۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه

پیروزی نهایی از آن مقاومت و اشرف قهرمان الهامبخش قیام آفرینان ایران زمین

رحمان کریمی


ارزشیابی پروسه مبارزاتی هر جنبش آزادیبخش ضد استبدادی ، معادله یی ست دوجانبه که بدون توجه عمیق و همه جانبه آن در سطح ملی و بین المللی ؛هرگونه نقد و بررسی سیاسی اگر مغرضانه نباشد یا ناقص است ویا بی اعتبار . دراین معادله ، یک طرف سازمان و حزب ویا جنبش مبارز قرار دارد ودر طرف دیگر حاکمیت مستبد جبار و امکانات همه جانبه آن در سطوح اقتصادی ، مالی ، اطلاعاتی و دیپلماسی در داد و ستد بین المللی . بیان حاکمیت مستبد کلی ست و نه بیانگر انواع نظام های استبدادی . برای اجتناب از اطناب کلام باید دونوع خاص درخور بحث را هرچند به اجمال ، مد نظر داشت : الف ــ دیکتاتوری های متعارف و معمول دراستاندارد جهان سوم دیروز و جنوبی های امروز . این قبیل رژیم ها متکی بر نیروی نظامی و اطلاعات – امنیتی خود از اقتدار حاکمیت خود با سرکوبی فعالان آزادیخواه حراست و پاسداری می کنند . دیکتاتور ورژیم فاقد ایدئولوژی اش به زحمت و به ضرب تبلیغات وحمایت های جهانی می کوشد درتاریخ دور یا نزدیک به خود ، چهره و چهره هایی را عمده کرده وخویشتن را همسنگ و همسان آنها به توده مردم تلقین و تحمیل کند . بهانه و برچسب زدن های سرکوبگرانه و شکنجه وکشت و کشتار دیکتاتور ودستگاهش عناوین اتهام آمیزی چون خرابکار ، وطن فروش ووابسته به فلان دولت و قدرت خارجی ست واین درشرایطی علیه مبارزان پیکارجوی دربوق می کنند که خود وابسته ترین اند . مقدس نمایی دیکتاتور متعارف درحد اکثر اگر سلطان قدرقدرت باشد این است که ذات اقدس همایونی اش که شاه شاهان است ، سایه خداست که البته این ادعا از همان ابتدا موجب پوزخند حتا عوام الناس فریب خورده اش می شود . به هرحال دیکتاتور متعارف چون فاقد پشتوانه و دستاویز ایدئولوژیکی ماوراء طبیعت است ، رقم مجموع کشتارش از چند هزارنفر تجاوز نمی کند و بنابراین جنبش یا جنبش های ضد استبدادی دریک شرایط فراهم و مساعد داخلی و بین المللی می توانند دیکتاتور را بزیرکشند ویا وادار به فرار کنند . البته نه به گونه خمینی مستبد تراز هر مستبد که شخص را به یمن حرکت و قیام عمومی مردم فراری می دهد اما نظام سرکوبگر و استثمارگر اورا مضاعف و به آخرین حد توان می رساند .

ب ــ دیکتاتوری فاشیستی – ایدئولوژیکی تا بن دندان مسلح ــ بدترین و مخوف ترین وبرای تقابل وسرنگونی دشوارترین این نوع دیکتاتوری ، نظام فاشیستی – مذهبی است . اتکا تئوریک و منطق استیلا و سرکوب دیگرانواع صرفاً زمینی ست اما فاشیست حاکمان دین دکان که خود تبهکارترین و فاسد ترین عناصرسیاره زمین اند ، با تحریف و تصریف ولاجرم مفاهیم قابل تفسیر دین ومذهب ؛ چونان گرگان گرسنه بیابانی بر مال وجان و عِرض وآبروی ملت به خوردن و دریدن می افتند و آنگاه با چنگ و دندان خونین دریک مظلوم نمایی فریبنده بی شرمانه طلبکار مظلومان ومورد تجاوزان هم می شوند . دراینجا دیگر ستمدیدگان با غاصبان ، دزدان و فاسدان وجنایتکاران سادیستی رویاروی نیستند بلکه باید در محکمه شهر بلخی آنان پاسخگوی دین ومذهب و امام وپیغمبرو خدا هم باشند . هیچ کافری روی زمین بقدر این بی شرف ها و بی مسلک ها ازدین وخدا سلب آبرو و اعتبار نکرده است و نمی تواند بکند . کشت و کشتار وقتل عام کردن های این جانوران درنده اگر آمارش بدست آید درهر مرتبه به سی هزار سی هزار می رسد . فاشیسم مذهبی فقط قاتل و مدعی مبارزان راستین ضد استبدادی نیستند . آنها محتسبان خونریزی هستند که تا خلوتگاه زندگی خصوصی انسان هم خود را وارد کرده و کیفر تعیین می کنند . از لباس پوشیدن ، آرایش مو و سر و وضع گرفته تا قدم زدن در خیابان ها وپارک ها ، از موزیک گوش دادن تا جشن تولد وعروسی برگزارکردن همه را در حیطه نظر اقتداری خود قرار می دهند و تکلیف و تعزیر معین می کنند . کارهایی که نه هیتلر و موسولینی ها بدان پرداختند ونه هیچ دیکتاتور متعارف .

حالا این پرسش سرنوشت ساز مطرح است که با چنین نظامی چگونه باید برخورد و مبارزه کرد ؟ با استحاله طلبی و « آهسته برو آهسته بیا تا گربه شاخت نزند » یا مقابله یی همه جانبه و جانانه تا سرنگونی ؟ . با رژیم فاشیستی – مذهبی مسلح بیرحم حاکم که پایبند هیچ پرنسیب انسانی وبین المللی نیست وداستان مکرر تجربه ها وجنایاتش « داستانی ست که برهرسر بازاری هست » با کدام تز و معیار « مدنی » می توان دل به تغییر و اصلاح بست ؟ چگونه باید مبارزه کرد ؟ آنگونه که سال های سال است استحاله چی های حرّاف فرصت طلب و میوه چین کرده اندو می کنند یا آنجور که از آغاز مسعود قهرمان دریافت و در بیخ گوش خمینی و مردم ایران وتمامی مدعیان ، فریاد کرد وپای آن به بهایی گزاف اما سخت شرافتمندانه ، برحق وتاریخی و دورانساز ایستاد و نلرزید و نرمید و از هجمه های همه جانبه بین المللی هم نهراسید . از اصالت و صداقت وایمان و هدفمندی رهبری مسعود است که امروز رژیم و جهانیان درکار کانون پرخون و پرتپش مقاومت ایران یعنی قهرمانشهر اشرف یا درحال دفاع و حمایت اند ویا سکوت و آزاد گذاشتن فاشیست های حاکم برایران و دست پروردگانشان در حاکمیت عراق . ازاین رهبری ست که مریم قهرمان بر می خیزد وجان برکف به نمایندگی یک ملت تحت ستم و ملل تحت تهدید منطقه ، چنان پرچم دادخواهانه یی بلند می کند که تا ژرفای پارلمان ها و مراکز و محافل بشردوستان جهان ؛ وزش عدالتخواهانه آن نفوذ می کند و خفتگان را بیدار. حماسه غرور آفرین و پرآهنگ و پر صلابت و پر جرأت اشرف قهرمان است که به یک امید وتکیه گاه خلق بی پناه و عذاب الیم خامنه یی و مالکی و امثالهم مبدل شده است و آنهم درحال خلع سلاح . پیام مسعود ، حقانیت و پیروزی مسعود و مریم و گوهرشهر اشرف قهرمان و شورای ملی مقاومت وفادار وبیدارایران زمین ، سازمان پرافتخار مجاهدین خلق و خیل پرشمار هواداران صدیق پایورز را امروزه باید درگام ها ، صداها و شعارهای قیام آفرینان راستین ایران دید و جستجو کرد ، در شعارهای زلزله آسای « مرگ بر اصل ولایت فقیه » و « کشته ندادیم که سازش کنیم / رهبر قاتل ستایش کنیم » . این مقاومت و قلب جوشان دریاوارش اشرف قهرمان آخرین پاسخ ها برای سرنگونی فاشیست هاست . جز خلق را به بازی گرفتن ودست به سر کردن و فرصت بیشتر به سرکوبگران جلاد توسعه طلب دادن و نهایت خیانت کردن به ملتی و ملت هایی ، بیش نیست .


۱۳۸۸ اسفند ۴, سه‌شنبه

چهار سخن فراز در رابطه با توطئه اخیر خامنه یی و مالکی

رحمان کریمی


ــ 1 ــ

اوباشان فراشباشی دربار متزلزل ولایت آمدند

تا شیراوژنان را بترسانند . چون قلیلی از دلاوران

اشرفی را بدیدند ، فرار را برقرار ترجیح دادند .

بایسته است که سردسته اوباشان را ببرید به

گرمابه و واجبات فقاهتی را بخوردش دهید تا

برود دم دست اولی بلکه « آدم » ! بشود .



ــ 2 ــ


چه صلابتی دارد ، چه هیبت شکوهمند انسانی ،

پایداری شجاعانه شهر اشرف همیشه قهرمان .

بیهوده نیست یاران ، بیهوده نیست که در وحشت اند

وحشت آفرینان دیو و دد تبار . این پیر پا برهنه

آزادی جوی به تأکید می گوید که بیهوده نیست .

چون جوخه یی درآید بی سلاح ، بی صدا به خیابان

آن شهرشرف ، چه پیامی دارد بی شرفان مسلح را

که جز فرار چاره یی نمی بینند ؟

این معجزه توان و مهابت انسان ناب است ، گوهر

بی بدیل ، بی هراسی در دل ؛ درمتن و بطن یک

نبرد تاریخی . این اصالت و رسالت مسعود است و

مریم . این آرایش پر آرامش ارتش آزادی ست ، در

مصاف اشرار خبیث جامانده در رسوبات تاریخ ،

آنهم به زمانه جامه مبدلان و کاسبان و کاهلان و

تسلیم شدگان سیاسی . این قلب جوشان و تندرست

مقاومت ایران است که در ظلمت کوردلان جهان

سرمایه ، خورشیدوار می سوزاند تا مغز استخوان

نشخواریان و خفتگان را .

این ، قهرمانشهر اشرف است .



ــ 3 ــ


این مُرده ریگ عصر جاهلیت ، درعصر تمدن

یعنی سرمایه وحقوق بشر یعنی حرف بی عمل

؛ پشتگرم کدامین عادلان جهان است که بی مانع

مرزها را درمی نوردد ، می بلعد و پررویی هم

می کند ؟



ــ 4 ــ

فراموشخانه نشینان هم هوشمندند و هم از

یاد نبردگان . خاطرات تلخ را در تاریکی هم

نمی توان ازیاد برد . خاطره مصدق ، خاطره

سوکارنو ، خاطره قوام نکرومه و پاتریس

لومومبا . اما می توان آنها را و چون آنان را

نادیده گرفت ، درحصار گرفت . و این همانا

دلیل هوش شیطانی ست . اما امروز دو سردار

، دو همیشه بیدار ، دو ازپای درنیامدنی به

صحنه آمده است ودشواری کار فراموشخانه

نشینان نیز همین است که با دو شیر ، دو

خبره ، دو مجرب ، دو مسلح به سلاح ایمان

و مقاومت یعنی مسعود و مریم ؛ روبرو هستند .

می کوشند تا ممکن است برای خود فرصتی

بجویند وتا می شود مانع برمانع بگذارند .

وچون کارساز نشد و حریفان از پای درنیامدند

لااقل تا ممکن است دیرتر پیروز شوند . آنان

مطمئن شده اند که صدای قیام ایران صدای

مریم است و مسعود و قهرمانشهراشرف .



۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه

ســخـن ســـلاح هــای خطــــابــی

نه شعر ، نه شعرواره

ســخـن ســـلاح هــای خطــــابــی


رحمان کریمی

ــ ۱ ــ

غـُل می زند
خروش خشم ملتی
زیر سرپوش سرکوب استبداد . حوصله باید بکنید ، نامردان !
آنچه امروز می بینید
جوشاب ستم های سی ساله تان
باشید و در نروید تا ببینید به چشم
سیلابه فرجامی فردا را .


ــ ۲ ــ

عطش این خونخواران
فرو نخواهد نشست
مگر
به خروشنده سیلاب واعطشان آزادی .


ــ ۳ ــ

دست وپا بزن
ای خود گم کرده در گرداب خون جوانان میهنم !
چندان بنوش و بنوش
تا لحظه خفه .


ــ ۴ ــ

جنون قدرت
تباه می کند تبهکاران را .
ای ناهوشمند میراث دار خونخوار دیگری
چندان بمان به خوف برشاخسار حنظلی
تا دریابی این کهن درس روزگاران را .


ــ ۵ ــ

عسس عبوسِ بی شرمِ دین دکان !
رسیده است شب ، به سحرگاه رهروان
بلرز و بمیر ، بلرز و ببین
عبور ازدحامی قـُرُِق شکنان میهنم .



ــ ۶ ــ

شاعر نیستم
طبق کش واژگانم ،
در بنای آزادی .
با نابکارانم سر تعارف نیست ،
با سمبل و رمز و ایما و استعاره
روی در روی تو ایستاده ام
چونان عمله یی برنرده بام آزادی وطن
فریاد می کشم ، هی می زنم :
بی غیرت تر از تو جلاد بی شرف
استفاده جویان استحاله چی .

۱۳۸۸ بهمن ۲۴, شنبه

ده شعــر کــوتــاه



رحمان کریمی



ــ 1 ــ


از فرمان آتش نهراسید

در شلالهٌ سرخ فام افق می دید

که عقابان از آشیانه ها

برخاسته اند .


آخرین گلوله

آخرین تبسم اورا

جاودانه کرد .



ــ 2 ــ


یک گل

از باغ بیرون زد

تا برود به کویری

که از هر سایبان ، خالی بود .

چون به خارستان دررسید

خونین کفن صحرا شد .

درآخرین هزارهٌ مرگ باغ ها

عابری تنها ،

سایه سرخ فامی را

چتر عبورش کرد

تا مقصد .



ــ 3 ــ


عقاب را منقار چیدند

در اسارت بی رحم خویش

بال ها را به وسعت یک پرواز

برآفاق گشود .

بال هایش را برشکستند تا فروافتد

کورهٌ خورشیدِ خونین شعاع را کرد

چشمان تیز پروازش

و

به تاریکی گفت :

نه

نه

نه !



ــ 4 ــ


بادبان

اگر برمی افرازی

به جانب مرداب ها مرو

باد ناموافق

گرت بَرَد به صخره و گرداب

بهتر ز منجلاب مرده خواران کرکسی .



ــ 5 ــ


کمانه برکش و آماج تیرم کن

میان بی بهایی خونم

صلای حق

خواهم زد .

تو

بیهوده به تکدی گشوده یی

دودست خویش

به جانب عالم .


ــ 6 ــ


مارمولک های کزکرده

برپوسیدگی دیواره های عصر

معنی بیشه زاران را چه می دانند

پلنگان را صدا کن

که رفته اند

تا ستیغ کوه .


ــ 7 ــ


لاک پشتان

جهان را دور زدند

آهووشان ِ ! ما

هنوز ،

خوشخرامان خانه صیاد .


ــ 8 ــ


درخروش فرودین آبشاران

شناگران آبگینه ها

ترسیده می شوند .

چون در رسی

ناوی باید بود

تا فرازی دیگر .


ــ 9 ــ


از کوچه

صدا می آید

کودکی با سوتش

شب را

به سُخره

گرفته است .


ــ 10 ــ


کدامین صورتگر

صورت میهن مرا به خون آراست

که هنوزش از آن رهایی نیست ؟

پیرسالی ام را با نقابی نمی پوشانم

که آیینه یی ست این عذاب نشان

از چهره یی که به خون خویش خفته ست .


با گل های سرخ باغتان درکار

گلباران کنید

این شهیدان را .