۱۳۸۸ مهر ۱۲, یکشنبه

پــارو بــزن رفیــق همــراه ، پــارو !



رحمان کریمی



تقدیم به : بی مثال پایداران دلاور قهرمانشهر اشرف

ویاران وفادارشان در سراسر گیتی


پارو بزن رفیق همراه ، پارو !

امواج نا موافق را مهار باید کرد

سهمگین تر از توفان ، تویی

تویی اگرت توان ماندن هست .


پارو بزن رفیق همراه ، پارو !

دریا اسبی ست زیر پای ما ، درباد

مهمیز بزن براین دیوانه ، رامش کن

او از فراز بزیر می آید

ما از زیر در فراز .

آتش بکش به جان موج ، خود موج شو .


پارو بزن رفیق همراه ، پارو !

بهل که خدایان ندانند که ما کیستیم

ناخدایانیم و مثل خدا می رویم .

پنبه زاران بالا ، آتش گرفته اند

این دودی که آسمان را گرفته است

از کرانه های رنج است ، ای رنج رنج !


پارو بزن رفیق همراه ، پارو !

بی چراغ دریایی در راه

چراغ از دل برگیر و توان از ایمان

بتاز بر کف آلوده امواج دیوانه

با دو بال دریایی ، به پیش رو !

موج بر موج دیوارند و تو پرنده یی

تا پشت سقف آسمان .

دیوارها فرومی ریزند و پرندگان فرود می آیند

تا آشیانه کنند جهان را جوجکان پاییزی .


پارو بزن رفیق همراه ، پارو !

ما از جهان گذشته ایم و سبکبال می رویم

چونان عقاب آتشبال برامواج عظیم توفان ها .

از کوهساران مواج آسیمه سر ، صدای هلهله می آید

صدای خلیج فارس ، خلیج آتش

صدای مادرم ، صدای خواهرت ، صدای برادر، صدای پدر

صدای پرخروش دانشگاه ، صدای زندانیان اوین و گوهردشت .


پارو بزن رفیق همراه ، پارو !

صدای ایران می آید از سینه دماوند ، از قامت البرز

صدای زوزه های مرگ می آید از بیت الفساد قاتلان .

دریا اگر که مست کرده است

ما با بادهٌ عشق ، سرمست تریم

دریا اگر که دیوانه ست

ما هم یوسفیم و هم فرهاد و هم وامق

ما مجنون بیابان و کوه و دریاییم .


پارو بزن رفیق همراه ، پارو !

این لجّه های شرور کف ، بلغم ِ مزاج قدرت اند

با آن سر شوریده و سودایی

پارو بزن رفیق همراه ، ای عاشق موافق

پارو بزن !

پارو بزن !

پارو بزن !


سوم اکتبر 2009



0 نظرات: