۱۳۸۵ اردیبهشت ۱۴, پنجشنبه

انسان سیاسی ، انسان عاطفی ـ سیاسی

رحمان کریمی

طبق یکی از آخرین تعاریف در مکتب فلسفی – علمی معاصر، انسان موجودی است سیاسی . چرا ؟ چون عمر وحیات فرد انسانی درجامعه می گذرد و برجامعه نیز قوانین سیاسی حاکم است و این حاکمیت به هرگونه برسرنوشت فرد ونسل و اخلاف او تأثیر مستقیم می گذارد . بنابراین دراین نوشتار روی سخن با کسانی نیست که از سرنادانی و ذوب درفردیت مطلق خود می پندارند که سیاسی نبودن یکی از اشکال قابل تحسین مستقل بودن است . و عجبا که اکثراً بی هیچ اندیشه ، درک مسئولیت اجتماعی با سری افراشته از فیلسوف مآبی ، اهل سیاست را به سخره می گیرند . روی سخن ما با انسان است که چه بخواهد و چه نخواهد عنصری ست سیاسی . بنا براین می توان بنا بر شواهد تجربی و تاریخی و دریک جمعبندی کلی ، آدم سیاسی را به دو گونه دید : نوعی فقط سیاسی و نوع دیگر سیاسی – عاطفی . این تقسیم بندی را می توان نه فقط در سطح یک جنبش خاص بل در تمامی عرصه های سیاست و مبارزات سیاسی مشاهده و تجربه کرد . عاطفه ، بیانی ست برای تبلور وجودی یک فرد هم براساس ژن و هم تربیت و تأثیرپذیری های اجتماعی که از خانه و خانواده تا کوچه و خیابان و کل اجتماع را شامل می گردد . عاطفه ، در بسیاری زمینه ها بازدارنده و دربسیاری از عرصه های مسئولیت پذیر جمعی ، شتاب دهنده ومحرک است . درعرفان و بویژه عرفان شرق که یحتمل از سرزمین ایران قدیم ، هند و چین به جهان جاری شده است و بعضی ها کوشیده اند که آن را به هزارو چهارصد سال پیش در حرکت مشاهیر پیشرو جزیرة العرب منسوب و مربوط کنند ؛ چیزی نیست جز مقابله انسان عاطفی با تمامی پدیده های ضد عاطفه . عاطفه بود که در میتولوژی دینی انسان ، آدم از وسوسه شدن جفتش حوا پیروی کرد ومزه سیب دانایی را چشید تا اخلاف و اعقاب او رنج چشیدن ها را هماره بردوش کشند . شیطان چه بوده و چه هست ؟ همان عقلی ست که چون بی حضورعاطفه برانسان حاکم شود می تواند جهانی را به آتش و خون کشد . رانده شدن آدم و حوا از بهشت آنقدر مهم نبود که در بدو ورود به زمین ، نخستین فرزندان آنان هابیل و قابیل روی درروی هم ایستادند تا امری عبرت آموز را به تمثیل به نمایش بگذارند . در دستگاه ادیان دیگر هم این پرده با تفاوت هایی به بیان درآمده است . چرا دو برادر نتوانستند جز به بهای مرگ یکی ، باهم به تفاهم برسند ؟ این تمثیل و نماد پر گفتگو و تفسیر ، می گوید که آری ، دریک چشم انداز کلی و جامع انسان یا از هابیل است یا از قابیل گیرم که پدر آدم باشد . یعنی یا ظالم است یا مظلوم یا قاتل است یا مقتول . منظوراز قتل فقط حذف و هدم فیزیکی نیست . روح و ذهن و حرمت و شرف کشی خود بدترین اشکال قتل و جنایت است . هابیل و قابیل نمی توانند با هم جفت و چفت شوند مگر آنکه یکی از صحنه خارج گردد . راز و رمز تلاش و تعالی رو به تکامل انسان دراین امر حیاتی مستتراست که آدم به جایی برسد که هابیل و قابیل نباشد . تا رسیدن بدان پایگاه خجسته بسی نسل ها و بسی دوران ها باید سپری گردد . سهم انسان دراین باز و نوآفرینی محدود به صرف مسئولیت های ملی و قومی خود نمی شود . آنکه به انسان می اندیشد ، انسان او جهانشمول و مکان و زمان ناپذیر است . با انسان ستیزان هم از همین دیدگاه جهان را می نگرند نهایت برای موجودیت خویش . و انسان ستیز هم عنصری ست سیاسی . سیاست برای او مثل ریاضیات است برای یک ریاضیدان که هر آن آماده است دانش خود را به بهترین خریدار بفروشد . دانشمند باید انسانی عاطفی باشد تا معادله حیات آدمی را درک کند و قیمت آن را چنان بداند که قابل فروش نیست . انسان سیاسی صرفاً به اتکای تشخیص قوانین و موازین حاکم برامور تصمیم می گیرد و عمل می کند . او درهر جا و موضعی که باشد ، حکم یک طاس لغزنده را دارد . ممکن است بپاید و ممکن است به درازا دوام نیاورد و رو به سامان دیگری برد . او الزاماً بی آنکه خود متوجه باشد به یک حسابگر سیاسی مبدل می شود و پیوسته بادنما ها را مد نظر قرار می دهد . اما انسان عاطفی –سیاسی ، عنانش فقط در دست معادلات سیاسی و تغییرات زمانی آن نمی باشد . عاطفه فرهنگی دارد که سازنده خصلت هاست و یا خصلتی دارد که سازنده فرهنگ و راه و رسم هاست . طلایی ست که بقول سعدی شیرازی اگر به منجلاب هم دراندازیش همچنان طلا خواهد ماند . این طلا هرچه از بازار پرجنجال مس و بدل فروشان عبورکند ، جلا و صیقل بیشتر پیدا خواهد کرد . عاطفه نمی تواند همرنگ جماعت شود اگر که جماعت گرد بدل ها طواف کنند . آنانکه بی شعر و شعار و نما و قد و قواره فردی در بخش های سخت و ناهموار زمین برای حق می جنگند ، تجسم عینی انسان ایده الی هستند که درسرسبزی و خرم کردن جهان و حیات آدمی نقشی عملی و بی ادعا ایفا می کنند . شاید همان آدمی که جد و جده مان آدم و حوا می خواستند چنان باشد . یعنی رسد روزی که فرزندان رو درروی هم قرار نگیرند و زمین را به خون بی گناهان رنگین نکنند . گمان می کنم که آدم و حوا بعد از قربانی شدن قابیل ناچار شدند که بر چنین زمین پر مکافاتی سیاسی باشند . سیاسی با قلب و حس و عاطفه نه عقل حسابگر و معاش جوی محض . و شاید سیاست از همانجا شروع شد گیرم نام آن را بگذاریم تدبیر زیستن . استعداد و توان غریزی سایر موجودات منوط و محدود است به حفظ بقای خود . در بخشی از موجودات غیرانسانی ، این حس بقا درگرو حفظ جمع هم متبلور می گردد . اما انسان یگانه موجودی ست که اگر به پشت کوه قاف هم زیج بنشیند و به کسوت عابد و زاهد ترین درآید باز هم نیازمند مایحتاجی ست که لاجرم از ِقَبـَل دیگران تأمین می گردد . حالا اگر یک انسان سیاسی برکنار از انگیزه های راستین عاطفی به میدان مبارزات سیاسی درآید باید ازآن عابد قانع تر باشد تا میوه های سردرخت طول راه او را نفریبد . انسان فقط سیاسی به قوانین و اصول حاکم بر شرایط وقت توجه می کند و می کوشد تا به چم وخم آن پی برده ، طی طریق کند . انسان عاطفی – سیاسی هماره در پی برهم زدن این قوانین تحمیلی ست که نظم بی نظام جهان را تعریف می کند . انسان فقط سیاسی برای مقابله و معارضه با ناهمواری ها و موانع از ظرفیتی محدود و سخت روشنفکرانه برخوردار است . او یحتمل شاهد و شهادت دهنده عادلی هم هست اما در کنارگود و نظاره گر و تشویق و ترغیب کننده . انسان عاطفی و اصیل نمی تواند بی پرداخت بهای جدی ادعای سیاسی بودن داشته باشد ، همچنانکه یک انسان واقعاً درحق انسان های دیگر عاطفی ؛ نمی تواند در جایی متواضع تا حد خضوع و خشوع و مداحی باشد و درجای دیگر و پیش کسان دیگر ، متکبر و خودگیر و باد در قبا و دماغ . عاطفی چون با حس و قلب و صمیمیتش به تشخیص و تکلیف و مسئولیت می رسد تا بدانجا عرصه رشد و تعالی و بخشش و کرامت دارد که جان را بی بها ترین چیز برای ایثار می انگارد و از دادن آن دریغ ندارد . و باید از یاد نبریم که درعرصه طاقت سوز مبارزات سیاسی رهایی بخش همین انسان های سراپا عاطفی و راستین هستند که صلاح ملک و ملت و آرمان و سازمان سیاسی خود را فراتراز تمامی محاسبات فردی قرار می دهند و در وقت سختی یا اسارت می رسند به مقام قهرمانی که « حجت زمانی » عزیزمان رسید و جاودانه شد . من در برابر انسجام و استواری ایمان خلل ناپذیر حجت قهرمان ، در برابر مقاومت تمام عیار او در برابر سفاک ترین دژخیمان تاریخ بشری آنچنان به بهتی غرورآمیز منکوب و متوقف شدم که ترسیدم سراغ کلماتی بروم که قادر به بیان آن شجاعت عظیم نباشند . در عصر نامردی ها و نامردمی ها ، جوان پاک سرشت با ایمانی چون حجت زمانی به من می گوید که حق و عدالت مرزهایش برای یافتن تا کجاست . در رژیم شاهی ، قهرمانان به سپیده دمان به چوبه های تیرباران بسته می شدند . در رژیم جانیان فاسد عمامه برسر ، وقت برای شهادت پشت درهای خون آشامان معطل می ماند . بستگی دارد که آن روز یا آن ساعت از خون سیرند یا هنوز گرسنه . می خواهند صبحانه زهرمارکنند یا ناهار یا عصرانه یا شام تا خون فرزند یا فرزندانی از مردم ایران اشتهای حیوانی آنها را باز و سیر کند . در میتولوژی ایران زمین ، ضحاک مارها بردوش داشت و این ماران بودند که گرسنه می شدند . دردربار آخوندهای حاکم و آدمکشان آنها ، ماری برشانه یی ننشسته است که خود سیری ناپذیرترین خونخوارانند . درقتلگاه های این غارتیان ، پیوسته عاطفه برنطع شکنجه و عذاب و مرگ نشسته است . آنجا گرگانی هستند که شیران دست وپا بسته در قفس را قتل عام می کنند . درمقابله با چنان هنگامه بس تلخ ، سنگین و کم سابقه نمی توان بی دخالت همیشگی عاطفه ، فقط سیاسی بود . بی تردید امتیازی که مجاهدین خلق دراین برهه از زمان نصیب خود کرده اند همین است که انسان عاطفی – سیاسی هستند و رمز بقا و دوامشان دربرابر سیلاب کمرشکن نا ملایمات و دشواری های همه جانبه درهمین صفت و ویژگی قابل تعریف و مشاهده است . مجاهد خلق و هر انسان عاطفی مسئول می داند که آدم رانده شده از بهشت به بهشت باز نخواهد گشت اما این استعداد را دارد که پشت دیوار بهشت خدا ، سرزمینش را امن و امان کند .

0 نظرات: