۱۳۸۴ آبان ۱۴, شنبه

بیانیه ته پیازچه(14)

رحمان کریمی

....... قصد نگارنده از اشاره به « مارکس » به هیچوجه لوث کردن و نادیده گرفتن نقش دورانساز این متفکر بزرگ نبود . هردستگاه فکری و فلسفی ، محدوده های خاص برداشتی خود دارد و مسلماً دربرگیرنده همه حرف ها ، تجربه ها و حقایق نمی باشد . شناخت حقایق و واقعیت ها و قابلیت تغییر و تأثیر پذیری های پدیده های عالم هستی و مهمتر پدیده پیچیده و متنوع انسان ؛ نمی تواند دریک ساختار فلسفی – ایدئولوژیکی یا دین و مذهب به تمام و کمال و درستی ، تعریف و برای همیشه تکوین شود . حقیقت و واقعیت امروز ، پیوسته در معرض تغییر و تطور و دریافت ها و مؤثرات غیرقابل پیش بینی آینده قرار دارد . تردیدی نیست که طبقات اجتماعی در برگیرنده یک سلسله خصلت های مشترک می باشد ، اما نه تمامی خصلت های پیچیده و نهفته یک انسان طبقاتی . انسان را صرفاً از پایگاه طبقاتی او دیده بانی و شناسایی کردن ، کوچک و ساده انگاشتن یک معادله چندین مجهولی است . این امر بخصوص درجوامع آسیایی که تحول طبقاتی مدام درمسیر هجوم عوامل سرکوبگر قرار دارد و اسکان و رشد یک طبقه بطور کامل و مستقل و پویا و پایدار ممکن نیست ؛ اهمیت خاص خود را پیدا می کند . چون قانون نسبتاً عادلانه وجود نداشته باشد و همان قانون ابتر هم بی ضامن اجرا دستخوش امیال دستگاه بوروکراسی حاکم ، ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی را پاسداری نکند ؛ انسان به مدد خصلت ها و غرایز و عقاید و پندارهای خود ، می کوشد به دفاع از حریم شخصی یا خانوادگی خود برخیزد . این خیز و تصمیم و ناگزیری ها موجب تعارض انسان با انسان می گردد. هر ضربه که از این رهگذر فرود آید ، نه بر فرق حاکمیت جبار که بر سروروی همگنان و همدردان . درست مثل اینکه زندانیان تحت انواع فشار و مضیقه ها ، به جان هم بیفتند و زندانبان ها را کاری نداشته باشند . هرچه حیله گری ، نیش زنی ، بخل و حسادت و رقابت هست خرج یکدیگر کنند . درجا و مرحله مشابه دیگری می بینیم که زندانیان بر محور یک یا چند خواسته متحد شده ، به شورش برمی خیزند . ساده و درمجموع دیدن پدیده انسان برای مکاتب و جنبش های سیاسی فاجعه آمیز و بس زیانبار خواهد بود . در قلمرو متحول حیات فردی و اجتماعی انسان ، می توان اصول و محورها و مخرج مشترک هایی یافت که برابر با منطق ، همه زمانی باشند . مقوله هایی همچون حرمت و آزادی انسان ، قبول دموکراسی و رد همه اشکال دیکتاتوری ، مقابله با استثمار و استعمار و ستمگری ، باور به قابل قبول ترین تجربه و دریافت های عملی یعنی علم و دانش ، عدم تبعیض نژادی و دینی و ایدئولوژیکی ، رد کیش شخصیت و سروری یک فرد برجمع ، نیاز و اعتقاد به قانون نسبی عادلانه بدون هیچگونه ملاحظه طبقاتی یا مقام و مرتبه سیاسی – اجتماعی و .....

به اعتقاد من « لنین » نه تنها هیچ خدمتی به مارکس و مارکسیسم نکرد بل آن را منحرف و در تیررس تحریف و تصریف و به عنوان نخستین تجربه ، برای یک بن بست و شکست محتوم پایه ریزی کرد . یک فرد هرچند نابغه می تواند در نهایت حسن نیت مرتکب خطا ، شتاب و باور زیاده از حد به تشخیص خود بشود . عنصر انسانی هم بت شکن است ، هم بت تراش و پرستنده . هر میزان که انسان به مقام و اهمیت خود در جهان و عرصه حیات واقف و مطمئن تر گردد ، هر اندازه که از قشری نگری ، زودباوری ، خود کوچک نگری و تقلید و تقیه فاصله بگیرد به ارزش ها ، ضرورت ها و نقد و تحلیل و باور درست نزدیک تر می شود . او درک می کند که برای برپایی یک نظام مبتنی بر عدالت و دموکراسی نیازی به خود کوچک دیدن و ذوب شدن نمی باشد . انسانی که بدان هیئت « نقطه » یی در معماری آزادی و دموکراسی مشارکت داشته باشد ، بی آنکه خود متوجه گردد تابعی از اصل خدشه ناپذیر تبعیت است و تبعیت کورکورانه یا مجذوبانه سراز یک نظام دیکتاتوری در می آورد . بیشترین مارکسیت های جهان سوم دیروز که امروز جنوبی ها خوانده می شود ، به ویژه کشورهای خاورمیانه ؛ چنین بودند . مارکس ، انگلس ، لنین و استالین حجت فایقه بودند . به آن حریم های مقدس نمی شد با دید نقد و تجدید نظری نگاه کرد . آنکه جرأت داشت و چنان می کرد ، حتماً آبشخوری در اردوگاه سرمایه داری داشت ! . متفکر و تئوریسین استقلال طلبی چون « خلیل ملکی » بسی مهرها و چوب ها خورد . پیش از او بوخارین ، تروتسکی و کامینف ها مزه نافرمانی را چشیدند . تروتسکی از دوزخ استالین به مکزیک پناه برد و در آنجا به جای چوب ، ضربات مهلک تبر یک متعصب اعزامی را خورد و رفت . در میهن ما چپ ها و مذهبیون هرکدام برای معبود های خود سینه می زدند و یقه چاک می دادند . با شاه درمی افتادیم تا دست نشانده رفیق استالین را رییس جمهوری دموکراتیک توده یی ، به جای او بنشانیم . بعد تر رفیق مائو آمد ، رفیق انورخوجه و رفیق کاسترو و رفیق پشت رفیق تا سرانجام نوبت به رفیق گرباچف و پروستریکای او رسید . یا مات و قبضه روح شدیم یا مجذوب و یک شبه کاشف محاسن و امتیازات جهان سرمایه داری . وبرای آنکه سوگند و میثاق نوین مان راست باشد و در گذشته های شکست خورده دفن نشویم ، یکهو از دموکرات ترین دموکرات های غربی ، به تعریف و تمجید باز هم مقلدوار دموکراسی برخاستیم و چون دیگر خیلی دموکرات دو آتشه بودیم ، برای پرهیز از هرگونه خشونت انقلابی ، کوشیدیم از دل ساروجی نظام ملایان یک دموکرات نرم و اسفنجی را بیرون بکشیم که البته تا به امروز به دلمان مانده است و عدالت پیشه ! یی مثل احمدی نژاد روی دو دستمان داریم . عدالت پیشه که با زیر پیراهن رکابی و دمپایی به سرکشی جنوب شهر می رود در دل می گوییم : چه ناجی یی که ما را بیاد رفیق ...... می اندازد . ولی این پیر وقتی او را می بیند انگار که یک نوچه شعبان بی مخ یا قصابی از سلاخ خانه دیده است . ........

ادامه دارد

0 نظرات: