۱۳۸۷ اسفند ۱۰, شنبه

رژيم فاشيستي و قهرمانشهر اشرف با رسالت ميهني و تاريخي اش

رحمان كريمي



بي هيچ ترديد قهرمانشهر اشرف درخشان ترين و پوياترين شاخص غرورآفرين تجمع متحد ايماني و هدفمند بشري است در عصر پراکندگي و سردرگمي و وارفتگيهايي که هماره با تأسف شاهد آن هستيم. اگر به جهان راه گم کرده امروز نگاه کنيم که مجموعه شرايط و پتانسيل حياتي همراه با عظيم ترين عوامل خنثي و بي هويت کننده توان اجتماعي انسان به ويژه درک و فهم و به کارگيري انرژي اعتراضي او عليه نارواييها، به ارزش حضور ساليان رزمندگان ارتش آزاديبخش در حساسترين منطقه تاراجي جهان مي توانيم پي ببريم. حقانيت تشکيل ارتش آزاديبخش ملي ايران و بقا و تبلور پايا و پوينده آن در قهرمانشهر اشرف ـ آن هم در ميان هجوم توفاني سم و تيغ و توطئه و جيغهاي ارتجاعي ـ از برخورد رژيم توسعه طلب فاشيستي ملايان و دست نشانده‌ها و نمک پرورده هاي آنان در عراق و ديگر نقاط جهان مي توان فهم کرد. اشرف بي سلاح، اشرف سرودها و آوازهاي رهايي، اشرف هنر و ادبيات و فن و صنعت، اشرف سخنوران و قلم به دستان، اشرفي که با جان و هستي تمام عيار خود بي دريغ و منت عمر را به پاي ملک و ملتش گذاشته است و اگر شعر مي گويد با جان و خون و قلب و عصب و صداقت مي گويد؛ کجاي يک رژيم مدعي تثبيت و حمايت مردمي را مي تواند بيازارد؟ جز آن که خلاف ادعا باشد. آنان که ديد و شناخت و حوصله تاريخي ندارند نمي توانند ضرورتها را به معني واقعي درک و هضم کنند. آن که گيرم مشغله سياسي هم داشته باشد متراژش به طول عمر و حوصله خود مي باشد نمي تواند بفهمد که مثلاً پنجاه سال براي تاريخ و درازناي بي پايان زمان، لمحه يي بيش نيست. پيست دو و حرکت يک انسان پيشرو محدودهيي به وسعت تاريخ دارد و نه روزمرگي. اگر جز اين بود تاريخ سازان سرفراز تاريخ بشري از متهمين رديف اول بودند و مي شد بابک خرمدين را از پايگاه پرارج تاريخي اش به زيرکشيد و محاکمه کرد.


اشرفيان قهرمان ديروز سلاح بر دوش، مي نوشتند و مي سرودند، سلاح بردوش علوم و فنون مي آموختند و امروز بي سلاح، هنگام که در يک کنسرت بزرگ ملي و بيدارگر، آرشه بر سيمهاي ويولن، زخمه برتار و ضربه ها بر ضرب و طبل مي کوبند چنان رگ و پي و عصب حيواني ملا پاسداران حاکم را در هم ريخته و آش ولاش مي کنند که فقط به درد سگهاي ولگرد گرسنه ايران مي خورد و بس. اين مبالغه نيست که عين حقيقت است. اگر جز اين است چگونه يک رژيم درنده و قـمپز درکن با موشکها و سانتريفوژهايش و انتحاريون فلک‌زده و آب کوثر جوي غير ايرانيش بايد تا اين حد از اشرف بي سلاح و محصور و محدود در عذاب و عتاب و تقلا باشد؟ از يکي پرسيدند: از که مي ترسي؟ گفت: از او که از من نمي ترسد. و اين او همانا قهرمانشهر اشرف است، مجاهدين خلق اند، شوراي ملي مقاومت است، هواداران صديق و وفادار مقاومت اند، مردم جان به لب رسيده ايران است که امروز، ديگر در ميان سنگين ترين گرد و غبارهاي مسموم تبليغاتي، به بهاي رنج و شکنج و تحقير و توهين سالها؛ دوست و دشمن خود را از هرنوع و رده دارند باز مي شناسند و چنان به جانب دوست روکرده اند که دشمن حاکم حتا تاب تحمل يک سايت اين دوست ملت را ندارد. اگر بنا به ادعا و تبليغ و تلقين همه جانبه، مجاهدين خلق حرفشان خريداري نداشته و در ايران و بين ايرانيان محلي از اِعراب ندارند پس چرا جلو انتقال و به گوش رسيدن صدايش را مي گيريد؟ کسي که صدايش گوشخراش است چه بهتر که بگويد و بخواند تا منفورتر و رانده تر شود.


شما اي شياطين گرگ صفت، نيک مي دانيد که معادله مجاهدين خلق و ايضاً قهرمانشهر اشرف در تقابل و تصادم با معادله لرزان و به هم ريخته و لاينحل شما بوده و هست. اگر مقبول خلقيد که پس مجاهدين بايد منفور خلق باشند. حد اقل فهم و شعور مي گويد که وقت و انرژي و پول و آبروي نداشته صرف منفور کردن، عين حماقت است. شما که به پشتگرمي «امدادگران غيبي» جلو جهان سينه جلو انداخته ايد، در برابر اشرف قهرمان که تجسم آرماني و هدفمند ملي مجاهدين خلق و هر انسان راستين و ميهن دوست واقعي است؛ آنقدر ذليل و درمانده و دستپاچه و دست وپازن هستيد که اگر از عراق مأموري به مأموريت سياسي و يا تأمين امنيت عراق به تهران آمد، تنها و تنها مسأله تان اشرف است و اشرف. بمبگذاريها، بلواگريها و فتنه آفرينيهاي خودتان در عراق، در منطقه و در جهان اصلاً مسأله قابل بحث و ملاحظه نيست. اين هنرمندان، نويسندگان، شاعران، صنعتگران، طبيبان و اهل فنون شهر اشرف است که بايد پشت ميز مذاکره جهاني به دفع و رفع آن به چانه زدن نشست.


رهبر مقاومت ايران آقاي مسعود رجوي، با خميني و خمينيسم به روزمرگي و صلاح انديشي مزورانه اپورتونيستي برخورد نکرد. مسعود و خميني به طور بنيادي هم از لحاظ موضع طبقاتي و هم نگرش به اسلام و ديالکتيک جهان بيني مبتني بر تحول و تکامل، اختلاف و دو قطب کاملاً متضاد بودند. اين تضاد ريشه در ناموس طبيعت اجتماعي انسان دارد و بنابراين مترقي و پوياست و پايدار مي ماند تا ارتجاع غاصب را خلع و حاکميت را به مردم بازگرداند. اين مسير تطور هرچند دشوار اما سر منزل مقصود دارد. آنان که از تاريخ نياموزند لاجرم از بازندگان خواهند بود. اگر کاسه و کوزه و سنگ و صخره و موشک و ارتش و ياغيگري کارساز بود، هيتلرها که تواناتر و مجهزتر بودند؛ شکست خورده و ناکام دست به انتحار نمي زدند.


قهرمانشهر اشرف نقش و رسالت ميهني و تاريخي خود را به انجام رسانده است. مردم عراق را بيدار، ضد بنيادگرايان را متشکل کرده است. با صبر و صداقت و پايداري بي نظيرش، ملت ايران را متوجه حقانيت خود کرده و ماهيت جنايتکار و دغلباز ملايان را با چهره سازيهاي فريبنده اش رسوا و مستأصل کرده و امروز به مرتبه يي رسيده است که با اطمينان مي توان گفت : پايگاه جاودانه او در رفيع ترين قله تاريخ معاصر است. دشمن اگر زبان تاريخ مي دانست تا اين حد در برچيدن شهري سمبليک، جان خود را به لب نمي رساند. اگر مي توان قلعه يمکان را که ناصرخسرو در آن چهل سال دوران تبعيد را گذراند، از صفحه تاريخ حذف کرد؛ قهرمانشهر اشرف را هم مي توان.


۱۳۸۷ اسفند ۴, یکشنبه

گرگ ها رام شدنی نیستند

رحمان کریمی



گــــرگ هــا رام شــــدنـی نیســـــتند

آیا رام کنندگان خود از رام شوندگانند ؟

« توبه گرگ ، مرگ است » * وما به این سرانجام مختوم شتاب می دهیم


بشر می تواند شیر ، ببر، پلنگ ، جاگوار ، خرس و.....را با تعالیمی که البته بی شباهت به نوعی شکنجه نیست ، دست آموز خود کند . اما هرگز کس ندیده و نشنیده است رام کننده یی هرچند خبره و با تجربه موفق به رام کردن و به نمایش عمومی درآوردن گرگ شده باشد . شیر که معروف به سلطان جنگل است یعنی زورش زیاد وکم زورها مطیع او ، وقت گرسنگی ، خطرناک و مهاجم می شود . این سلطان بی تاج و تخت بیچاره فقط برای سد جوع روزانه اش به دیگر جانداران حمله ور می گردد و بعداز یک شکم طعام سیر ، کز می کند به گوشه یی و عبورگله گله گوشت انبارهای خوشمزهٌ داغ و گرم زنده را تماشا می کند ، بی هیچ احساس تعرضی . واما گرگ ، خدا نصیب همان گرگ بیابان کند ، تا خرخره هم که بلع و هضم کرده باشد به مجرد دیدن موجودی فکسنی اما زنده چون این مخلص به او حمله می برد و چه جورهم . خوی درندگی در گرگ نهادینه است و ربطی به سیری و گرسنگی او ندارد . زبان خوش و نازو نوازش رام کننده را هم نمی فهمد . تعالیم و تجارب بشری هم برای او پشیزی ارزش ندارد . چنین است که رام کنندگان حیوانات وحشی از خیر این موجود فلزخراب سادیستی بی معرفت گذشته و عطایش را به لقایش بخشیده اند .


اما درعالم خلقت هرقانونی ، استثنایی هم دارد . یک وقت نوعی از گله گرگ پیدا می شود که درعین خونخوارترین بودن ، به حکم دوگانگی طبیعت شان ، روباه صفت هم هستند . یعنی نصف مغز و سلسله اعصابشان گرگ تمام عیار و نصف دیگر چیزی مکارتراز روباه بدنام و شیطان ملعون شده . آدم دربرخورد با این شگفتی عالم خلقت باید خیلی هوشیار و مراقب باشد . هوش عادی ازپس این دوگانه جانور درنده برنمی آید . یعنی اصلاً سردرنمی آورد که با گرگ روبروهست یا با روباه ویا حتا تمساح اشکریز یا موش مردنی که به سوراخ خودش قانع وشکرگزار است و اگر جهان ، دیالوک تمدن ها داشته باشد و زبان یأجوج ومأجوج دنیای وحوش دوزیستی را بداند ؛ طلبکارهم خواهد شد ! . این درنده محیل بی نظیردر عصر حاضر ، کنام و مرکزی دارد که خودش آن را « ام القرای وحوش عالم » می داند . متأسفانه میهن ما سی سال است که در سیطره این گله گرگان ، دارد هست و نیستش برباد می رود . قربانیان این درندگان فرزندان شریف ، وطن پرست و برومند ما بوده اند وهمچنان هستند اما جهان هم ازتیزچنگ و دندان این جانوردرنده واجالتاً شیرده و تخم طلا گذاردرامان نخواهد ماند . این وحوش استثنایی چراگاهی می طلبند به وسعت اطلس جهان .

ما جنوبی های کم سواد ، نامتمدن و فضول و ناراحت ، اسم این نوع گرگ استثنایی را گذاشته ایم ملا – پاسدار حاکم . ولی رام کنندگان شمالی ، که دارد تمدنشان درفهم و آزشان تحلیل می رود به سردسته های این رده گرگ می گویند : « آیت ... خامنه یی » ، « آیت ... خاتمی » ، « آیت ... رفسنجانی » و هکذا . و درحالیکه امثال صدام و کاسترو را به فریاد دیکتاتور می خوانند ، مباشر دست به سینه یعنی بچه گرگی چون احمدی نژاد را می گویند : « پرزیدنت احمدی نژاد » ودرعین حال گوش عالم و آدم را کرمی کنند که باید با گرگ ها مقابله کرد . وقتی بچه گرگ درنده و پررویی هنوز « پرزیدنت » است ، من نمی دانم که این مدعیان دو رو ازکدامین گرگان نامرئی داد سخن می دهند ؟ مرحوم پدرم جلیل سال ها پیش از پیدایش گرگ دجال صفت ، خمینی ، برایم تعریف کرد که یکبار درگردنه کـُتل رودک توقفی داشتیم . رفیق احمد سلامی داشت روی تخته سنگ بزرگی شعار مرگ بر دیکتاتور می نوشت . چشم من افتاد به یک گرگ که آماده حمله به ما بود . من بی اختیار گفتم : « هایل هیتلر » که رفیق احمد گفت : رفیق جلیل بپر بالا ! اگر امروزه بود می گفتم : « حضرت امام خمینی گرگ ، من یک پاسدارم » و گرگ در جوابم می گفت : « ای کاش من هم یک پاسداربودم » . من درجواب ابوی گفتم : آنوقت می فرستادت به کشتارگاه عادل آباد یا اوین تا خدمت کنی . پدرم نگاهی کرد و گفت :«الحق که تخم بابات هستی !» . کاش دراین سال ها آن یک لا قبای چرکین پوش آرمانگرا زنده بود و می دید که چگونه از جعبه مارگیری سرمایه وسود ، دولتمردان صاحب قدرت جهان می خواهند افسون رام کردن گرگ را بیرون آورند . این رام کنندگان خیلی فهیم شنیده اند که افسونگرانی هستند که ماررا افسون کرده و به رقص درمی آورند اما هنوز از خود نپرسیده اند که چرا نمی شود با عقرب این کاررا کرد ؟ ماربا افسون دود و دم منقلیان چرتی هم می توان افسون کرد اما گرگ ؟ البته دراینجا برای شکاکیون عالم به ویژه عنصرایرانی این سئوال مطرح است که آیا رام کنندگان واقعاً درپی رام کردنند یا مسئله چیز دیگری ست که ظاهربینان گوشی قادربه درک وفهم آن نیستند . ازاینکه کار رام کنندگان رام کردن است حرفی نیست ، ولی رام شونده کی باید باشد ؟ ملت های عاصی و تحت ستم یا دولت های اقتصاد دان آدمکش و سرکوبگر ؟ آیا ملت های مظلوم به درد خورند یا دولت های فتنه گرحاکم برجنوبی ها که بازار فروش اسلحه وایجاد پایگاه های نظامی و اقتصادی را با سیاست ها و عملکردهای جنگ افروزانه شان ، رونق می بخشند ؟ آیا درجهان امروز دولتمرد یا کاسب متمدنی هست که عریان و پوست کنده بگوید مثلاً درخاورمیانه لولوها و آشوبگران بهترین بازارسازان ما هستند ؟ پس باید برای اغفال وبازی با افکارعمومی خود وجهان ، نعل را وارونه زد و زبان جنگ زرگری را بیشتر بکارگرفت . اگرکسی فکرکند که غرب غرق اشتباه است ، خود به اشتباه رفته است و هنوز طینت و طبیعت استعمارگران را به درستی نشناخته است . درعراق شیعه و ملازده اشتباه !! درافغانستان و لبنان و فلسطین اشتباه !! این به قول رهبربزرگ مقاومت ایران آقای مسعود رجوی ، مرغ پخته را هم به خنده می اندازد . از دیرزمان تجربه نشان داده است که این عالیجنابان رام کننده هرجا به چهره یا جریانی ناموافق و خلاف طبع سودآوری سرمایه برخورده اند بی هیچ ملاحظه برای حذف او از صحنه سیاسی جهان تردید نکرده ودر اسرع وقت دست بکار شده اند . چگونه است که به خمینی و نظام او از آغازفرصت داده و مدد رسانده اند تا به امروز؟ آیا ما درمیان دعوای جنگ زرگری دوطرف قضیه جز حرف و حرف آنهم با پاکت های تشویقی ، چیز جدی دیگری دیده ایم ؟ بیهوده نیست که یک نیمچه گرگ ریشویی مثل پاسدار احمدی نژاد درتهران و آنهم فقط روی صحنه و نه پشت صحنه می شود ریشارد شیردل ! یک آدم فوتی مثل مخلص هم وقتی پشتم گرم باشد می توانم سواربر الاغ و با نی قلیان مرحوم والده به جنگ آسیاب های بادی بروم . یکی نیست بگوید : آقایان ! زورتان درحال نمی رسد !! بهتان هم گفته اند که به سود گرگ روبهان عمامه برسرایران خبرها را سانسورکنید و ولایت مطلقه فقیه را نادیده گرفته روی شخص رییس جمهور که مباشری بیش نیست تبلیغات موافق ومخالف راه بیاندازید و افکارعمومی خودتان را روی حرف های اوکه بلندگوی نظام است متمرکز نمایید . مگر دردوره هشت ساله خاتمی شیاد نبود که رژیم پروژه هسته یی خود را زیرعبای سفید و لبخند ملیح او راه انداخت و پیش برد ؟ بازهم منتظرید که دگرباره پشت میکروفن ریاست جمهوری ظهورو بروز کند ؟ ما دقیقاً اززمان رییس جمهوری رفسنجانی و بعد خاتمی تا به امروز شاهد تلاش بی حاصل رام کنندگان غربی هستیم . شگفتی اینجاست که این آقایان به تجربه های عقیم خود مصرانه ادامه می دهند . گرگ ها موشک پشت موشک به هوا می کنند ، سانتریوفوژپشت سانتریوفوژهای قبلی اضافه می کنند وبه بمب اتم نزدیک می شوند و این آقایان رام کنندگان حیوانات وحشی هنوز ازرام ناشدگان امتحان پس داده دل نمی کنند و راه مذاکره را ادامه می دهند .این است که ما مارگزیده ها حق داریم از ریسمان سیاه و سفید شما بترسیم و شک کنیم . من نمی دانم عبارت « هرگزینه یی روی میزاست » بند دل کدام بچه گرگی را تا کنون پاره کرده که من بعد بکند ؟


مقاومت ایران و در رأس آن سازمان مجاهدین خلق ایران که تبلورو تجسم زنده و جوشان آن را درپهنه مراد شهر اشرف قهرمان می توان دید ، رام کننده گرگ ها نیست بلکه شکارچی و از پادرآورنده این بلیه مخوف روزگار ماست . این نبوغ انسانی و سیاسی مسعود بود که درست در فصل برگریزان و آفت زده که کشتکاران به کلبه ها خزیدند ، بذر افشانی طاقت فرسایی را با ایمان ، با یقین و اطمینان ، با اعتقاد راسخ به احکام تاریخ و تکامل ؛ آغاز کرده و حاصلی برداشت که امروز می توان به جرأت گفت که هیچ آفت ضد ترقی نمی تواند آن را ضایع کند و به هدردهد . هیچ جنبشی در تاریخ معاصر شرایط دشوار سازمان مجاهدین خلق را نداشته است . به هرجنبشی که نگاه کنیم اگر از سمت سوی اردوگاهی مورد تهدید بوده اما از حمایت و کمک های اردوگاهی دیگر برخوردار بوده است . مسعود و مریم و یاران بلافصل اینان ، قهرمانشهر اشرف ، سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت بدون حمایت هیچ قدرتی درجهان در برابر گرگ روبهان حاکم برایران بیش از توان معمول انسانی ایستاده و سنگربه سنگر جنگیده و پیروزو سربلند برای ادامه یک نبرد مقدس میهنی ، تواناتر ازپیش برجا مانده اند . و این نیست جزمعجزه ایمان و پایداری ایثارگرانه در راه اهدافی که قانون تحول و تکامل برآن صحه می گذارد . اگر جهان در برابر خطر گرگ ها سود سرشارمی برد ودرعین حال با دودلی چرتکه می اندازد اما مقاومت ایران اهل مسامحه ، غفلت یا استخاره نیست . مصمم است که گرگ ها را نه تنها درایران بلکه در منطقه و جهان تا پای انهدامشان تعقیب و تهدید کند . مقاومت ایران تا کنون خیری از دولتمردان صاحب قدرت جهان که ندیده هیچ ، درگیر موانع و تحدیدات آنان هم بوده است . این افتخاربزرگی ست که حامیان بین المللی مقاومت ایران همه از شریف ترین شخصیت های پارلمانتر و حقوقی و بشردوست و آزادیخواه جهان بوده وهستند . و حامیان نظام خونخوار گرگ ها که ها بوده اند که پاسخش روشن است . هرکس نمی داند برود در خانه مسیو ژاک ژیراک یا سارکوزی و امثالهم را بزند و به زبانی که بوی نفت و دلارو خرید اسلحه بدهد ، بپرسد و جواب گیرد .


مقاومت ایران درحین یک مبارزه تنگاتنگ و یا به قول هنرمند و نویسنده وفادار مقاومت ایران ناهید همت آبادی « جنگ تن به تن » با رژیم گرگ ها و بچه گرگ ها ، زیانکار سیرک بازان حرفه یی و تازه کارصحنه سیاسی شرق وغرب بوده و پیوسته گفته است که گرگ ها رام شدنی نیستند . مقاومت ایران بنا به مثل فارسی گفته ومی گوید که توبه گرگ ، مرگ است . رام کنندگان حیوانات وحشی شاید هنوز به نیمه روباهی آن جانوران امید بسته اند . درحالیکه روباه چهره یی آنان همانقدر خطرناک است که گرگ نمایی شان . کارروباه فریب دادن است و کارگرگ دریدن وپاره کردن ووای اگرایندودر یک قالب جمع شوند . این دو صفتی ست که ما ومردم ایران حداقل سی سال است از رژیم ملا – پاسدار حاکم و غاصب ، با گوشت و پوست خود تجربه ها اندوخته ایم .


یک نظر شخصی : آدم باید به حیثیت ، غیرت و غرور و اعتبار انسانی و سیاسی خود کم بها دهد که بخواهد آزموده را دگربار بیازماید که شاید بتواند گرگ رام شده را به صحنه تماشایی سیرک سیاسی جهان به نمایش بگذارد . من بی مقدار حاضرم مجیز سوسک را بگویم ولی گرگ بی سروپا و تازه به دوران رسیده یی چون خامنه یی را هرگز. بچه گرگ مباشری چون احمدی نژاد یا خاتمی و .... که جای خود دارد .


۱۳۸۷ اسفند ۱, پنجشنبه

عجایب الحکایات و حقیقت الروایات


رحمان کریمی



ــ 1 ــ


در آخرین صف کارناوال سال ، با رخساره یی به خون گلهای سرخ پرپرشده در سالیان بی صاحب ؛ سیاهپوش و خاموش می آمدند . نا هشیاری پرت از تمدن هوشیار عصر سوداگران پرسید :


ـــ چرا چهره را سیاه نکرده اید ؟

گفتند :

ـــ از سپیدرو دولتمردان خود بپرس که با سیه رویان چه می کنند ؟


ــ 2 ــ


سردبیر یک هفته نامه نه چندان معروف نوشت : « بنا به یک خبر کاملاً موثق ، گـــویا یکی از بازارهای پر رونق جهان ، سی سالی ست که دارد در آتش می سوزد و آتش نشان های جهان در بحران سرد سرمایه ؛ گرد آن آتش خود را گرم می کنند .

خبرنگارانی که برای دیدن رفته بودند ، دهان گزارش هایشان را با نخ و سوزن دموکراسی مدرن دوختند . و پیش از آنکه هفته نامه دروغگو در آن آتش جزغاله شود ؛ معتبرترین سایت راستگوی خبری جهان یعنی بی بی سی نوشت که :

ـــ درباره ایران شایعات زیاد است !


ــ 3 ــ



گفت :

ــ آنجا نوجوانان را دیدم که در شباهنگام ، عشق را در رؤیا های تشنه و ترسیده خود می جستند و جوانانی که با یاد حرامیان پنهان در حجاب متشرعان ، بخواب می رفتند .

پرسید :

ــ از تهی سفره گان شرم بر سیمای خشماگین درمانده چه خبر ؟

گفتش :

ــ در هرکوی و برزن و شهری ، فریادهای عاصی سالیان ناباور ؛ به هزاران ناسزا و نفرین فواره می زند .

گفت :

ــ کیسه اندوزانی هستند که روزگار را در هزارو یکشب افیونیان کاسب پیشه یا روشنفکرشعار به خوشی سپری می کنند .

پاسخ داد :

ــ آری .... چون آنان از روزی دهندگان خود خبیث تر و شیادترند . آنان عین علت اند .


ــ 4 ــ


دخترکی دید که در لول و والول اتومبیل و دوچرخه و گاری و آدم ، سیگار وینستون می فروخت . عابری منافق یا شاید ملحد گفتش :

ــ دخترکم ! آمریکا شیطان بزرگ است و ولایت را ازین کاسبی خوش نیاید .

گفت :

ــ بابام هم از عشق ورزی شیطان بزرگ با ولایت خوش نمی آید .


ــ 5 ــ


گفت :

ــ دلم می سوزد

پرسید :

ــ از چه ؟

گفت :

ــ از آنچه امروزش پرسیدن کیفری سخت در پیش است .


ــ 6 ــ


وقتی عمو صفویه داشت سر بربالین مرگ ، وصیت می کرد به لهجه یی آلوده به نفت و گاز و بازار گفت :

ــ من یک بی بی سی برای شما به ارث می گذارم که اندرزهایش را تا دنیا دنیاست بگوش خواهید داشت . چون سخن از آن دایهٌ مهربان تراز مادر شنیدید مبادا که بردلتان شک و شبهه یی آید که خدای را خوش نیاید . او همیشه سخنگوی رنج ها و محنت های روزگار سخت شما خواهد بود . دشمنانی خواهند آمد که نه مراقد توتال را باور دارند و نه وال استریت را . آنان همانا که منافقین اند و بایسته آنکه اگر در نیمکره یی از لیست سیاه عبادتکاران درآمدند در نیمکره یی دیگر از این زمین ، زمینگیر و مورد تعقیب باشند . ای امت همیشه در صحنه ! ما رفتیم ، اما بی بی سی تا به روز حشر با شما هست .


ــ 7 ــ


خونین تن خود را به مرز آزادگان فاتح تاریخ رساند . گرفتندش که تو قاتلی .

گفت :

ــ راست می گویید .... مقتولان بیگناه به معصومیت و مظلومی هیتلر و آیشمن ، در میهن من حکم می رانند .


ادامه دارد