۱۳۸۴ آبان ۲۰, جمعه

بیانیه ته پیازچه(16)

رحمان کریمی

.... آیا این مخلص از مقاومت سرفراز ایران زمین ، دلسرد شده یا دارد می شود ؟ حاشا و بهیچوجه . اگر روزی از مبارزه با اهریمن فاشیسم مذهبی حاکم بر میهنم نومید و دلسرد شوم ممکن است از نیرومند ترین سنگر و پایگاه مبارزاتی مردم ایران یعنی مقاومت ، فاصله گرفته و بعد از عمری مبارزه ، چند صبای باقی مانده را به تقاعد سیاسی سپری کنم . هنوز از نهیب و هشدار اجل چنین حکم و ابلاغی دریافت نکرده ام . به صد طریق و بهانه می توان سر اجل را شیره مالید و او را دست بسر کرد . من یکی که ، هروقت صدای آن حضرت را می شنوم به فرشته می گویم که از پشت در بگوید : « ته پیازچه » در خانه نیست . بعد از زیارت ولی فقیه ، تشریف بیاورید ولی برای آنکه موجب شرمندگی نشود بهتر است قبلاً تلفن بفرمایید !

به قول یکی از دوستان هنرمندم ، مجاهدین خلق اگر هفت عیب داشته باشند ، در مقایسه با دیگران ، هفتاد حسن دارند . اگر هفتاد عیب بشماریم ، هفتصد حسن هم پیدا می کنیم . بزرگترین حسن بی نظیر آنها ، قدرت مقاومت آنان است به زمانه یی که وادادگی ورّاجانه ، تن و جان هر آزادهٌ میهن پرست متعهدی را می آزارد و به خون می نشاند . این افتخار بزرگ بنام آقای مسعود رجوی و خانم مریم رجوی ، بنام سلحشوران شهر اشرف ، بنام یکایک مجاهدین خلق و نیز اعضای شورای ملی مقاومت ایران درتاریخ به ثبت خواهد رسید . هر کس بخواهد این ارزش تاریخی مقاومت ایران را نفی و لوث کند یا مغرض است یا بی اطلاع و دور افتاده از واقعیت . این ارزش یگانه و منحصربه فرد ، آن چنان برجسته و بزرگ است که نیازی به مسلح شدن چشم های آدمی به عینک ذره بینی نمی باشد . یک مورچه هم که از کنار این مقاومت سترگ و بالا بلند بگذرد ، می تواند آن را ببیند و بفهمد . سال هاست که من به خودم می گویم که شاید دیگران هم هستند و کارها می کنند و تو دچار کم سویی دید ، شده یی . بیشترین نمره عینک ذره بینی را بچشم زدم و جز مشتی حرف و دم زدن ، چیز به درد خوری ندیدم . البته برای آنکه از انصاف بدور نیفتاده باشم ، باید بگویم که دید ه ام اما چه چیز را ؟ سنگ و خار و خاشاک برسر راه رهروان مقاومت ایران ، ریختن . به یک تعبیر ، سیاسی کاران جملگی مبارزه می کنند . عده یی علیه رژیم فاشیستی ملایان و عده یی هم علیه همان مبارزان . آنکه می آید این زحمت را برخود هموار می کند تا امثال من علیه آیات عظام جانی و یاغی و فاسد اما همه ضد استکبار جهانی !! مبارزه نکنیم ، خب آن فلکزده هم در حال مبارزه است و « مبارز » نام دارد ! از شاعر وارسته کوهپایهٌ « یوش » نیما جان عزیزم مدد می گیرم که : « به کجای این شب تیره / بیاویزم قبای ژنده خود را ؟ » . این قبا و عبا و ردا یا پیراهن یقه آهاری یک روشنفکر اتو کشیده نیست . این روح حساس ، آرزومند اما آزرده و پیرشدهٌ شاعری ست که از همه چیز گذشت تا گذشت زمانه اش را دگرگون کند و نشد . سرانجام سرخورده پای منقل نشست و سرایید : « چرا بر خویشتن هموار باید کرد / رنج آبیاری باغی / کز آن / گل ، کاغذین روید » . در چنان زمانه هایی که امروزمان بدترین نوع آن است ، شیرزنان و شیرمردانی را می خواهد که در برابر مصایب و مشکلات نهراسند و واندهند . بایستند و برای تغییر، مبارزه کنند . هر انتقاد و ایرادی به مجاهدین خلق به جای خود محفوظ اما انصاف ، چنین مقاومت پایدار و خلل ناپذیری ، غرور آفرین و افتخار آمیز نیست ؟ به اعتقاد من ، انتقاد سازنده و غیر مغرضانه به منزله بهترین وسیله ُرفت و روب و پاکیزه کردن است . کسی که زیادی ها را زیر موکت و قالی و پشت مبل های زیبا پنهان کند ، هنوز پی به ارزش نظافت نبرده است . بعضی ها وسواس زیاده از حد تمیزی دارند و بعضی ها از یک خانه تکانی ساده و مختصر و مفید ، دل می زنند و بیمناک می شوند . شهامت و شجاعت بازبینی و بازسازی لااقل محدود و لازم ، خود بزرگترین شهامت انقلابی ست . ضرورت بازبینی و تغییر متناسب با وقت ، صرفاً به دلیل خبط و خطا نمی باشد . اقتضای زمان مهمترین و ضروری ترین عامل است که به حیث وسواس و نگرانی ، نباید آن را نادیده گرفت . انسان پدیده یی بس شگفت ، با استعداد و آماده برای درک و فهم مقتضیات روز است . انسان آن درختی نیست که چون بخواهیم دریک مرحله از رشد ، از خمیدگی یا کجروی آن جلوگیری کنیم ، بترسیم که مبادا درخت ، عقیم و بی ثمر و خزان زده بشود . ظرفیت انسانی را اگر از یک زاویه بسته و تنگ ننگریم ، حجم و فراخنای خداگونه یی دارد . بیهوده نبوده که شیخ اجل سعدی شیرازی جهاندیده ، فرموده : « رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند » . سعدی می گوید انسان می تواند به تمامی مجهولات و ناشناخته ها دسترسی پیدا کند بجز دیدن خدا که قابل رؤیت نیست . درهر حال نباید انسان را دست کم گرفت . انسان عنصری قدرتمند و مستعد فهم و درک هر موضوع و لزوم هر تغییر ، می باشد . اگر قصوری هست در جهت دهی و سمت و سوی بینی است و نه ناتوانی بشر . بطور مثال کودکانی را در نظر بگیرید که دریک روستا به مکتب می روند . یک استاد بزرگوار دانشگاه ، به تبعید ؛ معلم این کودکان روستایی می شود . آن استاد اگر آموزشی در حد و ظرفیت روستا ، پیاده کند و فکر کند که میان بچه شهری و بچه روستایی در فهم تفاوتی هست ، با آنکه استاد مسلم است ، راه خطا پیموده . استاد آن است که افق های بزرگتری را به کودکان نشان دهد . او باید مطمئن باشد که با انسان روبروست و نه یک روستایی . و باز سعدی ست که می فرماید : « روستا زادگان دانشمند به وزیری پادشاه رفتند » . هرچه به بُرد و مساحت دید انسان بیافزاییم ، توان ضرورت یا عدم ضرورت تغییر و تصحیح او بیشتر خواهد شد . یک مثال ساده دیگر هم می آورم : یک فرمانده بصیر ، مجرب ، مصمم و جانباز با در دست داشتن نقشه و برنامه و تاکتیک ، واحدش را برای حمله به دشمن بحرکت درمی آورد . فرمانده در حین نبرد و پیشروی با شرایطی روبرو می گردد که قبلاً قابل پیش بینی نبوده است . چه باید بکند ؟ برای اثبات خطا ناپذیری خود ، روی استراتژی و تاکتیک تعیین شده قبلی اصرار بورزد یا بر اساس موقعیت جدید ، اقدام به تغییرات و تجدید نظر لازم ، بکند ؟ . البته اگر هدف ، کسب پیروزی بر دشمن است ، باید تن به تغییر دهد . این فرمانده مفروض با قبول واقعیت موجود ، نه تنها از شأن و ارزش خود نمی کاهد که نشان می دهد در هر شرایطی ، اومی تواند همچنان یک فرمانده قابل و غالب باشد ......

ادامه دارد

0 نظرات: