تقدیم به : ناهید و بهرام و تمامی مادران و پدران سلحشوران جان برکف راه آزادی ایران *
بیا کنار من بنشین
ای بانوی مشرقی ، فرشته جان !
بیا که پا برهنه دوره گرد مرد فلسفی ، سقراط را
در سپیده دم دموکراسی
به قانون امنیت سرمایه سپردند
و شامگاهان ، جام شوکرانش دادند .
بیا کنار من بنشین
ای بانوی مشرقی ، فرشته جان !
که رنج و شکنج بی مثال میهنم
از جام شوکران ، تلخ تر .
راستی چه گناه بزرگی ست
آزادی را فلسفیدن و گفتن و خواستن .
بیا کنار من بنشین که سخت دلگیرم
ای بانوی اندوه پنهان مشرقی ، فرشته جان !
دماوند چون ما ،
از کمان کشان البرزی
چه عظیم آتشی در سینه
پنهان دارد .
بهای شرف چه سنگین است
ومن بنازم گران پردازان کمانگیر میهنم
از اشرف تا به تهران
از ایران تا حجم جهانی ارتباط .
بیا کنار من بنشین
ای بانوی مشرقی ، فرشته جان !
در سرزمینی که خورشیدش
زندانی ابرهای همیشه است
خورشید صدق و وفا تویی ، تو
ویاران بی نظیر .
بیا کنار این توفان الکن بنشین
ای بانوی مشرقی ، فرشته جان !
دربازار برده فروشان مکتبی
کنار حرم هم نمانده ، فقر را بکارتی .
در فاحشه خانه های مؤمنان شریعت شعار سوداگر
قیمت می زنند ، نودوشیزگان فقررا .
بیا کنار من بنشین
ای بانوی مشرقی ، فرشته جان !
تا رها از راسته بازار مس فروشان وقت خویش
یکی شوم با مذاب درد و رنج ملتم .
بیا کنار من بنشین
ای بانوی مشرقی ، فرشته جان !
نه ، غلط گفتم
بیا کنار اشرف بنشینیم
تا صدای ایران را بشنویم .
دهم آگوست 09
0 نظرات:
ارسال یک نظر