ــ 47 ــ
مردی ازجلوسپاه پاسداران رد می شد . پیرزنی بدین گمان که از لباس شخصی هاست ،جلوش را به التماس گرفت که :
ــ به خدا پسرم بیگناه است .
مرد گفت :
ــ مادر ! من هم به گناه بیگناهی از اداره اخراج شده ام .
ــ 48 ــ
پرسید :
ــ داری بدین تندی به کجا می روی ؟
گفت :
ــ به سخنرانی احمدی نژاد .
دوست به تعجب گفتش :
ــ تو که با او مخالف هستی .
به تلخی خنده یی کرد و گفت :
ــ آری .. اما زنم به دلیل نخریدن گوشت در هفته اخیر از خانه بیرونم کرده است . گرسنه ام می روم زیرا بعد از سخنرانی ، شیرین پلو با قیمه علیه السلام می دهند !
ــ 49 ــ
یک خیابان پایین تراز بیت رهبر معظم ، دو پاسدار به اتومبیلی آخرین سیستم ؛ ایست دادند . ترمز کرد و شیشه را پایین کشید . پاسدار شکم گنده لندهور سرداخل کرد و گفت :
ــ کارت شناسایی !
مرد دستی به محاسن کشید و گردن از یقه مدل حوزوی بالا آورد و گفت :
ــ اگر بوی آغا که از من ساطع است نشناسی ، شامه یی کـُند داری و بکارما نمی خوری .
همقطارش بغل گوشش آهسته گفت :
ــ از پای منقل آقا می آید .
هردو خبردار سلامی مکتبی دادند و معذرت خواستند .
ــ 50 ــ
مدیرکل در یک دیدار دوستانه خصوصی ، دل به دریا زد و وزیر را گفت :
ــ من دیگر بوی خوشی از اوضاع نمی شنوم . دلم نه برای خودم که برای شما و نظام مقدس شورمی زند . جناب برادر وزیر شریعتی ، ساعتی پیش در محضر اخوی و ابوی دوپیکی از حرامی فرد اعلا ساخت اسکاتلند و آمده از جزیره کیش زده بود و ملنگ و شوخ و شنگ می آمد . گفت :
ــ به جای خیال بد ، حساب و کتاب کارخود را دراین مسند کوتاه مدت داشته باش ! اگر آغا پشتش به امامان زمان نداشت ، سگ کی بود که ازاین جلوداری ها و گـُنده گویی ها بکند .
مدیرکل ذوق زده پرسید :
ــ شما هم بریده اید ؟
وزیر به اتاق دیگر رفت وبا یک بطر ویسکی برگشت :
ــ این اتوبوس قراضه یی که ما سواریم ، بی ترمز و دنده می رود . برای آرامش خیال و تنظیم مزاج ، شب ها به بی بی سی و صدای آمریکا گوش کن که مفید به فایده است .
ــ 51 ــ
ملایی که می گذشت ، چاشنی نارنجک را برکشید یعنی عطسه کرد . دخترخانمی که با دوستش می گذشت ، گفت :
ــ زهرمار !
ملا که مکتب خانه حوزوی را پیش از شیطان تمام کرده بود به درستی بخود خرید و هجمه کرد :
ــ منافق ! چه گفتی ؟
دختر به خونسردی گفت :
ــ آغا ! چرا عصبانی شده یی ؟ به دوستم گفتم که ناهار زهرمارم شد .
ــ لابد از دیدن من ، ها !
دختر رندانه ، به عشوه گفت :
ــ دلت می آید آغا ! به چشم حلال و خواهری ، ماشاءالله به جمال بی مثالتان که پای هرزنی را به یک نگاه سست می کند .
ملا را چنان خوش آمد که به غمزه گفت :
ــ دیگر علیا مخدره ها هم همین را می گویند .
دوست خوش مشرب به عبارتی دلریسه ملا را تکمیل کرد :
ــ دولت اسلام پناه را باید تا ذوق برانگیز باشد . انشاءالله بزودی کل جهان را هم برسر ذوق می آوریم .
دوستش گفت :
ــ می آوریم یعنی چه ؟ بر سر ذوق آورده ایم که مهرویان هولیوود سراز پا نشناخته به آستان می آیند . آغا ! شما را به خدا دروغ می گویم ؟
ملا به تأیید گفت :
ــ ابدا .. ابدا .
ــ 52 ــ
یکی پرسید :
ــ می خواستم بدانم در ولایتی که زنان و دختران را به جرم بد حجابی مجازات می کنند ، ستارگان هولیوود بهر چه آمده اند ؟
یکی دیگر پاسخ داد :
ــ آنان سوری دامادند وبرای تهیه مقدمات عقد آمده اند تا عروس و داماد مجبورنباشند به سالیان در خفا ، با هم نرد عشق ببازند .
ادامه دارد
0 نظرات:
ارسال یک نظر