۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

نعـــره زنان ســیلا ب شـــوید ، اشــرف شـــعار شــوید !





















رحمان کریمی

ای زحمتکشان تهیدست میهنم
اگربه چیزی می ارزیدم
خود را برای شما ، درشهرهای ثروتمند جهان
به حرّاج می گذاشتم ،
همچنانکه برگزیدگان جن و جادو

درسرزمین تو ، هستی تورا
به تاراج نهاده اند .

ای گرسنگان به اعماق افتادهٌ میهنم
ــ آن سرزمین آفتاب سرخ و زر سیاه ــ
وقتی دربرابر نان های به صد کرشمه اینجا می ایستم
دلم می خواهد فریادکنان
پای گندمزاران و آسیاب های غنی جهان بچرخم
تا گرم و تازه ترین نان را برای شما
شاطری کنم .

ای کودکان درآرزوی یک عروسک
اگرم بهایی بود
چونان پیرعروسکی دلقک
پشت ویترین های رنگین غرب می نشستم
تا مگر به تفنن و تفریح
کودکی مرا باز خـَرَد .

ای دختران و پسران پشت درهای بستهٌ عشق ، منتظر
اگرم جوانی بود
به کوهستان ها ، فرهاد می شدم
به بیابان ها ، مجنون
عاشقان کامیاب جهان را با ناله وفریادهایم
برآن قلعه جن و جادو می شوراندم
تا درها باز و عشق ، آزاد شود .

آه
ای زنان و مردان همیشه سرگردان
عموجلیل ، شهربانو ، مریم جان
بابای صفدر ، ننه ی اصغر ، کاکای حیدر
آی بچه های آن محلهٌ آشنا :
ژاله ، شبنم ، شعله
ایرج ، بهمن ، آرش
دردتان به جان این دردمند
شفاخانه شما در کجای جهان است ، درکجا ؟
آنجا ، درهمان کوچه ها وخیابان های ممنوع
بغض های فروخورده را فریاد کنید
فریاد کنید وبا تهیدستانتان ، با گرسنگانتان ، با عاشقان و شوریدگانتان
بپاخیزید !
دیگر فریب کوتوالان پیررنگ دغلکار
و طبیبان دروغین همکاسه با مرگ وننگ را مخورید .
شادمانا ، شاد !
دیوارهای قلعه جن وجادو پوسیده است
و شما دریک صبح سرخ رستاخیز
نعره زنان سیلاب شوید
نعره زنان ، اشرف شعار .

۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

دو شعر

جهـــان آشــیان عقـــابـان تــیز پــرواز


رحمان کریمی


چگونه می شکافند سینهٌ توفان ها را

این عقابان تیزپرواز

با زخمبار تیرباران ها بربال ها

چگونه ؟


مرا میان گنجشککان و خرمگسان

به سهمی حقیر ، تقسیم مکنید

که همواره در سفرهای دراز دشوارم

به شوق جستجوی عقابان

آسمان های سبک پرواز را

تجربه کرده ام .


ازآن هنگام که پروازیان دلاور را دیده ام

اینک منم ،

با تنی فرسوده ودلی جوان و گرم

با کاروان عقابان درعشق قله ها .

اینک منم ،

کبوتری همچنان لجوج

گریزان از بام های رام و کبوتربازان خانگی .


آه

اگر گلهٌ لاک پشتان بالدار به سالیان

پیشتاز شکاریان نمی بودند

آسمان نیز این چنین

مسیل خون نوآمدگان

نمی بود .


اگر سفر می کنی

در آخرین فرصت های تنگ صیادان

به جهان آشیان اشرف رو

به اوج عرشه ها و عرصه های

عقابان میهنت .


22 دسامبر 2009

******



شـــعرواره دو صــفـر منـهای صــفـر


با چراغ دانش و فهم

شبیخون زدن به حرمت هرچه حریم

بیچاره دزدی را بایسته

حقیرتر از بینوای « هوگو » .


آنک

فراز سرخوشی های روزگار

شب در رسیده است و وقت خفتن است

وتو ،

چونان بوتیماری که نمی خوابد

در مرگ خویش .


دشمن ،

چه ارزان می رباید هوش و عقل و غرور را

از پرریختگان در فرهیختگی خویشتن

به حقارت افتاده .

دشمن ،

طاعون مرگ و ذلالت است

چون برگیری به هر محکمه یی محکومی

و به هرجمع ، انگشت نما .

ای بار و بَرَت به تاراج شیخ و شاه

در تو نمانده هیچ

مگر حرص نواله یی .


جایی به ادعا برو

که نشناسند تورا .


22 دسامبر 2009

۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

آ فتـــا ب آ مـــد ، د لـیـــــــل آ فتـــــا ب ( قسمت سوم)

رحمان کریمی


چون به عنصرآدمی نیک بنگریم گویی که این جاندار صاحب عقل و هوش و حافظه و احساسات ، خلاصه و ماکت ویا یک بُرش مقطعی از کلیت متنوع طبیعت است . مجموعه به ظاهر واحدی از مشارکت واتحاد اضداد و ازدیگرسوی ، جبهه منازعه و عرض اندامی از بخش های متضاد و متفاوت ازهم . تمایلات سرکش فطری و مجموعه اکتسابات در ناهمخوانی و نا همراهی با هم ؛ شخصیت فرد را دوپاره کرده و موجب دوگانگی می شود . برای آنکه این مقوله حساس و پیچیده به درازا کشانده نشود ، می توانیم دریک تقسیم بندی مجمل و کلی آن را به شخصیت ظاهر وباطن خلاصه کنیم . عدم تجانس و تفاهم میان این دو مظهر آشکار وپنهان نه تنها درروابط خصوصی که در مناسبات مهم اجتماعی باعث تضاد ومشکلاتی خواهد شد . ومشکل آفرین تر آنگاه که یک فرد ظاهرو باطن دوگانه ، وارد فعالیت سیاسی و بخصوص مبارزات ضد استبداد وآزادیخواهانه بشود وجاده را درپیش روی خود چنان صاف و بلامنازع ببیند که با ظاهر پردازی های فریبکارانه تارأس هرم حزبی وسازمانی هم برسد . باید بدین نکته هم اشاره کرد که در مواردی خود شخص هم متوجه دوگانگی و ظرفیت انسانی و مقاومی خویش نیست وبه اتکای دانش واطلاعات سیاسی یا طول سابقه تشکیلاتی براین باوراست که درجایگاه بدست آورده مُحق است . برای چنین عنصرازخود متشکری باید زمان آزمون دررسد تا عیارش به محک گذاشته شود .

لازم به استدلال و توضیح نیست که اینگونه عناصر ازرفوزه شدگان دوره بحران هستند ونیز شکار خوبی برای سازمان اطلاعاتی دشمن . این نوع جنس از خرد تا کلان ، لزومی ندارد که حتماً شکار شوند . حضور، عملکرد و استعداد وادادگی تا مرحله خیانت ، بالقوه برای هردشمن مدد رسان خواهد بود . یکی از دلایل عمده ضعف و تلاشی و تجزیه شدگی احزاب وسازمان های ضد دیکتاتوری درجوامع استبداد زده ، حضور اینگونه عناصر بوده وهست . چندتا ازاین نوع کم ظرفیت های لق لقو ، کافی ست که دریک مقطع حساس تاریخی ، سازمان پرافتخاری را به انشعاب کشانده و شقه شقه کنند . سرگذشت و سرنوشت حزبی که بعد از شهریور هزاروسیصد وبیست تشکیل شد تا انسان های تراز نوین بسازد و به صحنه مبارزاتی بیاورد ، دراین رهگذر گویا و معتبرترین شاهد تاریخی ست . درنوشتاراول اشاره شد که از ابتدا حزب « ترازنوین » ! توسط کسانی تأسیس و براه افتاد که توان و ایمان لازم برای به انجام رساندن اهدافی را که اعلام داشته بودند ، نداشتند . سکان و قدرت اصلی به اتکای اطاعت کورکورانه از اتحاد شوروی ونیز آذربایجان شوروی آن روز ، بدست کسانی افتاده بود که درحقیقت اینکاره نبودند . انگشت شمار راستان و صدیقان در رأس قرارگرفته ، زورشان نمی رسید و حرفشان پیش نمی رفت . نسل نگارنده وبعد ما ، با رهبرانی روبرو شد وسروکارپیدا کرد که یکی از آنها نوه شیخ فضل الله نوری به شدت مرتجع و ضد مشروطه بود که آخرین دسته گلی که به آب داد برداشتن وآوردن رهبری حزب از لایپزیک آلمان واز شوروی به دامان خمینی دجال بود . ویکی هم عیال آن شیخ زاده که خود دخترخانم فرمانفرمای دولت فخیمه نشان است . ودیگری دست پرورده ونمک خورده حکیم الملک معروف ، ویکی هم آن بچه ملاک خطه شما ل که بنا به روایت بزرگ علوی درکتاب « پنجاه وسه نفر» باید اورا از دسترس زندانیان گرسنه بند عمومی مراقبت و محافظت می کردند که چون در پیرسالی درزندان اوین خمینی ، کسی نبود که ازاو مراقبت کند چنان بند را آب داد که از درجه دوسه تئوریسین کمونیسم جهانی به متشرعی « کژراهه » نویس اعتلای رتبه پیدا کرد . دیگر توضیح لازم نیست . به شخصیت ظاهرو باطن رجوع کنید تا علت را دریابید . شاید بیشتر خوانندگان این نوشتار ندانند که خسرو روزبه با آن عظمت و استواری بعد از اعدام بدست دژخیمان محمد رضا شاه ، به عضویت کمیته مرکزی حزب « تراز نوین » مفتخر شد !! . نگارنده خود این را از رادیو « پیک ایران » شنیدم ونه از قول این و آن . به دامن پرورده شده حکیم الملک یعنی دکتر مرتضی یزدی در بدو دستگیری ، دست ها را به علامت تسلیم بلند کرد و از ذات اقدس همایونی طلب عفو نمود . درحالیکه شاعری بنام « انوشه » که دوره خدمت سربازی اش را در نیروی دریایی آبادان می گذراند پس از دستگیری وتحمل شکنجه های طاقت فرسا ، درسپیده دم تیرباران خود با یک زیرپیراهن رکابی جلو چوبه اعدام ایستاد و تقاضا کرد که چشم و دست های اورا نبندند . چون افسرآتش را درحال پابه پا شدن دید شعر کوتاهی خطاب به او بدین مضمون خواند : « زودتر فرمان آتش ده تا من / دربرق گلوله ها / دست لرزان شاه را در وقت امضای حکم اعدامم / ببینم » آن پیزری عضو هیئت اجرائیه حزب « ترازنوین » بود و این یک عضو ساده که به اتهام توطئه برای آتش زدن ناو ببر ، دستگیر شده بود .

گفته اند که هراز قرنی یا نیم قرنی ، زمانه نابغه یی شایسته و بایسته تقدیم یک ملت می کند . نگارنده اهل مدح و مداهنه نبوده و نیستم ولی با اعتقاد راسخ می گویم که مسعود بی هیچ تردید همان نابغه تقدیمی روزگار ماست . هر زندان کشیده یی نمی تواند رهبری کند . رهبری ، لزومش بسی ویژگی ها و صفات برجسته استثنایی می باشد . ایمان قاطع و خلل ناپذیر به اهداف ، جوهره و جُربزه و شهامت و شجاعت تصمیم گیری وعمل در مواقع سخت بحرانی ، درک روشن و کافی از سوابق تاریخی و شرایط اجتماعی اقلیمی و جهانی ، راه بستن بر فرصت طلبان ، بیم نداشتن از قضاوت دشمنان و معاندان دروقتی که می خواهد تصمیمی بگیرد و بسیار صفات شاخص دیگر که یکایک را می توان در مسعود و همردیف او مریم دید . وقتی رهبری ، پاک و پاکباز و صادق و پرصلابت و سلامت باشد ، طبیعی ست که یاران بلافصل او نیز از استواری ، و وفای به عهد برخوردار خواهند بود . در کادر سازمانی چنین رهبرانی ، فرصت طلبان و ضعیفان نمی توانند جا بگیرند . چنین اتحاد و پیوستگی و هماهنگی و جوش و پرکاری ونیز امید و اعتقاد خدشه ناپذیر که درسازمان مجاهدین خلق می بینیم و شاخص تر در جهانشهر اشرف قهرمان ، بدین دلیل روشن است که سازمان از یک رهبری پاک و گزیده برخوردار است . گفتم جهانشهر ، برای آنکه امروز واقعاً اشرف و مقاومت بی نظیرش جهانی شده است وپرونده اش روی میز سازمان ملل متحد ، دولت های به ظاهر ساکت غرب و تمامی بشردوستان متعهد ؛ قرار گرفته است . صفت « تراز نوین » شایسته آن حزب نبود که رهبرانی آن چنان داشت که دیدیم ، هرچند فداکاران و پاکبازان و زندان دیده ها و اعدام شدگان کم نبودند . ارزش رهبری در بقا و آبروی یک حزب و سازمان مستتراست و بدون رهبر و مسئولان صدیق و راستین ، بدنه نمی تواند سالم بماند حتا اگر در معرض بحران های شدید قرار نگیرد .....

۱۳۸۸ آذر ۱۱, چهارشنبه

آ فتـــا ب آ مـــد ، د لـیـــــــل آ فتـــــا ب ( قسمت دوم)



درنوشتار پیشین با همین عنوان ، اشاره شد که قهرمانشهر اشرف به حق تجسم زنده وگویای هدف و نتیجه و دستاورد مثبت انقلاب ایدئولوژیک درون سازمانی مجاهدین خلق ایران می باشد . ایمان ، هدفمندی و تعقیب آرمان های ملی و بشری همراه با استقامت و کوشایی خستگی ناپذیر درهر مجاهد خلق به هرجا که باشد عجین و متبلور و در صحنه جوشان و حاضر است . گوهرشهربی بدیل اشرف بنا به موقعیت وجودی و جغرافیایی ، منطقه یی و جهانی بیش از دو دهه متمادی ست که هدف اول و آخر دشمن ضدبشری بوده و همچنان می باشد . با این حال این سنگر ملی و انسانی به بهترین نحو باورناکردنی و اعجازآمیز ، آرزو وآرمان های ملت عاصی و دربند ایران را نگاهبانی و پیگیری کرده است ، آنهم با پرداخت بی دریغ سنگین ترین بهای ممکن . در قلمرو مصاف بی امان با عساکر فساد و تباهی و قتل و جنایت و توسعه طلبی و تروریست پروری های نظام فاشیستی ملا - پاسدار ، تاریخ معاصر شاهد چنین پایگاه بزرگ و خیره کننده مقاومت و مقابله است . این پایگاه فعال و خلل ناپذیر ضمن افشا و خنثی کردن نقشه ها و برنامه های شوم و ضد بشری رژیم چه درسطح جهانی وچه منطقه یی ، همواره با امکانات محدود که قابل قیاس با امکانات وسیع حاکمان فاشیست نیست ؛ موقعیت برتر و پیروز خود را به اثبات رسانده است .

اشرف به سالیان در محاصره انواع هجوم ها ، توطئه ها و تهدیدات و تبلیغات سوء زهراگین بوده و به هر بار سربلند وفاتح درعرصه نبرد ، بی هیچ ضعف و فتوری مانده است. نگارنده با اطمینان خاطر و به صراحت می گوید که این پایداری واحد و تجزیه ناپذیر بدون آن انقلاب معنوی ، سیاسی و انسان ساز هرگز ممکن و قابل تصور نبود, آنهم در جهان امروز که برحال و احوال نزار و وارفتگی های سوداگرانه اش همگان شاهد و واقفند و دراین باره درآینده مقاله یی خواهد آمد .

عنصر آدمی به شدت تأثیرپذیر از محیط و محتوای فرهنگی – اجتماعی آن می باشد . فرهیختگان نخبه و مسئول و متعهدند که ازاین قاعده مستثنا می شوند . مگر سیاره سیاسی زمین ازاین نخبگان درجبهه ایستاده ، چندتا دارد ؟ . اکثریت با شدت و ضعف به نوعی دستخوش شرایط فرهنگی ، اخلاقی عصرخود هستند . دنیایی که آدمی را درحصارخود گرفته است واجد فریبندگی های وسوسه آمیز ، گمراه و مشغول کننده بسیار است . طبیعت خام آدمی مستعد حل شدن است . صاحبان قدرت ، سرمایه و حکومت ازاین رهگذر پرجاذبه برای آرام نگاه داشتن ستمکشان ، معترضان و به تنگ آمدگان به حد اکثر سوء استفاده می کنند و می کوشند که بر رونق بازار به لطایف الحیل بیافزایند . می کوشند که علت العلل و منشأ اساسی بی عدالتی ها را از دید انظار کور و منحرف کنند . ما می دانیم که خلقت آدمی برای خاکشیر و خاشاک مزاجی و تسلیم و منکوب بودن دربرابر ناملایمات ساخته نشده است . اگرچنین بود ، قانون تکامل وتطور درحیات بشری معنا و حضوری نداشت . اگر چنین بود ، نسل آدمی دربرابر آفات و حوادث مهیب و سهمگین طبیعی و جوی و یکه تازی های گردنکشان زورمند زورگوی تاریخ ، از صفحه روزگار محو و نابود شده بود . این شرایط تحمیلی حاکم بر محیط است که به شخصیت فردی و اجتماعی آدمی شکل می دهد ، البته با از نظر دورنداشتن خصوصیات ژنتیکی و وراثتی . آدمی به حکم موجود زنده بودن ، درخود وبا خود غرایز به اصطلاح حیوانی هم دارد . این غرایز پنهان یا آشکار بی واسطه عمل نمی کند . واسطه عمل حیوانی عنصر آدمی بستگی به شرایط اجتماعی و تربیتی او دارد . یک محیط وشرایط سالم می تواند غریزه سرکش را به راه و جهت مثبت و متعالی سوق دهد و چنانچه شرایط با غرایز همخوانی داشته باشد ، طبیعی ست که حیوان وحشی نهادینه سربرمی دارد و به تاخت و تاز می پردازد . بدین دلیل بوده است که مکاتب دینی و فلسفی و عرفانی همواره دراندیشه پالایش طبع و روان آدمی بوده اند .

نکته قابل ملاحظه و یک مطالعه خود مستقل ، اینکه نوع آدمی در درازنای زمان و تجربه های هستی شناسی خود ، نماد صفات و خوی و خـُلق نهفته یا آشکار خود را در انواع حیوانات ، پرندگان ، چرندگان و خزندگان دیده و تعریف و تقریر و تحریر کرده است . در میتولوژی یا علم اساطیر ، ادبیات و هنر، قصه ها و افسانه های عامیانه و نیز در تداول عوام و خواص این صفت بخشی ها و انتخاب مدل و مظهرها را می توان به وفور دید . دراین سمبل سازی ها ، آدم ودیگر جانداران به وجه یا وجوه شبیه و مشترک می رسند تا آنجا که حتا یگانه . آدم ، دیگر آدم نیست که گرگی ست درنده خوی . آدم ، دیگر انسان نیست بلکه کژدمی ست که بنا به طبیعتش نیش می زند و مسموم می کند . و از طرف دیگر آدم ، یک آدم معمولی نیست بل عقابی ست تیزپرواز که می تواند از سدها و مرزهای متلاطم و پرخروش و ویرانگر توفان ها به سلامت بگذرد و دگرباره بر قله ها بنشیند . شیراست ، شجاع و پرهیبت وصلابت نخجیریان را به عجز و وحشت می افکند . یا موش است و ترسو و یا روباهی مکار یا مارمولکی آب زیرکاه و.....

می دانیم که صفات و کنش و واکنش های جانداران به جز آدم ، غریزی و فیزیولوژیکی ست مگرآنکه توسط عنصر آدمی تغییر پیداکرده باشد . این نسبت وتشبیه و تمثیل حیوان و آدم ، هم مبنای واقعی دارد و هم غیرواقعی . غرایز در آدم نه به تمامی مثبت است و نه منفی . مهر و وابستگی شدید و مختار مادر به فرزند را می توانیم یک غریزه بسیار مثبت و مؤثر تلقی کنیم . اما در مردان به دلایل متعدد که جای بحث آن اینجا نیست ، غرایز منفی بیشتر است و چنین بوده که مردسالاری بر اساس غرایز استیلاجویانه زنان را تحت سیطره مطلق خود گرفته بودند و این را به حساب قدرت و برتری طبیعی و خداداده تلقی و تبلیغ می کردند ، خاصه آنکه فیزیک بدنی این باور نادرست را تأیید می کرد . قدما از افلاتون به بعد به نیرویی پنهان و نهفته در درون آدمی پی برده بودند . در فرهنگ خودمان کلماتی داریم که از قدیم آمده اند : ذات ، فطرت ، سرشت ، طبیعت و... علم روانشناسی اشاره دارد به ضمیرناخودآگاه و ضمیرآگاه . انباشت های فطری همراه با انباشت های رسوب کرده از محیط ناسالم و اکتسابی درنهاد آدمی ، عملکرد و تمایلات غریزی را بیان می کند . مطالبات غریزی عمدتاً با لباس مبدل درصحنه آگاه آدم و کنش و واکنش هایش حضور پیدا می کند و سخت گمراه کننده و فریب دهنده دیگران . در مصاف مبارزات سیاسی ، شاهد چه « شیراوژنانی » بوده و هستیم که یا در قفس ها (زندان) یا در سختی ها و بحران ها ، پوستین دروغین فروافکنده و نشان دادند که موشی بیش نبوده اند آنهم موشی حقیر با طبعی روباه صفت که به سال ها دیگران را به شیرنمایی خود فریفته بودند . شیرنمای دیروز ، موش شده از قفس بیرون آمده تا مزدوری قفس بانان خود کند . شکنجه و آزار نمی تواند تا این حد موجب سقوط و انحطاط شود . کسانی بوده اند که زیر شکنجه بریده و تسلیم شده از زندان آزاد شده اند اما دگرباره به هرتلاش که بوده خود را به صف یاران مبارز رسانده اند و در مقام انتقام و پیکار با جلادان برآمده اند . علت و تفاوت را باید در نوع ذات و فطرت طرفین جستجو کرد . در کشورهای استبداد زده قرون و اعصار ، به صرف ادعا یا نـُمودهای ایام نه چندان بی خطر ، نمی توان به هر مبارزی برای هر مرحله یی اطمینان داشت . محتویات غریزی یا وراثتی یا اکتسابی درحال کمون ، تابع چگونگی شرایط ، بیرون می زند . معجزه انقلاب ایدئولوژیکی درون سازمانی مجاهدین خلق ایران در فهم و شناخت تجربی همین مقوله است . البته فقط یکی از این توجهات ضروری

ادامه دارد