۱۳۸۷ آبان ۷, سه‌شنبه

امروز، روز آزمون تاریخی یک ملت است


رحمان کریمی

محمد حنيف نژاد و ياران جانباز همراهش در مقطعي از تاريخ گرسنه، تشنه و زخم آجين و در هجوم سراسيمگي استبداد وابسته يک چشم، درسپيده دم تيرباران؛ دشوارترين مسئوليت و رسالت تداوم تاريخي را بردوش «مسعود» و بعد «مريم» و ياران وفادار بلافصل او وانهادند و مطمئن و سرفراز رفتند.

ديري نپاييد که مسعود به زماني از زندان شاهي به عرصه پرجوش و خروش، گيج کننده و متوهم و غصب شده توسط ميراثي بس کهن و مزمن و خوشباور و مطمئن بيرون آمد که امواج سهمگين آن جامعه به تنگ آمده و منتظر فرج را با مرکزيت تبهکار و بي رحم ترين مرتجع زمان، تمامي مرز و بوم ملي و مذهبي را در نورديده و در اريکه قدرت با تمامي نمايشهاي عوامفريبانه برنشسته بود. مسعود همچون حنيف از تباري ديگر بود. اسلام ارتجاعي ملايان نه در خطابه ها و کتابهاي امثال مهندس بازرگان و شريعتي، بل در صف بندي عيني مجاهدين خلق در زندان شاهي؛ دشمن ديرين خود را برپايه يک ايدئولوژي نوين که نگرش تازه يي از اسلام و کاربرد آن در حيات حساس و تعيين کننده معاصر ميليوني مسلمان در خاورميانه تا آفريقا و جنوب شرقي آسيا و..... تبيين و تئوريزه مي کرد؛ روي در روي خود ديد. وقتي حنيف درپاسخ به ملايان و متشرعان ريايي به موقت در زندان شاه نشسته گفت «مرز حق و باطل مرز با خدا و بي خدا نيست مرز استثمار شونده با استثمار كننده است»، زاهدان بزدل متشرع ريايي از مجاهدين خلق مي خواستند که سفره شان را از کفار يعني مارکسيستها جدا کنند. به کوره گداخته عيارسنجي زمانه بنگريم که بخشي از همان «کفار نجس»!! همان زمان و همان سُـنج و کُـنج اسارت، نه تنها همسفره و هم کاسه با لعن کنندگان ديروز خود که کاسه گردان مجلس سياسي، اقتصادي و تبليغاتي آنان نيز شده اند. گناه مجاهدين خلق را بايد در اسلام و نوع نگرش و برداشت از آن نگاه کرد يا استخوانداري و پايداري و وفاي به عهد و ميثاق آنان؟ هر چند زمانه در چرخش و گردش بي تأمل خود، درگيراجراي احکام سودآوري سرمايه مي بود و دراين ميان آنچه مد نظر و التفات نبود سرنوشت و سرگذشت ملل تحت ستم استبدادهاي سخت مرتجع اما محيل و دست و دلباز در ريخت و پاش منافع و مصالح ملي و بشري مي بود؛ اما آنان که مدعي روشنفکر متعهد و تا ديروز کباده کش ضد ديکتاتوري بودند نمي بايست به نقش تاريخي و تعيين کننده فاجعه آميزترين دوران معاصر توجه کرده و قبول مسئوليت بنمايند؟ ملت و کل سرمايه هاي مادي و معنوي او همراه با تهديد، سرکوب و تحميق مداوم در محاصره يک استبداد بنيادگراي سخت خونخوار و توسعه طلب مي رفت تا عصر جاهليت وروزهاي در رونقش تا خلفاي بني اميه و بني عباس آنهم در پايان قرن بيستم. در چنين شرايط فجيع و سراسر رنج و محنت و عقب افتادگي فکري و فرهنگي، سازمان مجاهدين خلق به عنوان مرکز انتقاد و شماتت مطرح بود يا مقابله و همراهي کردن مقابله کنندگان با چنين فاجعه عظيم شيطان صفت؟ يک فرد يا جريان واقعاً مترقي و انسان دوست نبايد طي اين سالهاي عبرت آموز آزمايش و امتحان از خود پرسيده باشد که رسالت و تعهد اجتماعي و تاريخي آنهم دربرابرمکارترين و خونريزترين نظام مستبد بنيادگرا چه معني مي دهد و چه عملکرد و بياني را طلب مي کند؟ بي انصافها، طاير پنچرشده ها، پوست نو پيداکرده ها، تشنگان هميشگي نام و اعتبار ارزان بدست آمده، راحت طلبان سياسي کار حرفه يي، آبروخوردگان حيا قي کرده و.... شدند زائران ام القراي استبداد بنياد گراي ملايان و در مناجاتها ودخيل بنديهاي هماره خود آرزوکردند که امامزاده هرچند گوساله سامري پس اندازد تا آنان ضمن تمتع از مواهب درخارج نشيني از هول مسعود و مريم و شهر قهرمان اشرف خلاصي يابند. شگفتا که هيولاي خونخوار و توسعه طلب بنيادگراي شياد نه در تهران که در مسعود و سازمان مجاهدين خلق و شهر اشرف خانه کرده بود!! تهديد و خطر اصلي نه حاکميت جبار ملا – پاسدار که مجاهدين خلق است، شهر اشرف است!!

ملايان و اراذل و اوباش مافيايي و مسلح آنها براي آزادي و مبارزه با استکبار جهاني در تبعيد بسرمي برند و مجاهدين خلق بر مسند قدرت استبدادي در تهران تکيه زده اند!! مي گويند فلاني سوراخ دعا را گم کرده است اما نگارنده معتقد است اين از دست رفتگان با آمدن خميني و خمينيسم به کشف سوراخ دعا و التماس دعا به درگاه قدرت فائق، نايل آمدند و به راز و رمز بقا و امرار معاش با سرمايه يي از بي حيايي، پي بردند.

حقا که مسعود بار سنگين رسالت و تکليف تاريخي و انساني اش را که تجلي و تبلور عيني آن را در پايداري سلحشوران شهر اشرف و يکايک مجاهدين خلق و هواداران وفادار آنان بايد ديد, در حد مقدور آنهم در بدترين شرايط زماني بين المللي به انجام رسانده و هنوز براين حماسه با تمامي موانع و ناملايمات نقطه پايان نخورده و نخواهد خورد. پرچمي در دست مسعود و پرچمي درپيچ و خم هزاران زد و بند و توطئه ها و سرمايه گذاريهاي کلان رژيم و حاميان مستقيم و غيرمستقيم ايراني خودباختهٌ خود فروخته و گرگان پوزه خونين بين المللي در دست يگانه بانويي به نام مريم. چقدر بايد کوردل، تنگ نظر، بخيل و حقيقت گداز و بي عرضه بود که در دشمني از دشمن اصلي پيشي گرفت و به داوري نسلهاي آينده نينديشيد. حکايت مزدوران و مبلغان و حافظان دوچهرهٌ رژيم ملايان حاکم، حکايتي ست قديم و ريشه در تاريخ طولاني استيلا و فرهنگ فئوداليسم در ايران دارد.

فئوداليسم با اخلاق و فرهنگش از ايران زمين ريشه کن نشد بدين دليل که نيرو و طبقه جواني در برابر آن قد برنيفراشت. و برعکس فرصت طلبان فلسفه باف مغلطه کار و خاکشير مزاجهاي نان به نرخ روز خور فراوان. اگر استبداد در جامعه يي ايزوله و تنها بماند، به ويژه از سمت و سوي روشنفکران و فرهنگ ورزان؛ خواه نا خواه زودتراز آنچه بايد از پاي در خواهد آمد. چوب بست بناي سست بنياد استبداد شرقي نه فقط در سياست سازش و مماشات قدرتمداران جهان که در ساخت و پاختها و تسليم و رضاي داخلي مي باشد. و وقتي منظر داخلي بدينگونه شود، دست حکام ديکتاتور براي تاخت و تاز بر تمامي شئون انساني ملت و ميهن باز و يورش به نيروي سازش ناپذير مقاومت؛ کاملاً باز مي ماند. در اخبار آمد که آخوند شياد خاتمي مي خواهد تلويزيون خصوصي براي «ديالوگ» !! تمدنها راه بيندازد. اگرآزموده را آزمودن خطاست، در فرهنگ صابرين! حکم چيز ديگريست. هدف ماندگاري رژيم است تا مفتاح الفرج مطبوع و قابل قبول وراه بستن بر مقاومت ايران. خواهيد ديد که صابران در خارج کشور همراه با مماشاتگران خارجي دگرباره براي خاتمي چه هلهله و ولوله يي راه خواهند انداخت. امروز احمدي نژاد هر عيبي که دارد مي شود به يک حسن او بخشيد و آن طرف شدن لفظي با «امپرياليسم آمريکا» ست!!. هم اينان، همچون ديروز، براي خاتمي هم به دليل لبخند مليحش به استکبار و امپرياليستهاي جهاني، فلسفه خواهند بافت و هورا خواهند کشيد. چرا؟ چون رژيم بايد بماند، چون مجاهدين خلق و شوراي ملي مقاومت نبايد پيروز شود. و چرا؟ چون دشمني را تا بدانجا کشانده اند که هرچند بي مورد اما نگرانند، زيرا مجاهدين خلق بادمجان دور قاب چين خارج کشوري نمي خواهد چون نيازي ندارد و بنابراين دکان حضرات تخته و گل خواهد خورد. و چرا ؟ زيرا مسعود و مريم و ياران وفادار و جان برکف آنان، توان و قدرت تشکل، سازماندهي، بسيج و مقاومت راستين همه جانبه را بيش از حد تصور آنان به منصه ظهور و عمل رسانده اند واين خواه ناخواه موجب بخل و حسادت و احساس ضعف و زبوني مي گردد, هرچند آن را در لفافه صد سفسطه و مغلطه و بهانه جوييها بپيچند. در ثاني دنيا چنان عوض شده که سيلي نقد به از حلواي نسيه يي هست که چه بسا ذائقه چلشته خور آنان را تلخ هم بکند. و چنين است که امروز همپا و همصدا با رژيم به تنگ آمده ملايان، حضرات شهر قهرمان پرور اشرف را هدف قرار داده اند.

ما مي گوييم اين دژ مقاومت ايران رسالت تاريخي خود را در عراق و منطقه به خوبي به انجام رسانده است و نگذاشته است که کشور همسايه ما، سگ خور ملايان توسعه طلب بشود. اشرف در حصار خود کمک کرد تا مردم عراق و نيروها و شخصيتهاي مترقي عراقي دشمن و خطر اصلي را بشناسند و در مقام مقابله برآيند. در ناکام و نامراد ماندن رژيم ملا- پاسدار و نرسيدن به اهداف شوم خود، جاي حرف نيست اما ما نمي دانيم که آيا اين رژيم تا چه حد به دايه هاي مهربانتراز مادر در خارج کشور نيازمند است. ما نمي دانيم نازايان چگونه مي خواهند گرگان را شير دهند.

«اشرف» قهرمان واقعاً همان لقمه يي ست که گنده تراز حلقوم گشاد و مفتخور ملايان حاکم است و چنان در تنگنايشان انداخته که خرناسه هاي آنان را مي توان تا دور افتاده ترين مراکز بين المللي شنيد و عبرت گرفت. آنان که افتخار و سربلندي را به جيفه دنيا آنهم يا مفت و مجاني و يا از کيسه راهزنان مي فروشند بايد بدانند که فردا با کاتبان تاريخ همراه و هم سخن نيستند. صد کفن پوسيده اند و تاريخ همچنان مدعي و سخنگو در صحنه مي ماند. به بهانه اين چيز و آن چيز نمي توانند خود را تبرئه و تطهير کنند. اگر مدعيان رنگارنگ بابک خرمدين و مازيارها، ستارخان و باقرخانها، فاطمي ها و حنيف نژاد و بيژن جزني ها توانستند، اينان نيز اميدي بايد. در جغرافياي سياسي اروپ و آمريک نشستن و آسيا و خاورميانه و ايضاً ايران را متر و قياس کردن همانا که نشانه جهل و ناداني ست هرچند که طرف چارپايي باشد براو خرواري از کتاب و تئوريها بار باشد.
رژيم با همه هارت وهورت ها و شاخ و شانه کشيدن هاي ظاهري اش، درماندگي و استيصال خود را در قبال شهرقهرمان اشرف تا پس افتاده ترين ميز و مسند هاي بين المللي جار زده است واين بيانگر نقش دورانساز اين دژ مقاومت است و بس. هراشرفي خود شهر اشرفي ست و ديري نخواهد پاييد که سفاکان حاکم اين را به تجربه تلخ ديگري درخواهند يافت. مسعود و مريم دو اسطوره پاياي مقاومت اند که نه تنها ملتي تحت همه گونه ستم را در دشوارترين برهه از زمان، نمايندگي مي کنند که مظهر پويا و پايدار

مقاومت در برابر رشد سرطاني بنيادگرايي در کشورهاي اسلامي و عرصه جهاني مي باشند. اگر اينان را ارج مي نهيم بدين سبب است که درخور ارج و ستايش اند.
ملت زجرکشيده و به تنگ آمده ايران بايد براين امر مهم واقف باشد که فرزندان برومند آنان در شهر اشرف در کار ايفاي يک وظيفه عظيم و تعيين کننده تاريخي هستند که هم سرنوشت ايران بدان مربوط است و هم سرنوشت ملل منطقه و صلح جهاني که امروزه بشريت سخت بدان نيازمند است. ملت ايران بايد بداند که فراتراز شعارهاي دهان پرکن توخالي امثال احمدي نژادها و خامنه ايها، در عمل هم اينان هستند که تنور فروش اسلحه را در منطقه نفت خيز خاور ميانه داغ نگه داشته و نقش لولوي سر خرمن را به خوبي براي دلالان و صادرکنندگان اسلحه ايفا مي نمايند. صلح و امنيت است که به ملل مجال رشد و توسعه مي دهد. رژيم ملايان از ابتدا بر پايه و محور بحران سازي و جنگ افروزي استوار بوده و هست وبازيگراني امثال خاتمي و رفسنجاني که نقش سوپاپ اطمينان نظام را به عهده دارند نمي توانند، سياست کلي اين رژيم را که در پي امپراتوري اسلامي ست؛ عوض کنند. طي سي سال تجربه ما در يافته ايم که رژيم حتي مخالفان واقعي درون نظام را هم تحمل نکرده و نمي کند. پس خاتمي براي دوام و بقاي رژيم، سود و فايده يي دارد که مانده است. ما گول نمي خوريم و تا آنجا که بتوانيم نمي گذاريم که مردم ايران هم فريب بخورند.
سلا م بر اشرف قهرمان.

0 نظرات: