۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۳, چهارشنبه

عجا یب الحکا یا ت و حقیقت الروایا ت ( 11 )


رحمان کریمی


ــ 65 ــ

برادری از کوچکتر برادرخود پرسید :

ــ حالا که دیپلم خیابان مترکن گرفتی ، می خواهی چه کنی ؟

ــ می خواهم به سپاه بروم .

برادر گفت :

ــ ای اپورتونیست !

داد زد :

ــ مامان ! دارد به زبان منافقین و کفار فحش می دهد .

برادر بزرگ مادررا متذکر شد که :

ــ دروغ می گوید . من دارم به زبان اسپرانتو با او حرف می زنم .

داوطلب کسوت سپاه جوش آورد که :

ــ مامان ! به جان امام راحل همین الآن باز یک فحش بدتر بهم داد .


ــ 66 ــ

تازه دیپلم گرفته یی به خانه آمد و گفت :

ــ کار پیدا نمی شود . یا به سپاه می روم یا به بسیج . آنوقت نانمان در تیلیت روغن خواهد بود .

داد خواهر بلند شد که :

ــ دیگر جای من دراین خانه نخواهد بود . تحمل شماتت مردم را ندارم .

مادر پرخاش کنان به پسر که مگرمی خواهی مرا دق مرگ کنی ؟ دخترش را گفت :

ــ تو چرا بروی ؟ او می رود تا نان مظلمه را در خون دل مظلومان تیلیت کند و آنقدر بخورد تا خفه شود .


ــ 67 ــ

یکی از فرماندهان سپاه که شنیده بود برادر دانشجویش قاطی شورشیان دانشگاه شده است ، با داد وفریاد به خانه مادر رفت که :

ــ کجاست آن حرامزاده نظام برباد ده ؟

مادر درهق هق گریه ، گفت :

ــ در آموزشگاه اوین .


ــ 68 ــ

دختر یک ملای حکومتی ، شاداب روح و ذوق زده صدا زد :

ــ مادر ! سایه شکوفه های بهاری روی استخر خانه ، عجب نقش زیبایی انداخته است .

ملا به ایوان درآمد و به اعتراض بگفت :

ــ ماه محرم در پیش است و صدایت را پایین بیاور !


ــ 69 ــ

سینه زنی ایام محرم بود و پل تجریش پراز جوانان سیاهپوش زیرابرو بردار که برسر و سینه می زدند وانبوهی از زنان و دوشیزگان محجبه و بد حجاب به نظاره . پاسداری گوش جوانکی جلف هیئت بگرفت که تورا اینجا چه کار؟ جوان ، گریبان از چنگ برادر خلاص کرد و گفت :

ــ بی معرفت ! دارم تنور نانوایی شما را گرم می کنم . تنها تنها که می خوری ، از برادر گشنه ات هم طلبکاری می کنی ؟


ــ 70 ــ

یکی از لباس شخصی ها رفت به رفیق پاسدارش گفت :

ــ به احتمال قریب به یقین ، برادرت یک نفوذی هست .

پاسدار یکه خورد و پرسید :

ــ چطور ؟

لباس شخصی به دسته سینه زنان اشاره کرد و گفت :

ــ وسط افتاده و جماعت را برقص درآورده است .

پاسدار با اطمینان خاطر دهان گشتی اطلاعاتی را گِل گرفت :

ــ این همان نوحه یی ست که یکی از شاعران شریعتی بر « آغا » خواند و احسنت گرفت .

ادامه دارد

0 نظرات: