۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

سه شعر :




رحمان کریمی




ــ 1 ــ



غـُسـل در خـون کــُر ، به قصـد فرصـتی


واژگان درآستانهٌ سُرایش

از کشیدن باری که جهان بردوش نمی گیردش

سربر دیوار جان ناتوان خویش

می کوبند .


از غلام زادگان مسلح بغدادی بپرسید

که چه سان تهیدست و بی حفاظ

شعله برمی کشند تا تاریکخانه های ولایت سلاّخان

شیراوژنان اشرفی

از ارتفاعات آرمانی .


چون سبک مغزان سودایی

برمسند نشینند بدست اتفاق

نفس به مرگ خواهند کشید

در سواحل خونین سال ها .


اینک ،

که طغیان گرفته ست دریا ی سرخفام

درمانده خلیفکی آسیمه سر می بینم

که غسل می کند روزهای مانده را

با خونخواره ملیجک رسوایی اش

در خون کُر ، به قصد فرصتی .


ــ 2 ــ


ای نامــرد ملعــون نفــرینــی !


به نفرینی ،

تورا از خود خواهند راند

دوزخیان اسفل السافلین

بی آنکه تورا همزبانی باشد

درآن خطهٌ بدنامان .


اگرت کودنی با آز قدرت درنیامیخته بود

باید می دانستی که تاریخ را نیز

بهشت و دوزخی ست

مطمئن تراز صنعت خدا

ای نامرد ملعون نفرینی !


ــ 3 ــ


در ســال هــای سـخت انتــظـار


به دوزخم راه نبود

تا بار گناهان عالم را

بردوش بگذارم و به یکباره

خاکستر شوم .


به بهشتم راه نبود

تا خدای مرسلان را به پرسشی دیگر بنشینم .

به زمهریر راهم نبود

تا دررنج های گفته و ناگفته جهان

منجمد شوم .


به برزخم راه دادند

تا در رؤیای بهشت و وحشت دوزخ

خود زمهریری شوم

درسال های سخت انتظار.


شگفتا من ِ بی نام

که آتش ، از جان برگرفتم و بهشت را

از گلشن یاران .

آتش به زمهریر بردم

ودوزخ را به خدای دوزخیان وا سپردم .


دریغا که مرا نیست

برزخیان را هیچ چاره یی .


16 و 17 آگوست 09


۱۳۸۸ مرداد ۲۸, چهارشنبه

خورشید شیرانشهر اشرف ..



رحمان کریمی


خورشید شیرانشهر اشرف هم استبداد را می سوزاند و هم حامیان را مات و متعجب می کند

آنانکه موقعیت اشرف را به بررسی و ارائه نظر می گذارند نباید
مضمون استراتژیکی و آرمانی « مقاومت » را نادیده بگیرند .

حاصل جمع علت وجودی اشرف را حداقل می توان در جو و فضای عاطفی - سیاسی که در حوزه ملی و بین المللی ایجاد کرده و رژیم و دست نشاندگانش
را مستأصل و مَچَل کرده ، ملاحظه کرد .

یورش وحشیانه و خونین مزدوران مسلح عراقی به شیرانشهر بی سلاح اشرف ، حامل و حاوی جاپاها و پیامهایی ست که فراتر از خواست دیکته شده خامنه ای به مالکی؛ می باشد . پتانسیل معنا و مضمون مقاومتی که رهبری آن با مسعود قهرمان و پرچمداری شجاعانه مریم قهرمان است، ما امروز در ایستادگی بی نظیر و شگفت انگیز سلحشوران بی سلاح اشرف قهرمان می توانیم به وضوح ببینیم . همان ایستادگی که نه تنها دشمن و دشمنان را سراسیمه و متحیر و بی تکلیف کرده است، بل خیل عظیمی از بی خبران یا تحت تأثیر تبلیغات سوء قرار گرفتگان را متوجه مظلومیت ، اصالت و حقانیت سیاسی حضور تاریخی اشرف نموده است . مبارزات سیاسی هرگز در یک خط مستقیم به پیش نرفته و نمی رود . آنان که با قانونمندیهای علمی مبارزاتی آشنایی دارند ، اگر مغرض نباشند نیک می دانند که هم استراتژی وهم تاکتیکهای متناسب با آن تابع مجموعه یی از شرایط متغیری ست که در دسترس مبارزان نمی باشد خاصه که شرایط طلب کننده حبس، تعطیل و توقف کاروان مبارزاتی هم باشد . ارزش رهبری در این نیست که چون در یک مقطع و جمعبندی موقعیت، فلز آرمانی را آنقدر تراش زند تا به قد و قواره یی بی خاصیت و بی خطر برای دشمن اصلی درآید . شهامت تصمیم گیری یکی از ویژگیهای شاخص و لازم رهبری ست . به همان میزان که استبداد حاکم برخوردار از ابزار و امکانات داخلی و بین المللی ست، رهبر و رهبران ضد استبداد نیز ناگزیرند یا صحنه را برای دشمن خلق و بشریت خالی بگذارند و یا مرد و مردانه با حداقل امکاناتی که حتا پیوسته در معرض تهدید قرار می گیرد، به مقابله برخیزند . تجربه تاریخی و ازجمله تاریخ معاصر بیانگر این واقعیت است . در شرایطی که خمینی حاکمیت را قبضه کرد ، دیدیم که در میدان مقابله کس به پایداری نماند . خمینی دجال و نظامش تا توانست میان مبارزان استخواندار و آماده نبرد گلچین کرد و به قتلگاه فرستاد . این مسعود بود که با پیام «مقاومت» سرفرود نیاورد و با یاران جان برکفش به تشکیل جبهه مقاومت پرداخت . متأسفانه بعضیها نظریاتشان بوی و رنگ روزمرگی و مقطعی می دهد و حافظه سیاسی را از دست می دهند . اگر هدف از تشکیل ارتش آزادیبخش رسیدن به تهران بوده است، چون هنوز نرسیده است پس علت وجودی تشکیل آن هم باید زیر سئوال برود !! . ارتش آزادیبخش بیش از هرچیز یک صف مقدم نظامی بود در برابر نظام واپسگرا و توسعه طلب خمینیسم و جلوه یی زنده و فعال و گویا و درخشان از مضمون «مقاومت» . کم بها دادن به این مضمون که بار تاریخی سنگینی بردوش دارد ، موجب انحراف ذهن و درک مقطعی می شود . و این شامل دوستان مقاومت است و نه دشمنان که حسابشان از ابتدا روشن بوده و هست . امروز شیر اوژنان اشرفی ، بی سلاح چنان حماسه یی خلق کرده اند که من بدین گونه در تاریخ جنبشهای رهایی بخش نخوانده ام و واقعاً بی سابقه است . سابقه داریم که قلیلی مبارز مسلح در برابر کثیری مسلح تر ایستاده اند ولی در یک حصار که امکان مانوری هم ندارد ، با دست خالی بدان گونه که دیدیم ؛ چنین پایداری دشمن شکنی بی سابقه است . هفتاد و دو تن که حسین رهبری را بعهده داشت در صحرای کربلا در برابر لشکر افزون ابن سعد با فرماندهی شمر ذی الجوشن تا آخرین نفر به نبرد و مقاومت تاریخی ایستادند ولی بی سلاح نبودند. جبهه جنگ هم بی قاعده و بی قانون نبود . لشکر دشمن غدار، بی عاطفه و بی رحم پایبندی خود را به قانون و پرنسیپهای پذیرفته شده زمان نشان داد . مگر لشکر ابن سعد که از یزید درشام فرمان گرفته بود، نمی توانست به دلیل کثرت جنگجو و سلاح یکجا بریزد روی هفتادو دوتن و کار را تمام کند؟ چرا می توانستند ولی نکردند چون خیلی بدنامی داشت ، چون در اخلاق و فرهنگ عرب آن زمان ، نامردی تلقی می شد. گروهان کوچک حسینی یکی یکی میدان آمدند وبه شهادت رسیدند . بعد هم که به رسم زمان به خیمه گاه حسینی به قصد یغماگری حمله ورشدند ، روی زنان و دختران دست بلند نکردند . زین العابدین را به دلیل بیماربودن حتا زخمی نزدند . چرا؟ چون خیلی رسوایی و بدنامی داشت و خلاف اصول جنگ آن دوران می بود. بشر قابلیت پیشرفت و ترقی دارد . اگر نداشت به عصر مفرغ هم نمی رسید . پیشرفت و تکامل مادی و ابزاری که همان تکنولوژی باشد ، در اینجا مطمح نظر نیست که به عنوان موجود دو پا تاج افتخار بر سرداریم که شمشیر را به مرتبه بمب اتمی و میکروبی و شیمیایی رسانده ایم . تماشایی ست که در هزاره سوم میلادی ، منظر معنویت که اخلاق و منش را هم دربردارد به چنان قله رفیع مباهاتی رسیده ایم که زیر سایه سازمان ملل متحد که من آن را سازمان بین الدول می خوانم و هزارها سازمان مدافع حقوق بشر ، کوتولوهای میراث دار می توانند زشت ترین جنایت علیه بشریت مرتکب شوند و بیشتر رسانه های جمعی قدرتمداران خیلی دموکرات خاموش بمانند که مبادا خامنه ای صاحب نفت و بازار و موقعیت ژئوپلیتیکی و نوکر نمک پرورده اش مالکی ازآنها رنجیده خاطر شوند . اما تاریخ ایران نه خاموش می ماند و نه چراغی ست که بشود فتیله اش را پایین کشید . آیندگان در راهند و امروز ما را زیر سیبیلی در نخواهند کرد . آنان سهم و نقشی در امروز ندارند تا به لجاج وعناد ودشمنی وسودجویی قلب حقایق کنند و شلنگ تخته روی حوادث رنجبار بدوند وکُرکُری بخوانند . به هرحال اگر کوتوله ها ، سفره انداز یا مفت غولها نبودند و جایی در استراتژی پنهان و آشکار استعماری نداشتند ؛ سالها بود که غولها آنان را جاروب کرده بودند . من نگارنده یک خوش نشین حداکثر خوش جوش بالای گود نشسته، بیش نیستم . من و من نوعی سوژه پردازیم ونه سوژه و سوژه ساز . این اشرفی قهرمان است که تا دیروز متهم به شستشوی مغزی شده بود و امروز با آگاهی و ایمان راسخ و پایداری بی نظیر همه ژاژخایان را مات ومبهوت کرده است. اشرفیان عزیز ، آن نازنین پهلوانان دلبند ایران زمین آفریننده حماسه یی شده اند که برگ زرینی خواهد ماند در تاریخ ایران و منطقه و حافظه جهان . اشرف تمام نشده است تا نمرات کارنامه اش را و عملکرد معلمانش را سبک و سنگین کنیم . اشرف نمره تجدیدی هم ندارد . اگر داشت دشمن چنین دست و پا نمی زد . اشرف ، تاریخی ست و نه جغرافیایی . اشرف بنا به تغییر ناگهانی شرایط عراق، منطقه و جهان اگر چه هنوز به تهران نرسیده ، اما صدای برحق خود را چنان به ایران رساند که شعارهای مبارزان دلیر داخل کشور شد . صدای حق طلبانه او چنان درحوزه ملی تأثیرگذار شد که کانون نویسندگان داخل کشور هم تن به خطری واقعاً جدی دادند و به سود اشرف اطلاعیه دادند . چطور می شود این دستاوردها را نادیده گرفت یا کم بها داد . نقش شیرانشهر اشرف در ایجاد نهادها و سازمانها و شوراهای دموکراتیک و ضد بنیادگرایی درعراق که دیگر لازم به تکرار نیست. آخر باید از خود پرسید که اگر وجود اشرفیان درآن بیابان حاصل قابل ملاحظه یی نداشته که به خطر کردنش بیارزد ، پس خامنه ای و نظام ولایت او چه مرگشان هست که همه همّ و غمشان اشرف شده است وبس؟ آیا پریشان حالی ، بیم و هراس و سماجت بی سابقه در برابر عده یی بی سلاح و در محاصره، نشان دادن؛ خود نشانه ارزش وجودی اشرف نیست. آنان که با داغ و درفش و شکنجه و تجاوز حتا به پاره های تن خود ، لرزان بر اریکه نشسته اند و دولت دست نشانده هم که در عراق گرم کار است به چه دلیل باید از اشرف بترسند . اگر بتوانید به دل ترسیدگان راه یابید ، پاسخ روشن تری در خواهید یافت از قلم قاصر من .

۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

بیـا کنـار اشــرف بنشــینیم تا صــدای ایـران را بشــنویم


رحمان کریمی


تقدیم به : ناهید و بهرام و تمامی مادران و پدران سلحشوران جان برکف راه آزادی ایران *


بیا کنار من بنشین

ای بانوی مشرقی ، فرشته جان !

بیا که پا برهنه دوره گرد مرد فلسفی ، سقراط را

در سپیده دم دموکراسی

به قانون امنیت سرمایه سپردند

و شامگاهان ، جام شوکرانش دادند .


بیا کنار من بنشین

ای بانوی مشرقی ، فرشته جان !

که رنج و شکنج بی مثال میهنم

از جام شوکران ، تلخ تر .

راستی چه گناه بزرگی ست

آزادی را فلسفیدن و گفتن و خواستن .


بیا کنار من بنشین که سخت دلگیرم

ای بانوی اندوه پنهان مشرقی ، فرشته جان !

دماوند چون ما ،

از کمان کشان البرزی

چه عظیم آتشی در سینه

پنهان دارد .

بهای شرف چه سنگین است

ومن بنازم گران پردازان کمانگیر میهنم

از اشرف تا به تهران

از ایران تا حجم جهانی ارتباط .


بیا کنار من بنشین

ای بانوی مشرقی ، فرشته جان !

در سرزمینی که خورشیدش

زندانی ابرهای همیشه است

خورشید صدق و وفا تویی ، تو

ویاران بی نظیر .


بیا کنار این توفان الکن بنشین

ای بانوی مشرقی ، فرشته جان !

دربازار برده فروشان مکتبی

کنار حرم هم نمانده ، فقر را بکارتی .

در فاحشه خانه های مؤمنان شریعت شعار سوداگر

قیمت می زنند ، نودوشیزگان فقررا .


بیا کنار من بنشین

ای بانوی مشرقی ، فرشته جان !

تا رها از راسته بازار مس فروشان وقت خویش

یکی شوم با مذاب درد و رنج ملتم .


بیا کنار من بنشین

ای بانوی مشرقی ، فرشته جان !

نه ، غلط گفتم

بیا کنار اشرف بنشینیم

تا صدای ایران را بشنویم .


دهم آگوست 09


* هنرمند و نویسنده ارزنده ناهید همت آبادی واستاد پیشکسوت هنرنقاشی ایران ، بهرام عالیوندی