ــ 1 ــ 
از فرمان آتش نهراسید 
در شلالهٌ سرخ فام افق می دید 
که عقابان از آشیانه ها 
برخاسته اند . 
آخرین گلوله 
آخرین تبسم اورا 
جاودانه کرد . 
                                                         ــ 2 ــ 
یک گل 
از باغ بیرون زد 
تا برود به کویری 
که از هر سایبان ، خالی بود .
چون به خارستان دررسید 
خونین کفن صحرا شد . 
درآخرین هزارهٌ مرگ باغ ها 
عابری تنها ،
سایه سرخ فامی را 
چتر عبورش کرد 
تا مقصد . 
                                                          ــ 3 ــ 
عقاب را منقار چیدند 
در اسارت بی رحم خویش 
بال ها را به وسعت یک پرواز  
برآفاق گشود . 
بال هایش را برشکستند تا فروافتد 
 کورهٌ خورشیدِ خونین شعاع را کرد 
چشمان تیز پروازش 
و
به تاریکی گفت : 
نه 
نه 
نه !
 
                                                          ــ 4 ــ
بادبان 
اگر برمی افرازی 
به جانب مرداب ها مرو 
باد ناموافق 
گرت بَرَد به صخره و گرداب 
بهتر ز منجلاب مرده خواران کرکسی . 
                                                            ــ 5 ــ
کمانه برکش و آماج تیرم کن 
میان بی بهایی خونم 
صلای حق 
خواهم زد . 
تو 
بیهوده به تکدی گشوده یی 
دودست خویش 
به جانب عالم . 
                                                          ــ 6 ــ
مارمولک های کزکرده 
برپوسیدگی  دیواره های عصر 
معنی بیشه زاران را چه می دانند 
پلنگان را صدا کن 
که رفته اند 
تا ستیغ کوه . 
                                                            ــ 7 ــ
لاک پشتان 
جهان را دور زدند 
آهووشان ِ !   ما  
هنوز ،
خوشخرامان خانه  صیاد . 
                                                             ــ 8 ــ
درخروش فرودین آبشاران 
شناگران آبگینه ها 
ترسیده می شوند . 
چون در رسی 
ناوی باید بود 
تا فرازی دیگر . 
                                                          ــ 9 ــ 
از کوچه 
صدا می آید 
کودکی  با سوتش 
شب را 
به سُخره 
گرفته است . 
                                                          ــ 10 ــ
کدامین صورتگر 
صورت میهن مرا به خون آراست 
که هنوزش از آن رهایی نیست ؟ 
پیرسالی ام را با نقابی نمی پوشانم 
که آیینه یی ست این عذاب نشان 
از چهره یی که به خون خویش خفته ست . 
با گل های سرخ باغتان درکار 
گلباران کنید 
این شهیدان را .   


0 نظرات:
ارسال یک نظر