۱۳۸۸ بهمن ۲۴, شنبه

ده شعــر کــوتــاه



رحمان کریمی



ــ 1 ــ


از فرمان آتش نهراسید

در شلالهٌ سرخ فام افق می دید

که عقابان از آشیانه ها

برخاسته اند .


آخرین گلوله

آخرین تبسم اورا

جاودانه کرد .



ــ 2 ــ


یک گل

از باغ بیرون زد

تا برود به کویری

که از هر سایبان ، خالی بود .

چون به خارستان دررسید

خونین کفن صحرا شد .

درآخرین هزارهٌ مرگ باغ ها

عابری تنها ،

سایه سرخ فامی را

چتر عبورش کرد

تا مقصد .



ــ 3 ــ


عقاب را منقار چیدند

در اسارت بی رحم خویش

بال ها را به وسعت یک پرواز

برآفاق گشود .

بال هایش را برشکستند تا فروافتد

کورهٌ خورشیدِ خونین شعاع را کرد

چشمان تیز پروازش

و

به تاریکی گفت :

نه

نه

نه !



ــ 4 ــ


بادبان

اگر برمی افرازی

به جانب مرداب ها مرو

باد ناموافق

گرت بَرَد به صخره و گرداب

بهتر ز منجلاب مرده خواران کرکسی .



ــ 5 ــ


کمانه برکش و آماج تیرم کن

میان بی بهایی خونم

صلای حق

خواهم زد .

تو

بیهوده به تکدی گشوده یی

دودست خویش

به جانب عالم .


ــ 6 ــ


مارمولک های کزکرده

برپوسیدگی دیواره های عصر

معنی بیشه زاران را چه می دانند

پلنگان را صدا کن

که رفته اند

تا ستیغ کوه .


ــ 7 ــ


لاک پشتان

جهان را دور زدند

آهووشان ِ ! ما

هنوز ،

خوشخرامان خانه صیاد .


ــ 8 ــ


درخروش فرودین آبشاران

شناگران آبگینه ها

ترسیده می شوند .

چون در رسی

ناوی باید بود

تا فرازی دیگر .


ــ 9 ــ


از کوچه

صدا می آید

کودکی با سوتش

شب را

به سُخره

گرفته است .


ــ 10 ــ


کدامین صورتگر

صورت میهن مرا به خون آراست

که هنوزش از آن رهایی نیست ؟

پیرسالی ام را با نقابی نمی پوشانم

که آیینه یی ست این عذاب نشان

از چهره یی که به خون خویش خفته ست .


با گل های سرخ باغتان درکار

گلباران کنید

این شهیدان را .


0 نظرات: