۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

نعـــره زنان ســیلا ب شـــوید ، اشــرف شـــعار شــوید !





















رحمان کریمی

ای زحمتکشان تهیدست میهنم
اگربه چیزی می ارزیدم
خود را برای شما ، درشهرهای ثروتمند جهان
به حرّاج می گذاشتم ،
همچنانکه برگزیدگان جن و جادو

درسرزمین تو ، هستی تورا
به تاراج نهاده اند .

ای گرسنگان به اعماق افتادهٌ میهنم
ــ آن سرزمین آفتاب سرخ و زر سیاه ــ
وقتی دربرابر نان های به صد کرشمه اینجا می ایستم
دلم می خواهد فریادکنان
پای گندمزاران و آسیاب های غنی جهان بچرخم
تا گرم و تازه ترین نان را برای شما
شاطری کنم .

ای کودکان درآرزوی یک عروسک
اگرم بهایی بود
چونان پیرعروسکی دلقک
پشت ویترین های رنگین غرب می نشستم
تا مگر به تفنن و تفریح
کودکی مرا باز خـَرَد .

ای دختران و پسران پشت درهای بستهٌ عشق ، منتظر
اگرم جوانی بود
به کوهستان ها ، فرهاد می شدم
به بیابان ها ، مجنون
عاشقان کامیاب جهان را با ناله وفریادهایم
برآن قلعه جن و جادو می شوراندم
تا درها باز و عشق ، آزاد شود .

آه
ای زنان و مردان همیشه سرگردان
عموجلیل ، شهربانو ، مریم جان
بابای صفدر ، ننه ی اصغر ، کاکای حیدر
آی بچه های آن محلهٌ آشنا :
ژاله ، شبنم ، شعله
ایرج ، بهمن ، آرش
دردتان به جان این دردمند
شفاخانه شما در کجای جهان است ، درکجا ؟
آنجا ، درهمان کوچه ها وخیابان های ممنوع
بغض های فروخورده را فریاد کنید
فریاد کنید وبا تهیدستانتان ، با گرسنگانتان ، با عاشقان و شوریدگانتان
بپاخیزید !
دیگر فریب کوتوالان پیررنگ دغلکار
و طبیبان دروغین همکاسه با مرگ وننگ را مخورید .
شادمانا ، شاد !
دیوارهای قلعه جن وجادو پوسیده است
و شما دریک صبح سرخ رستاخیز
نعره زنان سیلاب شوید
نعره زنان ، اشرف شعار .

۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

دو شعر

جهـــان آشــیان عقـــابـان تــیز پــرواز


رحمان کریمی


چگونه می شکافند سینهٌ توفان ها را

این عقابان تیزپرواز

با زخمبار تیرباران ها بربال ها

چگونه ؟


مرا میان گنجشککان و خرمگسان

به سهمی حقیر ، تقسیم مکنید

که همواره در سفرهای دراز دشوارم

به شوق جستجوی عقابان

آسمان های سبک پرواز را

تجربه کرده ام .


ازآن هنگام که پروازیان دلاور را دیده ام

اینک منم ،

با تنی فرسوده ودلی جوان و گرم

با کاروان عقابان درعشق قله ها .

اینک منم ،

کبوتری همچنان لجوج

گریزان از بام های رام و کبوتربازان خانگی .


آه

اگر گلهٌ لاک پشتان بالدار به سالیان

پیشتاز شکاریان نمی بودند

آسمان نیز این چنین

مسیل خون نوآمدگان

نمی بود .


اگر سفر می کنی

در آخرین فرصت های تنگ صیادان

به جهان آشیان اشرف رو

به اوج عرشه ها و عرصه های

عقابان میهنت .


22 دسامبر 2009

******



شـــعرواره دو صــفـر منـهای صــفـر


با چراغ دانش و فهم

شبیخون زدن به حرمت هرچه حریم

بیچاره دزدی را بایسته

حقیرتر از بینوای « هوگو » .


آنک

فراز سرخوشی های روزگار

شب در رسیده است و وقت خفتن است

وتو ،

چونان بوتیماری که نمی خوابد

در مرگ خویش .


دشمن ،

چه ارزان می رباید هوش و عقل و غرور را

از پرریختگان در فرهیختگی خویشتن

به حقارت افتاده .

دشمن ،

طاعون مرگ و ذلالت است

چون برگیری به هر محکمه یی محکومی

و به هرجمع ، انگشت نما .

ای بار و بَرَت به تاراج شیخ و شاه

در تو نمانده هیچ

مگر حرص نواله یی .


جایی به ادعا برو

که نشناسند تورا .


22 دسامبر 2009

۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

آ فتـــا ب آ مـــد ، د لـیـــــــل آ فتـــــا ب ( قسمت سوم)

رحمان کریمی


چون به عنصرآدمی نیک بنگریم گویی که این جاندار صاحب عقل و هوش و حافظه و احساسات ، خلاصه و ماکت ویا یک بُرش مقطعی از کلیت متنوع طبیعت است . مجموعه به ظاهر واحدی از مشارکت واتحاد اضداد و ازدیگرسوی ، جبهه منازعه و عرض اندامی از بخش های متضاد و متفاوت ازهم . تمایلات سرکش فطری و مجموعه اکتسابات در ناهمخوانی و نا همراهی با هم ؛ شخصیت فرد را دوپاره کرده و موجب دوگانگی می شود . برای آنکه این مقوله حساس و پیچیده به درازا کشانده نشود ، می توانیم دریک تقسیم بندی مجمل و کلی آن را به شخصیت ظاهر وباطن خلاصه کنیم . عدم تجانس و تفاهم میان این دو مظهر آشکار وپنهان نه تنها درروابط خصوصی که در مناسبات مهم اجتماعی باعث تضاد ومشکلاتی خواهد شد . ومشکل آفرین تر آنگاه که یک فرد ظاهرو باطن دوگانه ، وارد فعالیت سیاسی و بخصوص مبارزات ضد استبداد وآزادیخواهانه بشود وجاده را درپیش روی خود چنان صاف و بلامنازع ببیند که با ظاهر پردازی های فریبکارانه تارأس هرم حزبی وسازمانی هم برسد . باید بدین نکته هم اشاره کرد که در مواردی خود شخص هم متوجه دوگانگی و ظرفیت انسانی و مقاومی خویش نیست وبه اتکای دانش واطلاعات سیاسی یا طول سابقه تشکیلاتی براین باوراست که درجایگاه بدست آورده مُحق است . برای چنین عنصرازخود متشکری باید زمان آزمون دررسد تا عیارش به محک گذاشته شود .

لازم به استدلال و توضیح نیست که اینگونه عناصر ازرفوزه شدگان دوره بحران هستند ونیز شکار خوبی برای سازمان اطلاعاتی دشمن . این نوع جنس از خرد تا کلان ، لزومی ندارد که حتماً شکار شوند . حضور، عملکرد و استعداد وادادگی تا مرحله خیانت ، بالقوه برای هردشمن مدد رسان خواهد بود . یکی از دلایل عمده ضعف و تلاشی و تجزیه شدگی احزاب وسازمان های ضد دیکتاتوری درجوامع استبداد زده ، حضور اینگونه عناصر بوده وهست . چندتا ازاین نوع کم ظرفیت های لق لقو ، کافی ست که دریک مقطع حساس تاریخی ، سازمان پرافتخاری را به انشعاب کشانده و شقه شقه کنند . سرگذشت و سرنوشت حزبی که بعد از شهریور هزاروسیصد وبیست تشکیل شد تا انسان های تراز نوین بسازد و به صحنه مبارزاتی بیاورد ، دراین رهگذر گویا و معتبرترین شاهد تاریخی ست . درنوشتاراول اشاره شد که از ابتدا حزب « ترازنوین » ! توسط کسانی تأسیس و براه افتاد که توان و ایمان لازم برای به انجام رساندن اهدافی را که اعلام داشته بودند ، نداشتند . سکان و قدرت اصلی به اتکای اطاعت کورکورانه از اتحاد شوروی ونیز آذربایجان شوروی آن روز ، بدست کسانی افتاده بود که درحقیقت اینکاره نبودند . انگشت شمار راستان و صدیقان در رأس قرارگرفته ، زورشان نمی رسید و حرفشان پیش نمی رفت . نسل نگارنده وبعد ما ، با رهبرانی روبرو شد وسروکارپیدا کرد که یکی از آنها نوه شیخ فضل الله نوری به شدت مرتجع و ضد مشروطه بود که آخرین دسته گلی که به آب داد برداشتن وآوردن رهبری حزب از لایپزیک آلمان واز شوروی به دامان خمینی دجال بود . ویکی هم عیال آن شیخ زاده که خود دخترخانم فرمانفرمای دولت فخیمه نشان است . ودیگری دست پرورده ونمک خورده حکیم الملک معروف ، ویکی هم آن بچه ملاک خطه شما ل که بنا به روایت بزرگ علوی درکتاب « پنجاه وسه نفر» باید اورا از دسترس زندانیان گرسنه بند عمومی مراقبت و محافظت می کردند که چون در پیرسالی درزندان اوین خمینی ، کسی نبود که ازاو مراقبت کند چنان بند را آب داد که از درجه دوسه تئوریسین کمونیسم جهانی به متشرعی « کژراهه » نویس اعتلای رتبه پیدا کرد . دیگر توضیح لازم نیست . به شخصیت ظاهرو باطن رجوع کنید تا علت را دریابید . شاید بیشتر خوانندگان این نوشتار ندانند که خسرو روزبه با آن عظمت و استواری بعد از اعدام بدست دژخیمان محمد رضا شاه ، به عضویت کمیته مرکزی حزب « تراز نوین » مفتخر شد !! . نگارنده خود این را از رادیو « پیک ایران » شنیدم ونه از قول این و آن . به دامن پرورده شده حکیم الملک یعنی دکتر مرتضی یزدی در بدو دستگیری ، دست ها را به علامت تسلیم بلند کرد و از ذات اقدس همایونی طلب عفو نمود . درحالیکه شاعری بنام « انوشه » که دوره خدمت سربازی اش را در نیروی دریایی آبادان می گذراند پس از دستگیری وتحمل شکنجه های طاقت فرسا ، درسپیده دم تیرباران خود با یک زیرپیراهن رکابی جلو چوبه اعدام ایستاد و تقاضا کرد که چشم و دست های اورا نبندند . چون افسرآتش را درحال پابه پا شدن دید شعر کوتاهی خطاب به او بدین مضمون خواند : « زودتر فرمان آتش ده تا من / دربرق گلوله ها / دست لرزان شاه را در وقت امضای حکم اعدامم / ببینم » آن پیزری عضو هیئت اجرائیه حزب « ترازنوین » بود و این یک عضو ساده که به اتهام توطئه برای آتش زدن ناو ببر ، دستگیر شده بود .

گفته اند که هراز قرنی یا نیم قرنی ، زمانه نابغه یی شایسته و بایسته تقدیم یک ملت می کند . نگارنده اهل مدح و مداهنه نبوده و نیستم ولی با اعتقاد راسخ می گویم که مسعود بی هیچ تردید همان نابغه تقدیمی روزگار ماست . هر زندان کشیده یی نمی تواند رهبری کند . رهبری ، لزومش بسی ویژگی ها و صفات برجسته استثنایی می باشد . ایمان قاطع و خلل ناپذیر به اهداف ، جوهره و جُربزه و شهامت و شجاعت تصمیم گیری وعمل در مواقع سخت بحرانی ، درک روشن و کافی از سوابق تاریخی و شرایط اجتماعی اقلیمی و جهانی ، راه بستن بر فرصت طلبان ، بیم نداشتن از قضاوت دشمنان و معاندان دروقتی که می خواهد تصمیمی بگیرد و بسیار صفات شاخص دیگر که یکایک را می توان در مسعود و همردیف او مریم دید . وقتی رهبری ، پاک و پاکباز و صادق و پرصلابت و سلامت باشد ، طبیعی ست که یاران بلافصل او نیز از استواری ، و وفای به عهد برخوردار خواهند بود . در کادر سازمانی چنین رهبرانی ، فرصت طلبان و ضعیفان نمی توانند جا بگیرند . چنین اتحاد و پیوستگی و هماهنگی و جوش و پرکاری ونیز امید و اعتقاد خدشه ناپذیر که درسازمان مجاهدین خلق می بینیم و شاخص تر در جهانشهر اشرف قهرمان ، بدین دلیل روشن است که سازمان از یک رهبری پاک و گزیده برخوردار است . گفتم جهانشهر ، برای آنکه امروز واقعاً اشرف و مقاومت بی نظیرش جهانی شده است وپرونده اش روی میز سازمان ملل متحد ، دولت های به ظاهر ساکت غرب و تمامی بشردوستان متعهد ؛ قرار گرفته است . صفت « تراز نوین » شایسته آن حزب نبود که رهبرانی آن چنان داشت که دیدیم ، هرچند فداکاران و پاکبازان و زندان دیده ها و اعدام شدگان کم نبودند . ارزش رهبری در بقا و آبروی یک حزب و سازمان مستتراست و بدون رهبر و مسئولان صدیق و راستین ، بدنه نمی تواند سالم بماند حتا اگر در معرض بحران های شدید قرار نگیرد .....

۱۳۸۸ آذر ۱۱, چهارشنبه

آ فتـــا ب آ مـــد ، د لـیـــــــل آ فتـــــا ب ( قسمت دوم)



درنوشتار پیشین با همین عنوان ، اشاره شد که قهرمانشهر اشرف به حق تجسم زنده وگویای هدف و نتیجه و دستاورد مثبت انقلاب ایدئولوژیک درون سازمانی مجاهدین خلق ایران می باشد . ایمان ، هدفمندی و تعقیب آرمان های ملی و بشری همراه با استقامت و کوشایی خستگی ناپذیر درهر مجاهد خلق به هرجا که باشد عجین و متبلور و در صحنه جوشان و حاضر است . گوهرشهربی بدیل اشرف بنا به موقعیت وجودی و جغرافیایی ، منطقه یی و جهانی بیش از دو دهه متمادی ست که هدف اول و آخر دشمن ضدبشری بوده و همچنان می باشد . با این حال این سنگر ملی و انسانی به بهترین نحو باورناکردنی و اعجازآمیز ، آرزو وآرمان های ملت عاصی و دربند ایران را نگاهبانی و پیگیری کرده است ، آنهم با پرداخت بی دریغ سنگین ترین بهای ممکن . در قلمرو مصاف بی امان با عساکر فساد و تباهی و قتل و جنایت و توسعه طلبی و تروریست پروری های نظام فاشیستی ملا - پاسدار ، تاریخ معاصر شاهد چنین پایگاه بزرگ و خیره کننده مقاومت و مقابله است . این پایگاه فعال و خلل ناپذیر ضمن افشا و خنثی کردن نقشه ها و برنامه های شوم و ضد بشری رژیم چه درسطح جهانی وچه منطقه یی ، همواره با امکانات محدود که قابل قیاس با امکانات وسیع حاکمان فاشیست نیست ؛ موقعیت برتر و پیروز خود را به اثبات رسانده است .

اشرف به سالیان در محاصره انواع هجوم ها ، توطئه ها و تهدیدات و تبلیغات سوء زهراگین بوده و به هر بار سربلند وفاتح درعرصه نبرد ، بی هیچ ضعف و فتوری مانده است. نگارنده با اطمینان خاطر و به صراحت می گوید که این پایداری واحد و تجزیه ناپذیر بدون آن انقلاب معنوی ، سیاسی و انسان ساز هرگز ممکن و قابل تصور نبود, آنهم در جهان امروز که برحال و احوال نزار و وارفتگی های سوداگرانه اش همگان شاهد و واقفند و دراین باره درآینده مقاله یی خواهد آمد .

عنصر آدمی به شدت تأثیرپذیر از محیط و محتوای فرهنگی – اجتماعی آن می باشد . فرهیختگان نخبه و مسئول و متعهدند که ازاین قاعده مستثنا می شوند . مگر سیاره سیاسی زمین ازاین نخبگان درجبهه ایستاده ، چندتا دارد ؟ . اکثریت با شدت و ضعف به نوعی دستخوش شرایط فرهنگی ، اخلاقی عصرخود هستند . دنیایی که آدمی را درحصارخود گرفته است واجد فریبندگی های وسوسه آمیز ، گمراه و مشغول کننده بسیار است . طبیعت خام آدمی مستعد حل شدن است . صاحبان قدرت ، سرمایه و حکومت ازاین رهگذر پرجاذبه برای آرام نگاه داشتن ستمکشان ، معترضان و به تنگ آمدگان به حد اکثر سوء استفاده می کنند و می کوشند که بر رونق بازار به لطایف الحیل بیافزایند . می کوشند که علت العلل و منشأ اساسی بی عدالتی ها را از دید انظار کور و منحرف کنند . ما می دانیم که خلقت آدمی برای خاکشیر و خاشاک مزاجی و تسلیم و منکوب بودن دربرابر ناملایمات ساخته نشده است . اگرچنین بود ، قانون تکامل وتطور درحیات بشری معنا و حضوری نداشت . اگر چنین بود ، نسل آدمی دربرابر آفات و حوادث مهیب و سهمگین طبیعی و جوی و یکه تازی های گردنکشان زورمند زورگوی تاریخ ، از صفحه روزگار محو و نابود شده بود . این شرایط تحمیلی حاکم بر محیط است که به شخصیت فردی و اجتماعی آدمی شکل می دهد ، البته با از نظر دورنداشتن خصوصیات ژنتیکی و وراثتی . آدمی به حکم موجود زنده بودن ، درخود وبا خود غرایز به اصطلاح حیوانی هم دارد . این غرایز پنهان یا آشکار بی واسطه عمل نمی کند . واسطه عمل حیوانی عنصر آدمی بستگی به شرایط اجتماعی و تربیتی او دارد . یک محیط وشرایط سالم می تواند غریزه سرکش را به راه و جهت مثبت و متعالی سوق دهد و چنانچه شرایط با غرایز همخوانی داشته باشد ، طبیعی ست که حیوان وحشی نهادینه سربرمی دارد و به تاخت و تاز می پردازد . بدین دلیل بوده است که مکاتب دینی و فلسفی و عرفانی همواره دراندیشه پالایش طبع و روان آدمی بوده اند .

نکته قابل ملاحظه و یک مطالعه خود مستقل ، اینکه نوع آدمی در درازنای زمان و تجربه های هستی شناسی خود ، نماد صفات و خوی و خـُلق نهفته یا آشکار خود را در انواع حیوانات ، پرندگان ، چرندگان و خزندگان دیده و تعریف و تقریر و تحریر کرده است . در میتولوژی یا علم اساطیر ، ادبیات و هنر، قصه ها و افسانه های عامیانه و نیز در تداول عوام و خواص این صفت بخشی ها و انتخاب مدل و مظهرها را می توان به وفور دید . دراین سمبل سازی ها ، آدم ودیگر جانداران به وجه یا وجوه شبیه و مشترک می رسند تا آنجا که حتا یگانه . آدم ، دیگر آدم نیست که گرگی ست درنده خوی . آدم ، دیگر انسان نیست بلکه کژدمی ست که بنا به طبیعتش نیش می زند و مسموم می کند . و از طرف دیگر آدم ، یک آدم معمولی نیست بل عقابی ست تیزپرواز که می تواند از سدها و مرزهای متلاطم و پرخروش و ویرانگر توفان ها به سلامت بگذرد و دگرباره بر قله ها بنشیند . شیراست ، شجاع و پرهیبت وصلابت نخجیریان را به عجز و وحشت می افکند . یا موش است و ترسو و یا روباهی مکار یا مارمولکی آب زیرکاه و.....

می دانیم که صفات و کنش و واکنش های جانداران به جز آدم ، غریزی و فیزیولوژیکی ست مگرآنکه توسط عنصر آدمی تغییر پیداکرده باشد . این نسبت وتشبیه و تمثیل حیوان و آدم ، هم مبنای واقعی دارد و هم غیرواقعی . غرایز در آدم نه به تمامی مثبت است و نه منفی . مهر و وابستگی شدید و مختار مادر به فرزند را می توانیم یک غریزه بسیار مثبت و مؤثر تلقی کنیم . اما در مردان به دلایل متعدد که جای بحث آن اینجا نیست ، غرایز منفی بیشتر است و چنین بوده که مردسالاری بر اساس غرایز استیلاجویانه زنان را تحت سیطره مطلق خود گرفته بودند و این را به حساب قدرت و برتری طبیعی و خداداده تلقی و تبلیغ می کردند ، خاصه آنکه فیزیک بدنی این باور نادرست را تأیید می کرد . قدما از افلاتون به بعد به نیرویی پنهان و نهفته در درون آدمی پی برده بودند . در فرهنگ خودمان کلماتی داریم که از قدیم آمده اند : ذات ، فطرت ، سرشت ، طبیعت و... علم روانشناسی اشاره دارد به ضمیرناخودآگاه و ضمیرآگاه . انباشت های فطری همراه با انباشت های رسوب کرده از محیط ناسالم و اکتسابی درنهاد آدمی ، عملکرد و تمایلات غریزی را بیان می کند . مطالبات غریزی عمدتاً با لباس مبدل درصحنه آگاه آدم و کنش و واکنش هایش حضور پیدا می کند و سخت گمراه کننده و فریب دهنده دیگران . در مصاف مبارزات سیاسی ، شاهد چه « شیراوژنانی » بوده و هستیم که یا در قفس ها (زندان) یا در سختی ها و بحران ها ، پوستین دروغین فروافکنده و نشان دادند که موشی بیش نبوده اند آنهم موشی حقیر با طبعی روباه صفت که به سال ها دیگران را به شیرنمایی خود فریفته بودند . شیرنمای دیروز ، موش شده از قفس بیرون آمده تا مزدوری قفس بانان خود کند . شکنجه و آزار نمی تواند تا این حد موجب سقوط و انحطاط شود . کسانی بوده اند که زیر شکنجه بریده و تسلیم شده از زندان آزاد شده اند اما دگرباره به هرتلاش که بوده خود را به صف یاران مبارز رسانده اند و در مقام انتقام و پیکار با جلادان برآمده اند . علت و تفاوت را باید در نوع ذات و فطرت طرفین جستجو کرد . در کشورهای استبداد زده قرون و اعصار ، به صرف ادعا یا نـُمودهای ایام نه چندان بی خطر ، نمی توان به هر مبارزی برای هر مرحله یی اطمینان داشت . محتویات غریزی یا وراثتی یا اکتسابی درحال کمون ، تابع چگونگی شرایط ، بیرون می زند . معجزه انقلاب ایدئولوژیکی درون سازمانی مجاهدین خلق ایران در فهم و شناخت تجربی همین مقوله است . البته فقط یکی از این توجهات ضروری

ادامه دارد

۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

آفتــــا ب آمــد ، دلیـــل آفتــــا ب *


رحمان کریمی


از آن به دیر مغانم عزیز می دارند

که آتشی که نمیردهمیشه دردل ماست
«حافظ »

از آن به دیر مغانم عزیز می دارند
که آتشی که نمیرد همیشه دردل ماست
حافظ


پدیده استثنایی و شگفت آفرین سازمان مجاهدین خلق ایران در مجموع وبطوراعم و قهرمانشهر اشرف شاخص بطور اخص ، درعصر سقوط و بی توجهی وعدم پاسداری از ارزش های بشری ؛ بعد از دودهه تأمل متمادی بار دیگر نگارنده را به اثرات عمیق و مثبت ودرخشان انقلاب ایدئولوژیک درون سازمانی مجاهدین خلق رهنمون شد .

انقلاب ایدئولوژیکی درون سازمانی مجاهدین خلق ایران درهمان حال که می رفت تا محکم ترین وخلل ناپذیرترین بنای تاریخی درنوع خود بی سابقه یی را درمیان جنبش های رهایی بخش ضد استبداد پی ریزی کند ، توفان مسمومی از مخالفت های شتابزده یا مغرضانه و لغزخوانی ها و مزه ومتلک پرانی های واقعاً بی مزه علیه آن برانگیخته شد . نه تنها دشمن اصلی که کسان و جریاناتی که به هردلیل درظاهر یا باطن دل خوشی از مسعود رجوی وسازمان همیشه در صحنه مجاهدین خلق نداشتند ، سربلند کردند ودوشا دوش و همزبان با هم فضای سیاسی را به زیان مقاومت ایران تیره و تارکردند . ما واقعاً نه قصد سرزنش داریم ونه همه را به یک چوب راندن . طبیعی بود که برای بعضی ها این انقلاب ایدئولوژیکی قابل فهم و هضم نباشد . صحت تصمیمگیری های تاریخی می بایست درابتدا در تصمیم گیرندگان حلاجی و تثبیت شده باشد وآنگاه قدرت وشهامت روحی دربه عمل رساندن آن . برای تفهیم کامل وتکوین و تبلور عملی آن ، نیازمند گذشت زمان است . وزمان بی صبرو حوصله ممکن نیست . تجسم وتبلور احکام درست تاریخی با تلقیح مصنوعی ، امکان ندارد . نوزاد یا حرامزاده یا معلول و عجیب الخلقه به دنیا می آید ، همچنانکه حرامزاده یی ضد تاریخ مثل خمینی دجال پا به عرصه بروز و قدرت نهاد . گرد و غبار مسموم ضد مسعود و مریم و مجاهدین خلق برسر هواداران هم آوارشد . همگی روزها ، ماه ها وسال های پرپرسش سختی را سپری کردند . اندیشه ها ، فهم و داوری ها بهمریخته ، سردرگم و بی پاسخ قاطع مانده بود . نگارنده شخصاً چقدر اززبان این وآن وهر ریزو درشت سیاسی و غیرسیاسی شنیدم که مسعود ومریم با این انقلاب ، فاتحه سازمان مجاهدین خلق را خواندند و آخرین میخ را برتابوت کوبیدند !! . دشمن اصلی و مشترک همه مبارزان آزادیخواه و مردم ایران یعنی رژیم سراپا فاسد و منحط و خونریز وتوسعه طلب ولایت ملا- پاسدار وقت گیرآورد و خود وایادی و مزدورانش به جوسازی علیه مقاومت ایران با تمام توان به تبلیغ سوء و انحراف اذهان عموم برخاستند . مشکل و مسئله اساسی ملت ستمدیده ودربند ایران را در سایه وتحت الشعاع انقلاب ایدئولوژیکی درون سازمانی مجاهدین قراردادند . جای دشمن وبه نفع دشمن در تبلیغات عوض شد . گویی که مسعود ومریم درتهران براریکه قدرت وحاکمیت تکیه زده ودارند کل آحاد ایرانی را به اسم انقلاب ایدئولوژیکی ، سحر وجادو می کنند و خانه به خانه لوله کشی کرده ودوش شستشوی مغزی سوارمی کنند . متأسفانه جدا از ایادی و مزدوران رژیم ، خوش انصاف ها برای یکبارهم که شده به خود نهیب نزدند که آخر مسئله درون سازمانی یک تشکل سیاسی تا چه اندازه به دیگران مربوط می شود که تا آن حد یقه درانی وجنجال برانگیزی را مطالبه کند . حاکمیت منحوس ، آدمکش ، دزد و تروریست پرور ملا – پاسدار دربیان وقلم کمرنگ ترازآنچه می بود ، شد . هدف اول برای ضربه زدن و لوث کردن مسعود و مریم وسازمان مجاهدین خلق قرار گرفت . به جز دشمن و معاندان سوگند خورده و رقبای آرزوبه دل مانده ، باید قبول کرد که دیگر برداشت ها و قضاوت های عام وخاص شتابزده بود . نگارنده که نیمه اول هفتادو سه سالگی خود را می گذراند ندیده ونخوانده که یک سازمان سراسر تلاشگرو ایثارگر چون سازمان مجاهدین خلق تابدین حد با بی انصافی و ظالمانه به تیرباران مخالفت ها وطعنه ها سپرده شده باشد وبازهم سربلند و فاتح درعرصه نبرد ایستاده باشد . حقا که صبرو حوصله و تحمل واعتماد به نفس در مجاهدین بدان حد باورناکردنی ست که از شنیدن آن هرسنگ صبوری درافسانه ها شکسته وواخواهد رفت . اگر در مسعود عیب وخلل و ضعف و هوسی درکاربود ، اگرمریم اندوخته هایی ازایمان توأم با درک و مایه گذاری تا به آخر نبود ، سازمان مجاهدین خلق نمی توانست به عنوان ستون و محور مقاومت ایران درمسیرو مصاف پرهجوم و همه جانبه و بی وقفه دشمن غدار بپاید ، تجزیه نشود وتحلیل نرود . درست گفته اند وتجربه ها نیز همین می گوید که « ماهی از سرگندد نی ز دُم » دیدیم حزبی را که جانبازان و فداکارانش کم نبودند اما به دلیل خراب بودن رأس هرم ، تمامی رنج ها به هدررفت و جز بدنامی ووابستگی به ارتجاع خمینی ، چیزی ازآن که بیارزد باقی نماند . حول این نکته می توان بسی سخن گفت اما کوتاه می کنم بدین اشاره که به سلامت وارزش رهبری مقاومت ایران باید با غرور بالید و نازید .

انقلاب ایدئولوژیک مورد بحث یک خانه تکانی تمیز وکامل بود برای بیرون ریختن آل وآشغال های جمع شده و نهفته در ضمیرو طبیعت عنصر مجاهد خلق . فضولات برآمده و انباشته شده از بدآموزی ها و فرهنگ واخلاق ارتجاعی بس محیل و شیطان صفت اگر به دور ریخته نمی شد در این عصر پروسوسه و زرق وبرق دار ومشغول کننده ، هیچ آدمیزاده یی نمی توانست دستخوش نشود ودرفراخنای گیتی ، تمامی اوقاتش را به پای مبارزه وفعالیت شبانه روزی سیاسی بگذارد . این انقلاب ، عنصر مجاهد خلق را آب بندی کرد ، موانع غرایز ومنیت های فردی را برداشت و انسانی به تمام معنا متعهد به آرمان و سوگند ملی ، خلق نمود . « تولدی دیگر» تحقق یافت . تولدی نو که پیکره ارتجاع حاکم را به لرزه درآورده است .

می گفتند و شاید هنوز هم بگویند که مجاهدین خلق چون تیمی باهم زندگی می کنند ، اینطور فعال واکتیو مانده اند ولابد دایم نیز زیردوش شستشوی مغزی هستند آنهم در پهنه دنیای آزاد غرب . اگرمجاهدین که رزمندگان سوگند خورده خلق ایرانند درپایگاه های خود زندگی نکنند پس درکجا و با کی زندگی کنند ؟ . وقتی آدم بتدریج درغرب تحلیل رفت و گرفتار مشکلات شخصی و خانوادگی وایضاً راحت طلبی شد وخواست دراوقات فراغت ، سیاسی کارهم باشد ؛ طبیعی ست که چنین تصوری پیدا کند . باید عظمت فاجعه را با تمام وجود دریافت تا برای رفع آن مایه گذاری کرد ، باید مدام با ملت و رنج ها و محنت ها و مشقات او درگیر وهمراه بود تا اگرعشق وغیرتی باشد فهمید که چه باید کرد ؟ . این نوع برداشت های قشری بدین می ماند که بگوییم فلان تیم فوتبال که برای مسابقه درخارج کشور بسربرده اگر دریک هتل باهم نبودند نمی توانستند در میدان درخششی داشته باشند . مثل اینکه بگوییم فلان تیم اگر با هم نبودند نمی توانستند فلان قله را فتح و یا به قلب قطب شمال برسند .

امروز گوهرشهر بی بدیل اشرف قهرمان به ما و جهانیان بهترین و روشن ترین تعریف ونتیجه عملی انقلاب ایدئولوژیک درون سازمانی مجاهدین خلق را بدست داده است . اشرفیان بدون آن انقلاب دورانساز نمی توانستند این چنین شگفت انگیز وغرورآمیز دربرابر سنگین ترین هجوم و توطئه های پی درپی ، با دست خالی بمانند و هرنقش دشمن را نقش برآب کنند . قهرمانشهر اشرف به حق ارزشگاه معنویت سیاسی – عرفانی عصر ماست و چنین است که بشردوستان متعهد عرب و جهان غرب ازاین کوره رخشان خورشیدی دفاع و حمایت می کنند . سخن بسیار است و حوصله برای خواندن چه بسا ناکافی . بنابراین بقیه حرف ها را موکول به آینده می کنیم .


* از مولوی