۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۸, جمعه

فـرّاشان و بچه فـرّاشان


رحمان کریمی


يا مـکن با فيلبانان دوســتي
يا بناکن خانه يي درخورد فيل
سعدي



نه گنداب را مي توان آب وجاروب وفرش کرد ونه دريا را با پوزهٌ کثيف پارس کنندگان ، آلوده .
وقتي از گردن کلفت هاي درصحنه کاري برنمي آيد ، کوچولوهاي حاشيه نشين بدنبال چيستند ؟
مبارزان و روشنفکران ضد استبداد درحساس ترين پيچ آزمون تاريخي قرار دارند ، قبولي يا رفوزگي
آنان بستگي به عملکرد شرافتمندانه ومنصفانه شان دارد.
رحمان کريمي


تاريخ ايران براين گفتار بزرگمرد جهانگرد تجربه اندوز يعني سعدي با بسي مصاديق و معاني يحتمل تکرار شده ، گواهي مي دهد . وقتي تاريخ مي گوييم ، عمدتاً تاريخ سياسي – اجتماعي مد نظر است . و به طبع تاريخ تمدن ايران در مجموع و خاصه درقلمرو انديشه و فلسفه و هنرو ادبيات ، منابع بسيار غني و سرشاري براي مطالعه و ارزيابي مي باشد . بطور کلي تاريخ حيات اجتماعي بشر ، کارنامه تضاد و تقابل است ؛ هم با عوامل جوي وطبيعي و هم با عوامل اجتماعي . انسان در سير تکاملي خود همواره از تضاد و تقابل گذشته است تا سامان يابي تفاهم آميز جمعي را حاصل کند . اگر جزاين بود ، بشر نمي بايست چند کيلومتر فراتراز عصرحجر گام بردارد . بنابه درک ، بنابه تجربه هاي نابرابري و بي عدالتي و استيلا جويي هاي مستبدان محيل بي رحم بوده است که به ويژه انسان معاصر مسلح به ابزار و اراده کسب آزادي و حراست از آن شده است . اگر در جامعه يي ، روشنفکران وظيفه و تعهد خود را درقبال ملت از دست بنهند و آن را باري به هرجهت برگزارکنند نمي توان ازتوده تحت ستم و سرکوب دايم انتظاري بيش از ظرفيت موجود آنان داشت .

تاريخ سياسي معاصر ايران از ويژگي ها و شگفتي هاي بسيار همراه بوده وهست . تل انبار و رسوبات اخلاق و فرهنگ فئوداليزم لجام گسيخته و سيراب ناشده که عمدتاً سلاطين مطلق العنان و خود بزرگ مالک برآن حکم رانده يعني حتا يک فئودال سرکش رييس قبيله يا عشيره ازترس طمع و غضب سلطان درامان نبوده است ؛ خواه نا خواه صفات فرصت طلبي ، بي پاشنگي ، مقهور قدرت حاکم روز شدن و ... به دنبال داشته است . اين صفات مخل و مضر اجتماعي با تلقيح مصنوعي يک بوروژوازي خدماتي و دلالي ، بيش از پيش تقويت شد . ارزشيابي اجتماعي و انساني عنصر روشنفکر دراين است که اين معايب و آلودگي ها را تا چه ميزان از خود بدورکرده است . روشنفکر يعني عنصري به شدت سياسي . چرا ؟ چون سرنوشت جامعه ازاين کانال مي گذرد . سياسي بودن در شرايط استيلاي استبداد صرفاً درانديشه سياسي داشتن خلاصه نمي شود . براي دفع و خلع استبداد به عنوان يک تضاد بزرگ ، عمل مي طلبد . اگر روشنفکري به هردليل توان کشيدن بار مبارزه جدي را نداشته باشد حد اقل اين انتظار ازاو مي رود که متکي بر شرف و وجدان و انصاف ، عملي که به سود رژيم حاکم باشد ؛ انجام ندهد . فراتراز اين ، روشنفکر فاقد عمل نمي تواند ادعا کند که قادر به هيچگونه موضعگيري نمي باشد و بنابراين درکشاکش تز و آنتي تز ، سکوت کند . اين حرف تازه يي نيست که سکوت به سود دشمن مشترک تمام مي شود و لاغير . دشمن يعني مجموعه استبداد سرکوبگر و دغلباز حاکم از بسيار امکانات و ابزار و سرمايه هاي دردسترس برخورداراست و ازاين طريق مبارزان جان برکف درميدان را محاصره و تحت شانتاژ وتبليغات زهرآگين و فريبکارانه خود قرار مي دهد . يک روشنفکر ضد حاکميت استبداد نمي تواند به دليل اختلاف نظر و مشي سياسي ، رزم آوران درصحنه را تنها بگذارد . آنقدر تنها که رژيم حاکم جسارت را به جايي برساند که بخواهد از قِبـَل مشتي فرّاش و بچه فرّاش خود فروخته ولوشده درخارج کشور، سيماي مخالفان جدي خود را « المثناي » سيماي کثيف و مخوف خود جا بياندازد . آنانکه بارکش و حمال الحطب اين رژيم هستند البته حق دارند که اين سر راه گذاشته هاي رژيم را سوارکنند و به مقصد « هيچ » برسانند . اما سکوت مبارزان و مخالفان جدي و بي تعارف رژيم ، قابل تأمل و پرسش است . سکوت يعني ميدان دادن به خانه شاگردان وزارت اطلاعات ملايان ، يعني اين تيله ميله ها هرچه دلشان مي خواهد با آن انشاها و بيان هاي بسيار نازل و مکرر ، بگويند . آيا مي توان حتا نام بي طرفي برچنين موضع سکوتي گذاشت ؟ اصلاً روشنفکر بي طرف يعني چه ؟ يعني ظالم و مظلوم بيافتند به جان هم ، ما هم نگاه مي کنيم و انگار که نکرده ايم . ما با امثال احسان نراقي ها حرفي جز لعن ابدي نداريم . او بهتراز هرکس مي داند که درد بي درمانش چيست ؟ و چرا از حزب توده به خدمتکاري دربار محمدرضا شاه مي رسد و از آنجا به آستانبوسي مشتي ملا و پاسدار آدمکش و دغلکار و توسعه طلب امروز ؟ مطمئن باشيد که اگر فردا مسعود قهرمان و مريم قهرمان درتهران باشند ، اين تحفه فرصت طلب بلفطره آماده است که کمر به خدمت ببندد . ما به سن خود ازاين خوشچرانان خيلي خوش غيرت ! کم نديده ايم . ويکي مثل بني صدر به خوبي نشان داده است که دو انگيزه سرکش ، پيوسته او را به « گاف » دادن وادار مي کند : الف – کينه شتري که به مسعود دارد . ب – اين اميد که روزي کفگير ملايان به ته ديگ بخورد و او را براي رييس جمهوري صدا کنند . همان شق اول يعني بغض و کينه به مسعود و مجاهدين خلق کافي ست تا قدر و ارزش اورا در حد ميان بريده مزدوران ايستادن و عکس گرفتن پايين بياورد .


عجبا ! يکي به دليل عذاب وجدان وغرور ميهني واينکه خانواده اش شهيدان داده اند واز جمله زنده ياد شهيد حجت زماني ، بچه فرّاشي آخوند جنايتکار اژه يي را تاب نياورده و بيرون زده است با افشاگري ، چنان ککي به تنبان وزارت اطلاعات ملايان افتاده است که يکجا ده بچه فرّاش دست به سينه را حاضريراق کرده براي نشخوار آنچه را که سال ها نشخوار کرده اند : « فرقه رجوي » ، « برو بچه هاي اسيردراشرف » و هکذا .... بدون آنکه نکته تازه و درخور توجه يي براي گفتن داشته باشند . سازمان پرافتخار مجاهدين خلق چه کرده است ؟ آقاي علي پاک زده بيرون و افشاگري خود را به سايت « همبستگي ملي » داده است ، اين چه ربطي به مريم قهرمان دارد که در دشوارترين شرايط سياسي ممکن ، پرچم مبارزه با مخوف ترين استبداد عصر را درعرصه گيتي بدست گرفته است وحتا فرصت سرخاراندن هم براي خود نگذاشته است . آيا اين مقاومت پايدار ايران است که از ورشکستگي و خطر نابودي بخود مي لرزد يا رژيم فاشيستي – آخوند مذهبي حاکم که از يک افشاگري هم لرزه ترس و مرگ اندام جلادش را به رعشه درمي آورد ؟ سکوت نهادها و شخصيت هاي ضد استبداد ايراني و سياست سازشکارانه ودفع الوقت قدرت هاي جهاني ست که هم ملايان را پرروتر ازآنچه بوده اند کرده و هم فرّاشان و بچه فرّاشان دست به مزد آن وحوش را .

به راستي وقتي شاخ فراش صاحب مقام و مقرب درگاهي چون « الربيعي » شکسته مي شود ، اين موريانه ها چه مي گويند؟ هرکس مي تواند بنا به بدفطرتي و کينه ورزي خود پاي ديوار شکسته ودرب و داغان وجدان خود به شبانه روز ، عق بزند و بياورد بالا . تازگي هم ندارد . ولي سازمان مجاهدين خلق ، قهرمانشهراشرف و شوراي ملي مقاومت ، آلترناتيو خستگي ناپذير وپايدار استبداد ملايان شده است در حوزه ملي و بين المللي . وبا اين لنگ ولگد ها جز لفت و ليس خائنانه کردن ، حاصلي ديگر نخواهد بود . من نمي دانم که چطور ممکن است اسراي دربند !! شهر اشرف آنقدر سرحال و راضي باشند که آنهمه آثار هنري خلق کنند و جهاني را در نهايت محدوديتي که دارند به تعجب وادارند ؟ مگر با وعده و وعيد ، با تطميع و تهديد سين – جيم نشدند ؟ چندتا مثل شما زدند بيرون؟ بقيه زير سايه الربيعي و مأمورانش از فرماندهان بي سلاح خود ترسيدند و نيامدند به دنبال رزق و روزي از کيسه آخوندي؟ معني ترس هم فهميديم . حالا ده تا بچه فرّاش براي آن دلاوران دورانساز اشک تمساح مي ريزند . امثال اين تيله ها ، من به سن خود کم نديده ام . اين قبيل عناصر خودفروخته ، زماني مي آيند که با فيلبانان نامدار روزگار دوستي و همراهي کنند غافل از آنکه نه جرأت و جربزه اش را دارند و نه صداقت و اصالت و ظرفيت آن . مجاهدين خلق بيهوده برچسب نمي زنند . من به سهم خود که نه مجاهدم و نه شورايي ، ديده ام عده يي را که سوابق مبارزاتي داشته و سال ها هم در قرارگاه ها عراق بوده اند . به هر دليل نکشيده اند و زده اند بيرون . و امروز درگير زندگي شرافتمندانه خود هستند . نه مجاهدين خلق ، بل هر سازمان مبارز کوچکي هم خود فروختگان درخدمت رژيم را برنمي تابد واگر به لجن پراکني و سياهکاري بپردازند ، آنان را بي جواب و مقابله نخواهند گذاشت . مقاومت ايران سال ها ست که درگير يک مبارزه همه جانبه و بس سنگين و طاقت سوز با رژيم سفاک حاکم است . از اين رهگذر با احدي سرشوخي ندارد . با گفتن « مريم قجر عضدانلو » خودتان و اربابانتان مي خواهيد چه چيز را ثابت کنيد ؟ فرهنگ چاروداري را ؟ بياد مي آورم دوره کوتاه حکومت زنده ياد دکتر مصدق را که چون ارتجاع در برابر ايستادگي ملي و شجاعانه او درمي ماند ، مي گفت و مي نوشت : « مصدق السلطنه » و به زعم خودشان مي خواستند آن مرد تاريخ را لوث و حقيرکنند ! چه کساني اينگونه نسبت ها را به مصدق مي دادند ؟ همان ها که تبارشان به فلان الدوله و بهمان السلطنه مي رسيد ، همان ها که يا جيره خوار دربار بودند يا استعمار انگليس . وقاحت براي يک وقيح خود بزرگترين سرمايه است ! آنها همصدا با بلندگوهاي استعماري ، مصدق را ديوانه ، يکدنده ، خودخواه و خود محور و لجوج عنوان مي دادند ! چرا ؟ چون مصدق کوتاه نمي آمد ، تسليم نمي شد ، مي خواست تا به آخربرود ، حاضرنبود حرف بقايي ها و کاشاني ها را گوش کند و به ا صطلاح دست به خطر نزند . حالا از پي آنهمه سال ها مي بينم که مسعود قهرمان و مريم قهرمان و مقاومت سرفراز ايران گرفتار مشتي ريزه خوار ژاژخاي بي وجدان شده اند . البته با اين تفاوت آشکار و به آزمون گذاشته شده که اين پيرمرد حقيقتاً با دوسالار يگانه و ازپاي درنيامدني رودررواست و اين يعني اميد سياسي يعني نبودن تنها و بي کس درعصر ناکسان صاحب قدرت .

0 نظرات: