۱۳۸۸ خرداد ۴, دوشنبه

عجا یب الحکا یا ت و حقیقت الروایا ت ( 12 )


رحمان کریمی


ــ 71 ــ

پیرزنی می رفت و با صدای بلند می گفت :
ــ من ساعتی پیش ، خدا را دیدم .
عابران می پنداشتند که از سختی ایام اورا حواسی نمانده است .
رهگذری رند ، پرسیدش :
ــ خدای را به کجا دیدی ؟
گفت :
ــ دیدمش که آرام ، با لبخنده یی برلب برسر دار رفت و خاموش با من بسی سخن ها گفت .


ــ 72 ــ

گفت :
ــ می گویند که امروز چند جوان را در ملاء بردار کرده اند
پاسخ داد :
ــ آری ، چونان دگر روزها . من آنجا بودم . کلوخ اندازان تماشایی هم بودند . احوال « شبلی » را گرفتم . یکی گفت :
ــ در غربت سرای خویش به عزا نشسته است .


ــ 73 ــ

مادری که جوانش را بردار کرده بودند ، داغدار و جگرسوخته و بی قرار درخیابان فریاد می زد :
ــ ای خدا کجایی ؟
عابری گفتش :
ــ مادر ! در همت و حرکت ما .


ــ 74 ــ

ملایی حکومتی ، شب هنگام در خلوت اتاق اختصاصی خود « ام الخبائث » می زد در یک بطری با چاپ « عرق گاوزبان » . پاسداری که کاری فوری با آغا داشت به راهنمایی صبیه کوچک او ، وارد خلوتسرا شد و آغا را در عبادت دید :
ــ ببخشید حاج آغا ! صبیه راه فرمودند . شما هم عرق گاوزبان می زنید ؟
ملا که غافلگیر شده بود ، جواب داد :
ــ چه کنیم برادر ! هروقت مزاج به سردی می رود ، لیوانی به افاقه می زنیم .
پاسدار که رویش باز شده بود ، پرسید :
ــ آغا ! گاوزبان وطنی می زنید یا وارداتی ؟
ملا بطری را نشان داد و گفت :
ــ عرق گاوزبان خودمان می زنیم .
پاسدار پدرسوخته ، بو کرد و « اسمیرینف » را شناخت :
ــ آغا ! عرق گاوزبان اسکاچ اسکاتلندی بهتراز عرق گاوزبان روسی ست . با اجازه خودتان فردا شب ، یک بطر به خدمت می آورم هم زایل کننده سردی ست و هم نفخ سردل را می برد .
ملا دریافت که طرف خود این کاره است . گفت :
ــ شنیده ام مارک « وستند واچ » هم بد نیست .
پاسدار جواب داد :
ــ آغا ! وستند واچ یک نوع ساعت است .


ــ 75 ــ

ضعیفه مؤمنه محجبه یکی از فرماندهان سپاه ، شکایت پیش شوی برد که :
ــ پسرمان هنوز دبیرستان را تمام نکرده ، افتاده است به شرابخواری .
پسر احضار و مورد خطاب و عتاب پدر مکتبی خود قرار گرفت که :
ــ ما مردم اوباش را تعقیب و تعزیرو نهی از منکرات و سُکرات می کنیم ، آنوقت شاخ شمشاد باغ روحانی خودمان هم بعله ؟
پسر که حال پدر را نیک می دانست ، گفت :
ــ مامان بوی عرق شاتره را با بوی آن « بدو » ها عوضی گرفته !
سپاهی ، نگاهی به حلالیه خود و نگاهی به ذکور خلف کرد و فرمود :
ــ بسیار خوب ! پول عرق شاتره را از کجا می آوری ؟
ــ از جیب بابا جان قرض الحسنه برمی دارم تا بعد از سرکار رفتن ، یکجا بپردازم !
پدر جوابش داد :
ــ لازم نیست .... هفته یی یک شب ، فقط هفته یی یک شب و نه بیشتر ؛ با خودم ملاتره بزن و دیگر سراغ جیب من نرو !


ــ 76 ــ

مردی ، افسرده حال و پریشان روزگار و در چه کنم گرفتار ، پرس و جوی یک فروشنده مُسکرات شد . نشانی یک بسیجی را با اسم رمز به او دادند . بسیجی نگاهی به سراپای نزارش کرد و پرسید :
ــ قیمت حق العمل کاری را که به حساب مستضعفان ریخته می شود ، بهت گفته اند ؟
مرد ، جواب داد :
ــ با انصافی که در برادران بسیجی و پاسدار هست ، بله !
بسیجی پرسید :
ــ قرمزش را می خواهی یا زرد یا سفید ؟
مرد بیچاره گفت :
ــ برادر ! قرمزش را دارم که خون دلم هست . زردش هم که در رخساره ام می بینی ، پس سفیدش را بده تا بریزم روی روزگار سیاه خود .
سرباز جان برکف نظام مقدس ، به او پیله کرد :
ــ نکند شاعری ؟
ــ ما و شاعری ؟ اگر بودیم چه دردی داشتیم . هرکه قدرمان را نمی دانست ، رهبرمعظم که می دانست . این شکسته چوب کبریتی که می بینی در حزب اراذل و اوباش ، عضو فراکسیون « پشتت را بده به کتک » هست و لاغیر .
جان برکف ، کف برلب آورده ، توپید :
ــ تا تحویلت نداده ام گورت را گم کن ! برو یک کاسه شربت زرشک بخور تا آنچه را که سردل داری ببُرد !
و در را بست .
مرد ، چند دقیقه یی پشت در بسته مراد سماق مکید و براه افتاد .


ــ 77 ــ

یکی از ملایان دون پایه حکومتی مدتها بود که با لباس شخصی بیرون می رفت . پسر بچه اش پرسید :
ــ بابا ! چرا کمتر از لباس آخوندی استفاده می کنی ؟
ملا بُراق شد و گفت :
ــ اولاً بگو لباس مقدس روحانیت مبارز . دوماً بدین علت پسرم که با آن لباس چنان مورد احساسات محبت آمیز و بی دریغ مردم قدردان قرار می گیرم که حقیقتاً شرمنده می شوم .
پسر ، باز پرسید :
ــ پس چرا آن روز که با تو آمدم ، چند تا جوان حرف های بد بد زدند و فرار کردند ، دوتا دختر هم متلک گفتند و یک پیرزن هم نفرین می کرد و می رفت .
ملا ابوی ، یک سیلی به صورت نازنین پسر نواخت و داد زد :
ــ آنها از اراذل و اوباشان مملکت اسلامی هستند . سزایشان برسر دار رفتن است و بس .
پسرک هم سر بابا داد زد و پا به فرار نهاد :
ــ به من چه که مملکت پراز اراذل و اوباش هست !


ــ 78 ــ

ملایی ، برسر منبر از بس برای تهییج احساسات امت همیشه سر سفره خیرات آماده ، گلو پاره کرد و به خود زور آورد ؛ بی اختیار بادی از او ساطع شد . همزمان سرفه یی بلند کرد و ادامه داد :
ــ ... فی الواقع ما هنوز از رایحه خوش عرفانی امام راحل و رهبر معظم سرمست و از خود بی خودیم .

ادامه دارد


۱۳۸۸ اردیبهشت ۳۰, چهارشنبه

وحشت از سرنگوني ، درد بي درمان رژيم


رحمان کريمي


آيا اين يک پيروزي بزرگ براي مقاومت سرفراز ايران نيست که گله وحوش حاکم بر ايران را
چنان آسيمه کرده است که زير قطب شمال هم ، قرار و آرام ندارد ؟


نشانه بارز تثبيت و امنيت خاطر مستبدان حاکم را در کاهش نيروهاي امنيتي و سرکوبگر و نهراسيدن از اپوزيسيون خود مي توان ديد. به نسبتي که رژيم ديکتاتوري، اپوزيسيون واقعي را در عرصه ملي و بين المللي مورد تعقيب و تهديد و تفتيش قرار مي دهد؛ مي توان عدم ثبات و شکنندگي آن را فهم و ارزيابي کرد.

گزارش سالانه پليس امنيتي سوئد (آوريل 2009 ) حاوي نکات قابل ملاحظه يي ست که اصل مذکور را تأييد مي کند. در بخشي از اين گزارش، چنين آمده است: «آنها ( يعني رژيم و عواملش ) هرگونه مخالفت عليه خود را يک تهديد مستقيم برعليه امنيت ملي ، ثبات داخلي و کنترل دستگاه حکومتي مي دانند و امکانات بسياري را چه درداخل کشور و چه درخارج از مرزهاي کشور براي متوقف کردن صداهاي مخالف رژيم و فعاليتهاي اپوزيسيون صرف مي کنند...» و در همين زمينه گزارش مي گويد: «در خارج از مرزها دستگاه اطلاعاتي و امنيتي سعي مي کند تا انتقادات ومخالفين را کنترل و يا خنثي کند» .

چگونه ؟:« ... با تهديد و رشوه فعاليتهاي انتقادي مخالفين خود را متوقف مي کند». اين سئوال مطرح است که رژيم توسط چه کساني، طرح خود را پياده مي کند؟ گزارش پليس امنيتي سوئد انگشت مي گذارد برروي چند افسر اطلاعاتي که ظاهراً به عنوان مشاور سفارت، از جمله رايزن فرهنگي کار را به پيش مي برند. چنان که در مورد يکي از اين مأموران وزارت اطلاعات آخوندي درسفارت سوئد، چنين مي خوانيم : «يک تحقيقات اوليه در سال 2007 آغاز شد. نه ماه بعد ما توانستيم ثابت کنيم که مشاور سفارت چيزي جز يک افسر اطلاعات نبوده که توسط سازمان امنيت کشورش به سوئد فرستاده شده بود و در گروههاي اپوزيسيون نفوذ کرده بود». به عنوان مثال اين افسر اطلاعاتي چگونه کارش را جلو مي برده است؟ گزارش مي گويد: «اين فرد تلاش کرد و در مواردي هم موفق شد که در ميان گروههاي اپوزيسيون نفوذ کند و نفراتي که مناسب بودند استخدام کند . افراد استخدام شده، تبعيدياني بودند که از همان کشور افسر اطلاعاتي (ايران) به سوئد آمده و در موقعيت شکننده و آسيب پذيري در جامعه سوئد قرار داشتند. افسر اطلاعاتي قول داده بود که در ازاي گرفتن اطلاعات به آنها در پروسه پناهندگي کمک کنند . او همچنين با شيوه تهديد و شکنجه و زنداني کردن اعضاي خانواده شان در داخل، آنها را وادار به همکاري مي کرد».

به يک نکته مهم و قابل توجه اين گزارش دقت لازم کنيد: «افسران اطلاعاتي همچنين اطلاعاتي دروغين و تبليغات بر عليه اپوزيسيون خود نشرمي دهند تا صحنه را تغيير دهند. آنها به علاوه با تبليغات سياسي روي سياستمداران و همچنين ارباب رسانه ها، سعي در شيطان سازي و از بين بردن اعتماد به گروه اپوزيسيون و انتقادگر به دولت خود را دارند» .

گزارش پليس امنيتي سوئد، امر نادر و تازه اتفاق افتاده يي را بيان نمي کند. سالهاست که مقاومت سرفراز ايران به اتکاي اسناد و مدارک ودلايل، به اين گونه افشاگريها پرداخته و مي پردازد. سالهاست که اطلاعيه هاي افشاگرانه شوراي ملي مقاومت ايران هم به نظرايرانيان رسانده است و هم دولتها وسازمانهاي متعدد اروپايي . بيهوده نيست که وزارت اطلاعات رژيم وديگر سازمانهاي زيرپوشش آن، سعي مي کند توسط مشتي بريده مزدور مفلوک و خود فروخته، شيطان سازي از سازمان پر افتخار مجاهدين خلق ايران؛ دربوق کند. اين بچه فرّاشان ، اين عمله جات و طبق کشهاي بناي ظلم ، همواره تکرار مي کنند که مجاهدين منتقدان خود را برچسب مزدور رژيم مي زنند، اگر ذره يي شرف و آزرم در کار باشد که نيست، همين گزارش پليس امنيتي سوئد حقانيت مقاومت ايران را به اثبات مي رساند. در پهنه اين گيتي بيش از چهارميليون ايراني وجود دارد و تا بخواهيد نشريه و سايت و وبلاگ. هستند نشريات و سايتهايي که مجاهدين را به انتقاد مي گيرند. در کجا مجاهدين خلق و شوراي ملي مقاومت، آنان را منسوب به رژيم داشته اند؟ کساني که ماهيت و عملکرد بي وقفه شان آن هم متکي بر اسناد، آشکار شده است بي جهت چند ترجيع بند مغرضانه به هواي خراب کردن مقاومت ايران، تکرار مي کنند. متأسفانه اين سياست سهل انگاري مبتني بر مماشات و تحمل رژيم است از طرف دولتها، که وزارت جاسوس و تروريست پرور اطلاعات توانسته است به راحتي در خارج از مرزهاي ايران جولان دهد، عضوگيري کند، شيطان سازي کند و هرچه که از دستش برمي آيد. رژيم فاشيستي وحوش ملا _ پاسدار حاکم برايران خود به خوبي مي داند که اگر خوي درندگي بي حد و مرزشان نبود ، اگر سرکوبگري وترس و وحشت را به وحشيانه ترين اشکال به جامعه تحميل نکرده بود، و اگر با پول هنگفت نفت خائنان و جيره خواران بي شمار خودي و غيرخودي در خدمت نگرفته بودند، اگر مرغ تخم طلاي کمپانيهاي کوچک و بزرگ نبودند، اگر وجود و حضور کثيف و نکبت بار وساديستي آنان در منطقه موجب فروش ارقام کلان تسليحاتي نمي بود، اگر سياست سازش و مماشات و حفظ رژيم در برنامه بين الدول قدرتمند، شامل حالشان نبود، تا کنون به دست تواناي مردم جان به لب رسيده ايران و نيروي پيشتاز خستگي ناپذير يعني مقاومت ايران در مزبله تاريخ، گنديده و پوسيده شده بودند.

البته گزارش سالانه پليس امنيتي سوئد و امثال اين گزارش در ديگر کشورهاي اروپايي بيانگر گوشه کوچکي از فعاليتهاي جاسوسي و سياهکاري رژيم عليه مقاومت ايران مي باشد. ما سالهاست که شاهد عناصر يا طيفهاي کوچکي هستيم که تمامي همّ و غمّ شان معطوف بدين امر است که به لطايف الحيل و زبان زرگري پژوهشگرانه! حداقل از يک جاي رژيم رسوا و سراسر به گند کشيده شده، دفاع کنند و متقابلاً آلترناتيو مترقي و فعال آن را سراسر سياه و خطرناک تراز رژيم حاکم، تبليغ نمايند. عجبا (شايد هم تعجبي ندارد) که راديو و تلويزيونهاي فارسي زبان خارجي هم به نحو اشباع در اختيارشان مي باشد که خود بيان کننده تداوم سياست مماشات با رژيم است از طرف دولتهاي مربوطه. و اين است که با داغ ننگ خيانت و جيره خواري نظام فاشيستي _ ملا مذهبي حاکم، کراواتها را سفت مي کنند و جلو دوربينها شق و رق مي نشينند تا مثلاً القا کنند که رژيم در عراق دست از پا خطا نمي کند. رژيم اهل آدم خريدن و به کارگرفتن و بمبگذاري و ترور و شبکه هاي جاسوسي و خدمتکاري راه انداختن نيست! و اين سازمانهاي ديگر است که تشکيلات خود را بازسازي کرده و دارند امنيت عراق را تهديد مي کنند. کساني که در معرض ديد يک ملت اين جور آشکارا رژيم تروريست پرور و توسعه طلب را مي کوشند از زير ضرب اتهام درآورند، من ايراني که ربع قرن است در تبعيد به سر مي برم؛ چه نامي برآنان بگذارم؟ جز آن که بگويم از دم، همريش و با جناق سياسي_ تبليغاتي همان «عليرضا پولي زاده» وامثال «باد عرعر بي بي سي» که هر چه داشته باشد، صداقت را ذره يي بو نکرده است. هرکس که مي خواهد بداند که طي قرون چگونه بوده است که مهاجمان بيابانگرد بيگانه و ساديستيهاي حاکم خودي ، توانسته بودند قرنها بر ملت ايران حکومت کنند، بايد خوب صحنه سياسي اين سي سال حاکميت خونبار و شيادانه خمينيسم را با خيل فرصت طلبان، خود فروشان، از پا فتادگان دهان گشاد و عناصر بخيل و حسود را مورد مطالعه و مداقه قرار دهد. واقعاً حافظ تحت تأثير چه شرايط و چه جماعتي آزاردهنده، اين بيت پرمعني را سروده است که: «من از بيگانگان هرگز ننالم / که با من آنچه کرد آن آشنا کرد» . آخر يک رژيم تثبيت شده که نيازي به اين همه خدمتگزاران داخلي و خارجي، آن هم با صرف هزينه هاي گزاف و گماشتن مأموران متعدد اطلاعاتي _ تروريستي خود در سفارتخانه ها ندارد. آيا حق با مقاومت ايران نيست که مي گويد سفارتخانه هاي اين جنايتکاران چيزي جز لانه جاسوسي و تروريستي نمي باشد؟ آخر اين چه رژيم تثبيت شده يي ست که حتا در فلان شهر دور افتاده سوئد هم از يک حرکت اعتراضي، از يک مبارز سياسي در وحشت و هراس است؟ البته ما نيک مي دانيم که ولي شقي افيوني ولايت مطلقه از هر حرکت کوچک و بزرگ مقاومت سرفراز ايران، چند بست فقاهتي پاي منقل زهر مارش مي شود. ما مي دانيم که آن بدترين گرگ معمم و ديگر وحوش تابعه اش از خوف رهبر سترگ و بي نظير مقاومت ايران يعني مسعود قهرمان و پرچمدار آزادي مريم قهرمان، قهرمانشهر اشرف و ايضاً مجموعه فعال و هميشه در نبرد مقاومت ايران؛ به شبانه روز گرفتار چه کابوسهاي هولناکي مي باشد .

ما ايرانيان هوادار مقاومت، براين گونه گزارشات پليس امنيتي کشورهاي اروپايي ارج مي نهيم، هرچند که فقط يک برگ از مثنوي هفتادمن؛ بيش نيست ولي همين مقدارهم مهر تأييدي ست بر افشاگريهاي وسيع مقاومت ايران. و اين حق را بخود مي دهيم که بپرسيم: چرا اين گزارشات روشنگرانه را به طور مستقيم و وسيع به اطلاع افکار عمومي خود نمي رسانيد تا مواظب خود و دامگذاران رژيم در لباسها و بيانهاي مختلف، باشند؟ تا فريب نخورند و نا خواسته به دام تبليغات دروغين ودانه پاشيهاي فريبنده؛ نيافتند. تا از ميان «ارباب رسانه ها» کسي جرأت نکند که شرف و حرمت حقگويي را با دلارهاي نفتي ملايان، تاق بزند. چرا اين گزارشات را جهاني نمي کنيد تا دست و بال رژيم بسته و در معرض ملل جهان، افشا و رسوا شود؟ چرا مقاومت ايران را محدود و تنها مي گذاريد؟ از چه مي ترسيد؟ از ماهيت و برنامه هاي ملي و مترقي آن يا از به خطر افتادن منافع و موقعيت کمپانيهاي خود در ايران؟ آيا هنوز باور نداريد که رژيم غاصب سرکوبگر و توسعه طلب حاکم برايران، به شمايان بيشتر احتياج دارد تا شما از آن گله وحوش؟ مجاهدين خلق از بستر ناز به ميدان مبارزه درنيامدند که بتوان با توطئه ها، شيطان سازيها و هزار بامبول ديگر به بسترنازشان برگرداند. مجاهدين خلق براي آزادي، براي رهايي ملک و ملت دربندشان برفراز گودال قتلگاه جلادان مستبد ايستادند و اشهد خود را خواندند و بعد به ميدان آمدند. اين رهنوردان را نه از باد و گردبادهاي سياه و تباه بيمي هست و نه از يک مشت عمله جات حقير دست به سينه کانونهاي متعدد اطلاعاتي رژيم در خارج کشور. اين وظيفه دولتهاي اروپايي ست که به شاخ و برگهاي درخت حنظل رژيم در خارج کشور اکتفا نکرده و سرچشمه ها را کورکنند. از هرچه بگذريم، اين امر موجب تأمين امنيت جاني و اجتماعي ملتهاي خودشان هم مي شود .

بد نيست که توسط مقاومت ايران به ويژه شوراي ملي مقاومت ، اين گونه گزارشات مستند و غيرقابل شک و چون وچرا را ميان پارلمانترها و شخصيتهاي ذيربط اروپايي توزيع گردد.

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۳, چهارشنبه

عجا یب الحکا یا ت و حقیقت الروایا ت ( 11 )


رحمان کریمی


ــ 65 ــ

برادری از کوچکتر برادرخود پرسید :

ــ حالا که دیپلم خیابان مترکن گرفتی ، می خواهی چه کنی ؟

ــ می خواهم به سپاه بروم .

برادر گفت :

ــ ای اپورتونیست !

داد زد :

ــ مامان ! دارد به زبان منافقین و کفار فحش می دهد .

برادر بزرگ مادررا متذکر شد که :

ــ دروغ می گوید . من دارم به زبان اسپرانتو با او حرف می زنم .

داوطلب کسوت سپاه جوش آورد که :

ــ مامان ! به جان امام راحل همین الآن باز یک فحش بدتر بهم داد .


ــ 66 ــ

تازه دیپلم گرفته یی به خانه آمد و گفت :

ــ کار پیدا نمی شود . یا به سپاه می روم یا به بسیج . آنوقت نانمان در تیلیت روغن خواهد بود .

داد خواهر بلند شد که :

ــ دیگر جای من دراین خانه نخواهد بود . تحمل شماتت مردم را ندارم .

مادر پرخاش کنان به پسر که مگرمی خواهی مرا دق مرگ کنی ؟ دخترش را گفت :

ــ تو چرا بروی ؟ او می رود تا نان مظلمه را در خون دل مظلومان تیلیت کند و آنقدر بخورد تا خفه شود .


ــ 67 ــ

یکی از فرماندهان سپاه که شنیده بود برادر دانشجویش قاطی شورشیان دانشگاه شده است ، با داد وفریاد به خانه مادر رفت که :

ــ کجاست آن حرامزاده نظام برباد ده ؟

مادر درهق هق گریه ، گفت :

ــ در آموزشگاه اوین .


ــ 68 ــ

دختر یک ملای حکومتی ، شاداب روح و ذوق زده صدا زد :

ــ مادر ! سایه شکوفه های بهاری روی استخر خانه ، عجب نقش زیبایی انداخته است .

ملا به ایوان درآمد و به اعتراض بگفت :

ــ ماه محرم در پیش است و صدایت را پایین بیاور !


ــ 69 ــ

سینه زنی ایام محرم بود و پل تجریش پراز جوانان سیاهپوش زیرابرو بردار که برسر و سینه می زدند وانبوهی از زنان و دوشیزگان محجبه و بد حجاب به نظاره . پاسداری گوش جوانکی جلف هیئت بگرفت که تورا اینجا چه کار؟ جوان ، گریبان از چنگ برادر خلاص کرد و گفت :

ــ بی معرفت ! دارم تنور نانوایی شما را گرم می کنم . تنها تنها که می خوری ، از برادر گشنه ات هم طلبکاری می کنی ؟


ــ 70 ــ

یکی از لباس شخصی ها رفت به رفیق پاسدارش گفت :

ــ به احتمال قریب به یقین ، برادرت یک نفوذی هست .

پاسدار یکه خورد و پرسید :

ــ چطور ؟

لباس شخصی به دسته سینه زنان اشاره کرد و گفت :

ــ وسط افتاده و جماعت را برقص درآورده است .

پاسدار با اطمینان خاطر دهان گشتی اطلاعاتی را گِل گرفت :

ــ این همان نوحه یی ست که یکی از شاعران شریعتی بر « آغا » خواند و احسنت گرفت .

ادامه دارد

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۸, جمعه

فـرّاشان و بچه فـرّاشان


رحمان کریمی


يا مـکن با فيلبانان دوســتي
يا بناکن خانه يي درخورد فيل
سعدي



نه گنداب را مي توان آب وجاروب وفرش کرد ونه دريا را با پوزهٌ کثيف پارس کنندگان ، آلوده .
وقتي از گردن کلفت هاي درصحنه کاري برنمي آيد ، کوچولوهاي حاشيه نشين بدنبال چيستند ؟
مبارزان و روشنفکران ضد استبداد درحساس ترين پيچ آزمون تاريخي قرار دارند ، قبولي يا رفوزگي
آنان بستگي به عملکرد شرافتمندانه ومنصفانه شان دارد.
رحمان کريمي


تاريخ ايران براين گفتار بزرگمرد جهانگرد تجربه اندوز يعني سعدي با بسي مصاديق و معاني يحتمل تکرار شده ، گواهي مي دهد . وقتي تاريخ مي گوييم ، عمدتاً تاريخ سياسي – اجتماعي مد نظر است . و به طبع تاريخ تمدن ايران در مجموع و خاصه درقلمرو انديشه و فلسفه و هنرو ادبيات ، منابع بسيار غني و سرشاري براي مطالعه و ارزيابي مي باشد . بطور کلي تاريخ حيات اجتماعي بشر ، کارنامه تضاد و تقابل است ؛ هم با عوامل جوي وطبيعي و هم با عوامل اجتماعي . انسان در سير تکاملي خود همواره از تضاد و تقابل گذشته است تا سامان يابي تفاهم آميز جمعي را حاصل کند . اگر جزاين بود ، بشر نمي بايست چند کيلومتر فراتراز عصرحجر گام بردارد . بنابه درک ، بنابه تجربه هاي نابرابري و بي عدالتي و استيلا جويي هاي مستبدان محيل بي رحم بوده است که به ويژه انسان معاصر مسلح به ابزار و اراده کسب آزادي و حراست از آن شده است . اگر در جامعه يي ، روشنفکران وظيفه و تعهد خود را درقبال ملت از دست بنهند و آن را باري به هرجهت برگزارکنند نمي توان ازتوده تحت ستم و سرکوب دايم انتظاري بيش از ظرفيت موجود آنان داشت .

تاريخ سياسي معاصر ايران از ويژگي ها و شگفتي هاي بسيار همراه بوده وهست . تل انبار و رسوبات اخلاق و فرهنگ فئوداليزم لجام گسيخته و سيراب ناشده که عمدتاً سلاطين مطلق العنان و خود بزرگ مالک برآن حکم رانده يعني حتا يک فئودال سرکش رييس قبيله يا عشيره ازترس طمع و غضب سلطان درامان نبوده است ؛ خواه نا خواه صفات فرصت طلبي ، بي پاشنگي ، مقهور قدرت حاکم روز شدن و ... به دنبال داشته است . اين صفات مخل و مضر اجتماعي با تلقيح مصنوعي يک بوروژوازي خدماتي و دلالي ، بيش از پيش تقويت شد . ارزشيابي اجتماعي و انساني عنصر روشنفکر دراين است که اين معايب و آلودگي ها را تا چه ميزان از خود بدورکرده است . روشنفکر يعني عنصري به شدت سياسي . چرا ؟ چون سرنوشت جامعه ازاين کانال مي گذرد . سياسي بودن در شرايط استيلاي استبداد صرفاً درانديشه سياسي داشتن خلاصه نمي شود . براي دفع و خلع استبداد به عنوان يک تضاد بزرگ ، عمل مي طلبد . اگر روشنفکري به هردليل توان کشيدن بار مبارزه جدي را نداشته باشد حد اقل اين انتظار ازاو مي رود که متکي بر شرف و وجدان و انصاف ، عملي که به سود رژيم حاکم باشد ؛ انجام ندهد . فراتراز اين ، روشنفکر فاقد عمل نمي تواند ادعا کند که قادر به هيچگونه موضعگيري نمي باشد و بنابراين درکشاکش تز و آنتي تز ، سکوت کند . اين حرف تازه يي نيست که سکوت به سود دشمن مشترک تمام مي شود و لاغير . دشمن يعني مجموعه استبداد سرکوبگر و دغلباز حاکم از بسيار امکانات و ابزار و سرمايه هاي دردسترس برخورداراست و ازاين طريق مبارزان جان برکف درميدان را محاصره و تحت شانتاژ وتبليغات زهرآگين و فريبکارانه خود قرار مي دهد . يک روشنفکر ضد حاکميت استبداد نمي تواند به دليل اختلاف نظر و مشي سياسي ، رزم آوران درصحنه را تنها بگذارد . آنقدر تنها که رژيم حاکم جسارت را به جايي برساند که بخواهد از قِبـَل مشتي فرّاش و بچه فرّاش خود فروخته ولوشده درخارج کشور، سيماي مخالفان جدي خود را « المثناي » سيماي کثيف و مخوف خود جا بياندازد . آنانکه بارکش و حمال الحطب اين رژيم هستند البته حق دارند که اين سر راه گذاشته هاي رژيم را سوارکنند و به مقصد « هيچ » برسانند . اما سکوت مبارزان و مخالفان جدي و بي تعارف رژيم ، قابل تأمل و پرسش است . سکوت يعني ميدان دادن به خانه شاگردان وزارت اطلاعات ملايان ، يعني اين تيله ميله ها هرچه دلشان مي خواهد با آن انشاها و بيان هاي بسيار نازل و مکرر ، بگويند . آيا مي توان حتا نام بي طرفي برچنين موضع سکوتي گذاشت ؟ اصلاً روشنفکر بي طرف يعني چه ؟ يعني ظالم و مظلوم بيافتند به جان هم ، ما هم نگاه مي کنيم و انگار که نکرده ايم . ما با امثال احسان نراقي ها حرفي جز لعن ابدي نداريم . او بهتراز هرکس مي داند که درد بي درمانش چيست ؟ و چرا از حزب توده به خدمتکاري دربار محمدرضا شاه مي رسد و از آنجا به آستانبوسي مشتي ملا و پاسدار آدمکش و دغلکار و توسعه طلب امروز ؟ مطمئن باشيد که اگر فردا مسعود قهرمان و مريم قهرمان درتهران باشند ، اين تحفه فرصت طلب بلفطره آماده است که کمر به خدمت ببندد . ما به سن خود ازاين خوشچرانان خيلي خوش غيرت ! کم نديده ايم . ويکي مثل بني صدر به خوبي نشان داده است که دو انگيزه سرکش ، پيوسته او را به « گاف » دادن وادار مي کند : الف – کينه شتري که به مسعود دارد . ب – اين اميد که روزي کفگير ملايان به ته ديگ بخورد و او را براي رييس جمهوري صدا کنند . همان شق اول يعني بغض و کينه به مسعود و مجاهدين خلق کافي ست تا قدر و ارزش اورا در حد ميان بريده مزدوران ايستادن و عکس گرفتن پايين بياورد .


عجبا ! يکي به دليل عذاب وجدان وغرور ميهني واينکه خانواده اش شهيدان داده اند واز جمله زنده ياد شهيد حجت زماني ، بچه فرّاشي آخوند جنايتکار اژه يي را تاب نياورده و بيرون زده است با افشاگري ، چنان ککي به تنبان وزارت اطلاعات ملايان افتاده است که يکجا ده بچه فرّاش دست به سينه را حاضريراق کرده براي نشخوار آنچه را که سال ها نشخوار کرده اند : « فرقه رجوي » ، « برو بچه هاي اسيردراشرف » و هکذا .... بدون آنکه نکته تازه و درخور توجه يي براي گفتن داشته باشند . سازمان پرافتخار مجاهدين خلق چه کرده است ؟ آقاي علي پاک زده بيرون و افشاگري خود را به سايت « همبستگي ملي » داده است ، اين چه ربطي به مريم قهرمان دارد که در دشوارترين شرايط سياسي ممکن ، پرچم مبارزه با مخوف ترين استبداد عصر را درعرصه گيتي بدست گرفته است وحتا فرصت سرخاراندن هم براي خود نگذاشته است . آيا اين مقاومت پايدار ايران است که از ورشکستگي و خطر نابودي بخود مي لرزد يا رژيم فاشيستي – آخوند مذهبي حاکم که از يک افشاگري هم لرزه ترس و مرگ اندام جلادش را به رعشه درمي آورد ؟ سکوت نهادها و شخصيت هاي ضد استبداد ايراني و سياست سازشکارانه ودفع الوقت قدرت هاي جهاني ست که هم ملايان را پرروتر ازآنچه بوده اند کرده و هم فرّاشان و بچه فرّاشان دست به مزد آن وحوش را .

به راستي وقتي شاخ فراش صاحب مقام و مقرب درگاهي چون « الربيعي » شکسته مي شود ، اين موريانه ها چه مي گويند؟ هرکس مي تواند بنا به بدفطرتي و کينه ورزي خود پاي ديوار شکسته ودرب و داغان وجدان خود به شبانه روز ، عق بزند و بياورد بالا . تازگي هم ندارد . ولي سازمان مجاهدين خلق ، قهرمانشهراشرف و شوراي ملي مقاومت ، آلترناتيو خستگي ناپذير وپايدار استبداد ملايان شده است در حوزه ملي و بين المللي . وبا اين لنگ ولگد ها جز لفت و ليس خائنانه کردن ، حاصلي ديگر نخواهد بود . من نمي دانم که چطور ممکن است اسراي دربند !! شهر اشرف آنقدر سرحال و راضي باشند که آنهمه آثار هنري خلق کنند و جهاني را در نهايت محدوديتي که دارند به تعجب وادارند ؟ مگر با وعده و وعيد ، با تطميع و تهديد سين – جيم نشدند ؟ چندتا مثل شما زدند بيرون؟ بقيه زير سايه الربيعي و مأمورانش از فرماندهان بي سلاح خود ترسيدند و نيامدند به دنبال رزق و روزي از کيسه آخوندي؟ معني ترس هم فهميديم . حالا ده تا بچه فرّاش براي آن دلاوران دورانساز اشک تمساح مي ريزند . امثال اين تيله ها ، من به سن خود کم نديده ام . اين قبيل عناصر خودفروخته ، زماني مي آيند که با فيلبانان نامدار روزگار دوستي و همراهي کنند غافل از آنکه نه جرأت و جربزه اش را دارند و نه صداقت و اصالت و ظرفيت آن . مجاهدين خلق بيهوده برچسب نمي زنند . من به سهم خود که نه مجاهدم و نه شورايي ، ديده ام عده يي را که سوابق مبارزاتي داشته و سال ها هم در قرارگاه ها عراق بوده اند . به هر دليل نکشيده اند و زده اند بيرون . و امروز درگير زندگي شرافتمندانه خود هستند . نه مجاهدين خلق ، بل هر سازمان مبارز کوچکي هم خود فروختگان درخدمت رژيم را برنمي تابد واگر به لجن پراکني و سياهکاري بپردازند ، آنان را بي جواب و مقابله نخواهند گذاشت . مقاومت ايران سال ها ست که درگير يک مبارزه همه جانبه و بس سنگين و طاقت سوز با رژيم سفاک حاکم است . از اين رهگذر با احدي سرشوخي ندارد . با گفتن « مريم قجر عضدانلو » خودتان و اربابانتان مي خواهيد چه چيز را ثابت کنيد ؟ فرهنگ چاروداري را ؟ بياد مي آورم دوره کوتاه حکومت زنده ياد دکتر مصدق را که چون ارتجاع در برابر ايستادگي ملي و شجاعانه او درمي ماند ، مي گفت و مي نوشت : « مصدق السلطنه » و به زعم خودشان مي خواستند آن مرد تاريخ را لوث و حقيرکنند ! چه کساني اينگونه نسبت ها را به مصدق مي دادند ؟ همان ها که تبارشان به فلان الدوله و بهمان السلطنه مي رسيد ، همان ها که يا جيره خوار دربار بودند يا استعمار انگليس . وقاحت براي يک وقيح خود بزرگترين سرمايه است ! آنها همصدا با بلندگوهاي استعماري ، مصدق را ديوانه ، يکدنده ، خودخواه و خود محور و لجوج عنوان مي دادند ! چرا ؟ چون مصدق کوتاه نمي آمد ، تسليم نمي شد ، مي خواست تا به آخربرود ، حاضرنبود حرف بقايي ها و کاشاني ها را گوش کند و به ا صطلاح دست به خطر نزند . حالا از پي آنهمه سال ها مي بينم که مسعود قهرمان و مريم قهرمان و مقاومت سرفراز ايران گرفتار مشتي ريزه خوار ژاژخاي بي وجدان شده اند . البته با اين تفاوت آشکار و به آزمون گذاشته شده که اين پيرمرد حقيقتاً با دوسالار يگانه و ازپاي درنيامدني رودررواست و اين يعني اميد سياسي يعني نبودن تنها و بي کس درعصر ناکسان صاحب قدرت .