رحمان کریمی
يا مـکن با فيلبانان دوســتي
يا بناکن خانه يي درخورد فيل
سعدي
تاريخ ايران براين گفتار بزرگمرد جهانگرد تجربه اندوز يعني سعدي با بسي مصاديق و معاني يحتمل تکرار شده ، گواهي مي دهد . وقتي تاريخ مي گوييم ، عمدتاً تاريخ سياسي – اجتماعي مد نظر است . و به طبع تاريخ تمدن ايران در مجموع و خاصه درقلمرو انديشه و فلسفه و هنرو ادبيات ، منابع بسيار غني و سرشاري براي مطالعه و ارزيابي مي باشد . بطور کلي تاريخ حيات اجتماعي بشر ، کارنامه تضاد و تقابل است ؛ هم با عوامل جوي وطبيعي و هم با عوامل اجتماعي . انسان در سير تکاملي خود همواره از تضاد و تقابل گذشته است تا سامان يابي تفاهم آميز جمعي را حاصل کند . اگر جزاين بود ، بشر نمي بايست چند کيلومتر فراتراز عصرحجر گام بردارد . بنابه درک ، بنابه تجربه هاي نابرابري و بي عدالتي و استيلا جويي هاي مستبدان محيل بي رحم بوده است که به ويژه انسان معاصر مسلح به ابزار و اراده کسب آزادي و حراست از آن شده است . اگر در جامعه يي ، روشنفکران وظيفه و تعهد خود را درقبال ملت از دست بنهند و آن را باري به هرجهت برگزارکنند نمي توان ازتوده تحت ستم و سرکوب دايم انتظاري بيش از ظرفيت موجود آنان داشت .
تاريخ سياسي معاصر ايران از ويژگي ها و شگفتي هاي بسيار همراه بوده وهست . تل انبار و رسوبات اخلاق و فرهنگ فئوداليزم لجام گسيخته و سيراب ناشده که عمدتاً سلاطين مطلق العنان و خود بزرگ مالک برآن حکم رانده يعني حتا يک فئودال سرکش رييس قبيله يا عشيره ازترس طمع و غضب سلطان درامان نبوده است ؛ خواه نا خواه صفات فرصت طلبي ، بي پاشنگي ، مقهور قدرت حاکم روز شدن و ... به دنبال داشته است . اين صفات مخل و مضر اجتماعي با تلقيح مصنوعي يک بوروژوازي خدماتي و دلالي ، بيش از پيش تقويت شد . ارزشيابي اجتماعي و انساني عنصر روشنفکر دراين است که اين معايب و آلودگي ها را تا چه ميزان از خود بدورکرده است . روشنفکر يعني عنصري به شدت سياسي . چرا ؟ چون سرنوشت جامعه ازاين کانال مي گذرد . سياسي بودن در شرايط استيلاي استبداد صرفاً درانديشه سياسي داشتن خلاصه نمي شود . براي دفع و خلع استبداد به عنوان يک تضاد بزرگ ، عمل مي طلبد . اگر روشنفکري به هردليل توان کشيدن بار مبارزه جدي را نداشته باشد حد اقل اين انتظار ازاو مي رود که متکي بر شرف و وجدان و انصاف ، عملي که به سود رژيم حاکم باشد ؛ انجام ندهد . فراتراز اين ، روشنفکر فاقد عمل نمي تواند ادعا کند که قادر به هيچگونه موضعگيري نمي باشد و بنابراين درکشاکش تز و آنتي تز ، سکوت کند . اين حرف تازه يي نيست که سکوت به سود دشمن مشترک تمام مي شود و لاغير . دشمن يعني مجموعه استبداد سرکوبگر و دغلباز حاکم از بسيار امکانات و ابزار و سرمايه هاي دردسترس برخورداراست و ازاين طريق مبارزان جان برکف درميدان را محاصره و تحت شانتاژ وتبليغات زهرآگين و فريبکارانه خود قرار مي دهد . يک روشنفکر ضد حاکميت استبداد نمي تواند به دليل اختلاف نظر و مشي سياسي ، رزم آوران درصحنه را تنها بگذارد . آنقدر تنها که رژيم حاکم جسارت را به جايي برساند که بخواهد از قِبـَل مشتي فرّاش و بچه فرّاش خود فروخته ولوشده درخارج کشور، سيماي مخالفان جدي خود را « المثناي » سيماي کثيف و مخوف خود جا بياندازد . آنانکه بارکش و حمال الحطب اين رژيم هستند البته حق دارند که اين سر راه گذاشته هاي رژيم را سوارکنند و به مقصد « هيچ » برسانند . اما سکوت مبارزان و مخالفان جدي و بي تعارف رژيم ، قابل تأمل و پرسش است . سکوت يعني ميدان دادن به خانه شاگردان وزارت اطلاعات ملايان ، يعني اين تيله ميله ها هرچه دلشان مي خواهد با آن انشاها و بيان هاي بسيار نازل و مکرر ، بگويند . آيا مي توان حتا نام بي طرفي برچنين موضع سکوتي گذاشت ؟ اصلاً روشنفکر بي طرف يعني چه ؟ يعني ظالم و مظلوم بيافتند به جان هم ، ما هم نگاه مي کنيم و انگار که نکرده ايم . ما با امثال احسان نراقي ها حرفي جز لعن ابدي نداريم . او بهتراز هرکس مي داند که درد بي درمانش چيست ؟ و چرا از حزب توده به خدمتکاري دربار محمدرضا شاه مي رسد و از آنجا به آستانبوسي مشتي ملا و پاسدار آدمکش و دغلکار و توسعه طلب امروز ؟ مطمئن باشيد که اگر فردا مسعود قهرمان و مريم قهرمان درتهران باشند ، اين تحفه فرصت طلب بلفطره آماده است که کمر به خدمت ببندد . ما به سن خود ازاين خوشچرانان خيلي خوش غيرت ! کم نديده ايم . ويکي مثل بني صدر به خوبي نشان داده است که دو انگيزه سرکش ، پيوسته او را به « گاف » دادن وادار مي کند : الف – کينه شتري که به مسعود دارد . ب – اين اميد که روزي کفگير ملايان به ته ديگ بخورد و او را براي رييس جمهوري صدا کنند . همان شق اول يعني بغض و کينه به مسعود و مجاهدين خلق کافي ست تا قدر و ارزش اورا در حد ميان بريده مزدوران ايستادن و عکس گرفتن پايين بياورد .
عجبا ! يکي به دليل عذاب وجدان وغرور ميهني واينکه خانواده اش شهيدان داده اند واز جمله زنده ياد شهيد حجت زماني ، بچه فرّاشي آخوند جنايتکار اژه يي را تاب نياورده و بيرون زده است با افشاگري ، چنان ککي به تنبان وزارت اطلاعات ملايان افتاده است که يکجا ده بچه فرّاش دست به سينه را حاضريراق کرده براي نشخوار آنچه را که سال ها نشخوار کرده اند : « فرقه رجوي » ، « برو بچه هاي اسيردراشرف » و هکذا .... بدون آنکه نکته تازه و درخور توجه يي براي گفتن داشته باشند . سازمان پرافتخار مجاهدين خلق چه کرده است ؟ آقاي علي پاک زده بيرون و افشاگري خود را به سايت « همبستگي ملي » داده است ، اين چه ربطي به مريم قهرمان دارد که در دشوارترين شرايط سياسي ممکن ، پرچم مبارزه با مخوف ترين استبداد عصر را درعرصه گيتي بدست گرفته است وحتا فرصت سرخاراندن هم براي خود نگذاشته است . آيا اين مقاومت پايدار ايران است که از ورشکستگي و خطر نابودي بخود مي لرزد يا رژيم فاشيستي – آخوند مذهبي حاکم که از يک افشاگري هم لرزه ترس و مرگ اندام جلادش را به رعشه درمي آورد ؟ سکوت نهادها و شخصيت هاي ضد استبداد ايراني و سياست سازشکارانه ودفع الوقت قدرت هاي جهاني ست که هم ملايان را پرروتر ازآنچه بوده اند کرده و هم فرّاشان و بچه فرّاشان دست به مزد آن وحوش را .
به راستي وقتي شاخ فراش صاحب مقام و مقرب درگاهي چون « الربيعي » شکسته مي شود ، اين موريانه ها چه مي گويند؟ هرکس مي تواند بنا به بدفطرتي و کينه ورزي خود پاي ديوار شکسته ودرب و داغان وجدان خود به شبانه روز ، عق بزند و بياورد بالا . تازگي هم ندارد . ولي سازمان مجاهدين خلق ، قهرمانشهراشرف و شوراي ملي مقاومت ، آلترناتيو خستگي ناپذير وپايدار استبداد ملايان شده است در حوزه ملي و بين المللي . وبا اين لنگ ولگد ها جز لفت و ليس خائنانه کردن ، حاصلي ديگر نخواهد بود . من نمي دانم که چطور ممکن است اسراي دربند !! شهر اشرف آنقدر سرحال و راضي باشند که آنهمه آثار هنري خلق کنند و جهاني را در نهايت محدوديتي که دارند به تعجب وادارند ؟ مگر با وعده و وعيد ، با تطميع و تهديد سين – جيم نشدند ؟ چندتا مثل شما زدند بيرون؟ بقيه زير سايه الربيعي و مأمورانش از فرماندهان بي سلاح خود ترسيدند و نيامدند به دنبال رزق و روزي از کيسه آخوندي؟ معني ترس هم فهميديم . حالا ده تا بچه فرّاش براي آن دلاوران دورانساز اشک تمساح مي ريزند . امثال اين تيله ها ، من به سن خود کم نديده ام . اين قبيل عناصر خودفروخته ، زماني مي آيند که با فيلبانان نامدار روزگار دوستي و همراهي کنند غافل از آنکه نه جرأت و جربزه اش را دارند و نه صداقت و اصالت و ظرفيت آن . مجاهدين خلق بيهوده برچسب نمي زنند . من به سهم خود که نه مجاهدم و نه شورايي ، ديده ام عده يي را که سوابق مبارزاتي داشته و سال ها هم در قرارگاه ها عراق بوده اند . به هر دليل نکشيده اند و زده اند بيرون . و امروز درگير زندگي شرافتمندانه خود هستند . نه مجاهدين خلق ، بل هر سازمان مبارز کوچکي هم خود فروختگان درخدمت رژيم را برنمي تابد واگر به لجن پراکني و سياهکاري بپردازند ، آنان را بي جواب و مقابله نخواهند گذاشت . مقاومت ايران سال ها ست که درگير يک مبارزه همه جانبه و بس سنگين و طاقت سوز با رژيم سفاک حاکم است . از اين رهگذر با احدي سرشوخي ندارد . با گفتن « مريم قجر عضدانلو » خودتان و اربابانتان مي خواهيد چه چيز را ثابت کنيد ؟ فرهنگ چاروداري را ؟ بياد مي آورم دوره کوتاه حکومت زنده ياد دکتر مصدق را که چون ارتجاع در برابر ايستادگي ملي و شجاعانه او درمي ماند ، مي گفت و مي نوشت : « مصدق السلطنه » و به زعم خودشان مي خواستند آن مرد تاريخ را لوث و حقيرکنند ! چه کساني اينگونه نسبت ها را به مصدق مي دادند ؟ همان ها که تبارشان به فلان الدوله و بهمان السلطنه مي رسيد ، همان ها که يا جيره خوار دربار بودند يا استعمار انگليس . وقاحت براي يک وقيح خود بزرگترين سرمايه است ! آنها همصدا با بلندگوهاي استعماري ، مصدق را ديوانه ، يکدنده ، خودخواه و خود محور و لجوج عنوان مي دادند ! چرا ؟ چون مصدق کوتاه نمي آمد ، تسليم نمي شد ، مي خواست تا به آخربرود ، حاضرنبود حرف بقايي ها و کاشاني ها را گوش کند و به ا صطلاح دست به خطر نزند . حالا از پي آنهمه سال ها مي بينم که مسعود قهرمان و مريم قهرمان و مقاومت سرفراز ايران گرفتار مشتي ريزه خوار ژاژخاي بي وجدان شده اند . البته با اين تفاوت آشکار و به آزمون گذاشته شده که اين پيرمرد حقيقتاً با دوسالار يگانه و ازپاي درنيامدني رودررواست و اين يعني اميد سياسي يعني نبودن تنها و بي کس درعصر ناکسان صاحب قدرت .
يا مـکن با فيلبانان دوســتي
يا بناکن خانه يي درخورد فيل
سعدي
نه گنداب را مي توان آب وجاروب وفرش کرد ونه دريا را با پوزهٌ کثيف پارس کنندگان ، آلوده .
وقتي از گردن کلفت هاي درصحنه کاري برنمي آيد ، کوچولوهاي حاشيه نشين بدنبال چيستند ؟
مبارزان و روشنفکران ضد استبداد درحساس ترين پيچ آزمون تاريخي قرار دارند ، قبولي يا رفوزگي
آنان بستگي به عملکرد شرافتمندانه ومنصفانه شان دارد.
وقتي از گردن کلفت هاي درصحنه کاري برنمي آيد ، کوچولوهاي حاشيه نشين بدنبال چيستند ؟
مبارزان و روشنفکران ضد استبداد درحساس ترين پيچ آزمون تاريخي قرار دارند ، قبولي يا رفوزگي
آنان بستگي به عملکرد شرافتمندانه ومنصفانه شان دارد.
رحمان کريمي
تاريخ ايران براين گفتار بزرگمرد جهانگرد تجربه اندوز يعني سعدي با بسي مصاديق و معاني يحتمل تکرار شده ، گواهي مي دهد . وقتي تاريخ مي گوييم ، عمدتاً تاريخ سياسي – اجتماعي مد نظر است . و به طبع تاريخ تمدن ايران در مجموع و خاصه درقلمرو انديشه و فلسفه و هنرو ادبيات ، منابع بسيار غني و سرشاري براي مطالعه و ارزيابي مي باشد . بطور کلي تاريخ حيات اجتماعي بشر ، کارنامه تضاد و تقابل است ؛ هم با عوامل جوي وطبيعي و هم با عوامل اجتماعي . انسان در سير تکاملي خود همواره از تضاد و تقابل گذشته است تا سامان يابي تفاهم آميز جمعي را حاصل کند . اگر جزاين بود ، بشر نمي بايست چند کيلومتر فراتراز عصرحجر گام بردارد . بنابه درک ، بنابه تجربه هاي نابرابري و بي عدالتي و استيلا جويي هاي مستبدان محيل بي رحم بوده است که به ويژه انسان معاصر مسلح به ابزار و اراده کسب آزادي و حراست از آن شده است . اگر در جامعه يي ، روشنفکران وظيفه و تعهد خود را درقبال ملت از دست بنهند و آن را باري به هرجهت برگزارکنند نمي توان ازتوده تحت ستم و سرکوب دايم انتظاري بيش از ظرفيت موجود آنان داشت .
تاريخ سياسي معاصر ايران از ويژگي ها و شگفتي هاي بسيار همراه بوده وهست . تل انبار و رسوبات اخلاق و فرهنگ فئوداليزم لجام گسيخته و سيراب ناشده که عمدتاً سلاطين مطلق العنان و خود بزرگ مالک برآن حکم رانده يعني حتا يک فئودال سرکش رييس قبيله يا عشيره ازترس طمع و غضب سلطان درامان نبوده است ؛ خواه نا خواه صفات فرصت طلبي ، بي پاشنگي ، مقهور قدرت حاکم روز شدن و ... به دنبال داشته است . اين صفات مخل و مضر اجتماعي با تلقيح مصنوعي يک بوروژوازي خدماتي و دلالي ، بيش از پيش تقويت شد . ارزشيابي اجتماعي و انساني عنصر روشنفکر دراين است که اين معايب و آلودگي ها را تا چه ميزان از خود بدورکرده است . روشنفکر يعني عنصري به شدت سياسي . چرا ؟ چون سرنوشت جامعه ازاين کانال مي گذرد . سياسي بودن در شرايط استيلاي استبداد صرفاً درانديشه سياسي داشتن خلاصه نمي شود . براي دفع و خلع استبداد به عنوان يک تضاد بزرگ ، عمل مي طلبد . اگر روشنفکري به هردليل توان کشيدن بار مبارزه جدي را نداشته باشد حد اقل اين انتظار ازاو مي رود که متکي بر شرف و وجدان و انصاف ، عملي که به سود رژيم حاکم باشد ؛ انجام ندهد . فراتراز اين ، روشنفکر فاقد عمل نمي تواند ادعا کند که قادر به هيچگونه موضعگيري نمي باشد و بنابراين درکشاکش تز و آنتي تز ، سکوت کند . اين حرف تازه يي نيست که سکوت به سود دشمن مشترک تمام مي شود و لاغير . دشمن يعني مجموعه استبداد سرکوبگر و دغلباز حاکم از بسيار امکانات و ابزار و سرمايه هاي دردسترس برخورداراست و ازاين طريق مبارزان جان برکف درميدان را محاصره و تحت شانتاژ وتبليغات زهرآگين و فريبکارانه خود قرار مي دهد . يک روشنفکر ضد حاکميت استبداد نمي تواند به دليل اختلاف نظر و مشي سياسي ، رزم آوران درصحنه را تنها بگذارد . آنقدر تنها که رژيم حاکم جسارت را به جايي برساند که بخواهد از قِبـَل مشتي فرّاش و بچه فرّاش خود فروخته ولوشده درخارج کشور، سيماي مخالفان جدي خود را « المثناي » سيماي کثيف و مخوف خود جا بياندازد . آنانکه بارکش و حمال الحطب اين رژيم هستند البته حق دارند که اين سر راه گذاشته هاي رژيم را سوارکنند و به مقصد « هيچ » برسانند . اما سکوت مبارزان و مخالفان جدي و بي تعارف رژيم ، قابل تأمل و پرسش است . سکوت يعني ميدان دادن به خانه شاگردان وزارت اطلاعات ملايان ، يعني اين تيله ميله ها هرچه دلشان مي خواهد با آن انشاها و بيان هاي بسيار نازل و مکرر ، بگويند . آيا مي توان حتا نام بي طرفي برچنين موضع سکوتي گذاشت ؟ اصلاً روشنفکر بي طرف يعني چه ؟ يعني ظالم و مظلوم بيافتند به جان هم ، ما هم نگاه مي کنيم و انگار که نکرده ايم . ما با امثال احسان نراقي ها حرفي جز لعن ابدي نداريم . او بهتراز هرکس مي داند که درد بي درمانش چيست ؟ و چرا از حزب توده به خدمتکاري دربار محمدرضا شاه مي رسد و از آنجا به آستانبوسي مشتي ملا و پاسدار آدمکش و دغلکار و توسعه طلب امروز ؟ مطمئن باشيد که اگر فردا مسعود قهرمان و مريم قهرمان درتهران باشند ، اين تحفه فرصت طلب بلفطره آماده است که کمر به خدمت ببندد . ما به سن خود ازاين خوشچرانان خيلي خوش غيرت ! کم نديده ايم . ويکي مثل بني صدر به خوبي نشان داده است که دو انگيزه سرکش ، پيوسته او را به « گاف » دادن وادار مي کند : الف – کينه شتري که به مسعود دارد . ب – اين اميد که روزي کفگير ملايان به ته ديگ بخورد و او را براي رييس جمهوري صدا کنند . همان شق اول يعني بغض و کينه به مسعود و مجاهدين خلق کافي ست تا قدر و ارزش اورا در حد ميان بريده مزدوران ايستادن و عکس گرفتن پايين بياورد .
عجبا ! يکي به دليل عذاب وجدان وغرور ميهني واينکه خانواده اش شهيدان داده اند واز جمله زنده ياد شهيد حجت زماني ، بچه فرّاشي آخوند جنايتکار اژه يي را تاب نياورده و بيرون زده است با افشاگري ، چنان ککي به تنبان وزارت اطلاعات ملايان افتاده است که يکجا ده بچه فرّاش دست به سينه را حاضريراق کرده براي نشخوار آنچه را که سال ها نشخوار کرده اند : « فرقه رجوي » ، « برو بچه هاي اسيردراشرف » و هکذا .... بدون آنکه نکته تازه و درخور توجه يي براي گفتن داشته باشند . سازمان پرافتخار مجاهدين خلق چه کرده است ؟ آقاي علي پاک زده بيرون و افشاگري خود را به سايت « همبستگي ملي » داده است ، اين چه ربطي به مريم قهرمان دارد که در دشوارترين شرايط سياسي ممکن ، پرچم مبارزه با مخوف ترين استبداد عصر را درعرصه گيتي بدست گرفته است وحتا فرصت سرخاراندن هم براي خود نگذاشته است . آيا اين مقاومت پايدار ايران است که از ورشکستگي و خطر نابودي بخود مي لرزد يا رژيم فاشيستي – آخوند مذهبي حاکم که از يک افشاگري هم لرزه ترس و مرگ اندام جلادش را به رعشه درمي آورد ؟ سکوت نهادها و شخصيت هاي ضد استبداد ايراني و سياست سازشکارانه ودفع الوقت قدرت هاي جهاني ست که هم ملايان را پرروتر ازآنچه بوده اند کرده و هم فرّاشان و بچه فرّاشان دست به مزد آن وحوش را .
به راستي وقتي شاخ فراش صاحب مقام و مقرب درگاهي چون « الربيعي » شکسته مي شود ، اين موريانه ها چه مي گويند؟ هرکس مي تواند بنا به بدفطرتي و کينه ورزي خود پاي ديوار شکسته ودرب و داغان وجدان خود به شبانه روز ، عق بزند و بياورد بالا . تازگي هم ندارد . ولي سازمان مجاهدين خلق ، قهرمانشهراشرف و شوراي ملي مقاومت ، آلترناتيو خستگي ناپذير وپايدار استبداد ملايان شده است در حوزه ملي و بين المللي . وبا اين لنگ ولگد ها جز لفت و ليس خائنانه کردن ، حاصلي ديگر نخواهد بود . من نمي دانم که چطور ممکن است اسراي دربند !! شهر اشرف آنقدر سرحال و راضي باشند که آنهمه آثار هنري خلق کنند و جهاني را در نهايت محدوديتي که دارند به تعجب وادارند ؟ مگر با وعده و وعيد ، با تطميع و تهديد سين – جيم نشدند ؟ چندتا مثل شما زدند بيرون؟ بقيه زير سايه الربيعي و مأمورانش از فرماندهان بي سلاح خود ترسيدند و نيامدند به دنبال رزق و روزي از کيسه آخوندي؟ معني ترس هم فهميديم . حالا ده تا بچه فرّاش براي آن دلاوران دورانساز اشک تمساح مي ريزند . امثال اين تيله ها ، من به سن خود کم نديده ام . اين قبيل عناصر خودفروخته ، زماني مي آيند که با فيلبانان نامدار روزگار دوستي و همراهي کنند غافل از آنکه نه جرأت و جربزه اش را دارند و نه صداقت و اصالت و ظرفيت آن . مجاهدين خلق بيهوده برچسب نمي زنند . من به سهم خود که نه مجاهدم و نه شورايي ، ديده ام عده يي را که سوابق مبارزاتي داشته و سال ها هم در قرارگاه ها عراق بوده اند . به هر دليل نکشيده اند و زده اند بيرون . و امروز درگير زندگي شرافتمندانه خود هستند . نه مجاهدين خلق ، بل هر سازمان مبارز کوچکي هم خود فروختگان درخدمت رژيم را برنمي تابد واگر به لجن پراکني و سياهکاري بپردازند ، آنان را بي جواب و مقابله نخواهند گذاشت . مقاومت ايران سال ها ست که درگير يک مبارزه همه جانبه و بس سنگين و طاقت سوز با رژيم سفاک حاکم است . از اين رهگذر با احدي سرشوخي ندارد . با گفتن « مريم قجر عضدانلو » خودتان و اربابانتان مي خواهيد چه چيز را ثابت کنيد ؟ فرهنگ چاروداري را ؟ بياد مي آورم دوره کوتاه حکومت زنده ياد دکتر مصدق را که چون ارتجاع در برابر ايستادگي ملي و شجاعانه او درمي ماند ، مي گفت و مي نوشت : « مصدق السلطنه » و به زعم خودشان مي خواستند آن مرد تاريخ را لوث و حقيرکنند ! چه کساني اينگونه نسبت ها را به مصدق مي دادند ؟ همان ها که تبارشان به فلان الدوله و بهمان السلطنه مي رسيد ، همان ها که يا جيره خوار دربار بودند يا استعمار انگليس . وقاحت براي يک وقيح خود بزرگترين سرمايه است ! آنها همصدا با بلندگوهاي استعماري ، مصدق را ديوانه ، يکدنده ، خودخواه و خود محور و لجوج عنوان مي دادند ! چرا ؟ چون مصدق کوتاه نمي آمد ، تسليم نمي شد ، مي خواست تا به آخربرود ، حاضرنبود حرف بقايي ها و کاشاني ها را گوش کند و به ا صطلاح دست به خطر نزند . حالا از پي آنهمه سال ها مي بينم که مسعود قهرمان و مريم قهرمان و مقاومت سرفراز ايران گرفتار مشتي ريزه خوار ژاژخاي بي وجدان شده اند . البته با اين تفاوت آشکار و به آزمون گذاشته شده که اين پيرمرد حقيقتاً با دوسالار يگانه و ازپاي درنيامدني رودررواست و اين يعني اميد سياسي يعني نبودن تنها و بي کس درعصر ناکسان صاحب قدرت .
0 نظرات:
ارسال یک نظر