۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه

ســخـن ســـلاح هــای خطــــابــی

نه شعر ، نه شعرواره

ســخـن ســـلاح هــای خطــــابــی


رحمان کریمی

ــ ۱ ــ

غـُل می زند
خروش خشم ملتی
زیر سرپوش سرکوب استبداد . حوصله باید بکنید ، نامردان !
آنچه امروز می بینید
جوشاب ستم های سی ساله تان
باشید و در نروید تا ببینید به چشم
سیلابه فرجامی فردا را .


ــ ۲ ــ

عطش این خونخواران
فرو نخواهد نشست
مگر
به خروشنده سیلاب واعطشان آزادی .


ــ ۳ ــ

دست وپا بزن
ای خود گم کرده در گرداب خون جوانان میهنم !
چندان بنوش و بنوش
تا لحظه خفه .


ــ ۴ ــ

جنون قدرت
تباه می کند تبهکاران را .
ای ناهوشمند میراث دار خونخوار دیگری
چندان بمان به خوف برشاخسار حنظلی
تا دریابی این کهن درس روزگاران را .


ــ ۵ ــ

عسس عبوسِ بی شرمِ دین دکان !
رسیده است شب ، به سحرگاه رهروان
بلرز و بمیر ، بلرز و ببین
عبور ازدحامی قـُرُِق شکنان میهنم .



ــ ۶ ــ

شاعر نیستم
طبق کش واژگانم ،
در بنای آزادی .
با نابکارانم سر تعارف نیست ،
با سمبل و رمز و ایما و استعاره
روی در روی تو ایستاده ام
چونان عمله یی برنرده بام آزادی وطن
فریاد می کشم ، هی می زنم :
بی غیرت تر از تو جلاد بی شرف
استفاده جویان استحاله چی .

0 نظرات: