۱۳۸۸ اسفند ۲۰, پنجشنبه

یا کا شــف الکشّــاف ، یا قاضــی الحــاجــات !!


رحمان کریمی




دوشینه ، دوش غسل بگرفت ، اشهد خود را بخواند و برای

یک خطر کردن خیلی خطرناک بی سابقه در فردا ؛ با اضطراب

بخسبید . آفتاب که برآمد ، خلایقی به در خانه اش با امید و

انتظار به ازدحام گرد آمدند . هول برش داشت که انگار شوخی

شوخی می رود برای درد سر خریدن برای خود . اما صدای

مردم به او قبولاند که مرد میدان حق و خلق است وتا کنون

ملتفت این موهبت و ودیعه اللهی و ذاتی در خود نبوده است .

لاجرم دل به دریا زد و از خانه بیرون آمد برای پویش و رزمی

جانانه . هرچه خلایق خواستند او را به میدانی دردید عموم

ببرند ، فایده نکرد . زیرا عقل سلیم سازگار و سامان خواه

اورا از پا روی پا برداشتن باز می داشت . فریاد زد : من

اشهد خود را خوانده ام . جمعیت استبداد زده فرج جوی را

لذتی وافر آمد . هورا کشیدند و بعضی ها هم علی الخصوص

در بلاد فرنگ از شادی بی حد ، غشیدند یعنی غش کردند .

از شدت غش و ریسه های چندی به تأخیر افتاده حضرات ،

سروران سرو سرمایه جهانی را دگرباره ر ِنگ و رقص و

بشکن بشکن در گرفت . پهلوان حفظ کیان اسلام فقاهتی

به بد هچل ومچلی افتاد . زور حفظ کیان فراتر از هررنگ و

وارنگ بود . تا قبض روح نشود به یک چشم قـُرّه صاحب

ولایت ، درخود زرد کرد و از سبز نازنین چیزی نماند

مگر آنچه را که رندان دلیر روزگار بهانه دست کردند .

او زرد کرد اما امیدش برای کسب کرسی ریاست در مرتبه

آتی چنان سبز سبز ماند که تحریم چهارشنبه سوری ،

زینت بخش سایت « جرس » شد . بدین دلیل همنوع

دوستی که چون بعضی ها تن درگیر شدن و فرار کردن

را ندارند بهتراست دیگران هم به ناتوانان تأسی جسته

واز شر چهارشنبه سوری بگذرند . اما حضرات نازکدل

غشی ول کن معامله نبودند . پشت هر میکرفن و زیرهر

نورافکنی یا سبزا یا سبزا می گفتند و خطابه های بلیغ

سبز صادر می فرمودند . قهرمان دم در خانه خود ونه

چند قدم بالاتر ، از سر اشهد خوانی و شهامت ذاتی جا

خالی داده بود اما باز هم اهل غش کوتاه نمی آمدند .

چرا ؟ چون پلتیک مدنی ایجاب می کند که آس سبز روی

میز قمار بماند و تاریخی شود . بیچاره پهلوان آرزو به

دل ، پشتش به خاک بود و نگاه امیدش به مه لقایان غشی

بلاد فرنگ و سروران صاحب قدرت به شدت دموکرات

جهان بود . اگر آدم از غلبه اصالت و صداقت و حریف طلبی

های چوب پنبه یی به میدان می آید ، باید مثل خالق سبز

ما ؛ ترسیده و رمیده بیاید ! .

4 نظرات:

ناشناس گفت...

--------------

خیام اگر ز باده مستی خوش باش

با لاله رخی اگر نشستی خوش باش

چون عاقبت کار جهان نیستی است

انگار که نیستی چو هستی خوش باش

م. راهی گفت...

استاد گرامی
جناب آقای رحمان کریمی
با عرض ادب و تبریک سال نو،
از آنجا که آدرس ایمیلی در وبلاگ شما نبود لذا از این طریق در صدد معرفی وبلاگ خودم به نام "هنر مقاومت" به جنابعالی برآمدم. خواهشمند است از این وبلاگ بازدید فرمایید و چنانچه آن را درخور یافتید با یک پیوند از ویلاگ خود ما را سرافراز فرمایید.
در سال نو برای شما سلامتی و پیروزی آرزو می کنم.
ارادتمند
م. راهی
1391/1/16

م. راهی گفت...

استاد گرامی
جناب آقای رحمان کریمی
با عرض ادب و تبریک سال نو،
از آنجا که آدرس ایمیلی در وبلاگ شما نبود لذا از این طریق در صدد معرفی وبلاگ خودم به نام "هنر مقاومت" به جنابعالی برآمدم. خواهشمند است از این وبلاگ بازدید فرمایید و چنانچه آن را درخور یافتید با یک پیوند از ویلاگ خود ما را سرافراز فرمایید.
در سال نو برای شما سلامتی و پیروزی آرزو می کنم.
ارادتمند
م. راهی
1391/1/16

ناشناس گفت...

آدرس وبلاگ هنر مقاومت:
http://honaremoghavemat.wordpress.com/