۱۳۸۴ آبان ۱۰, سه‌شنبه

بیانیه ته پیازچه(12)

رحمان کریمی

..... قدرت وتوان تشکیلاتی برای تغییرنظام دیکتاتوری تا بن دندان مسلح و بی رحم ، زمانی می تواند به پیروزی بیاندیشد که بی ابهام وترس و تردید ، دراذهان و قلوب مردم جا گرفته و با اعتماد واطمینان ، شناسایی شده باشد . درهر دوره و برههٌ زمانی ونیز درهرمکان و موقعیت اجتماعی ، الزاماً یک اقلیت نمی تواند بر حاکمیت فایق آید مگر آنکه مردم با آن و چشم به راه آن باشند . تجربه مبارزات چریکی و انزوا درخانه های تیمی را نباید هیچگاه دست کم و نادیده بگیریم . فرزندان زبده و نجیب و قهرمان ما در شرایطی تا پای جان مبارزه می کردند که لشکر آخوندها در تمامی سطوح وزوایای جامعه ایران حضور و موذیانه فعال بودند . فعال برای انتقال محتویات ذهنی و مکتبی خود به مردم و جوانان . آنها زیر پوشش جلسات آموزش و قرائت قرآن و سازماندهی های به ظاهر غیر محسوس ، درخیال کسب قدرت بودند . بسیار سال ها پیش بزرگمرد مصلحی چون « احمد کسروی » درکتاب « شیعه گری » خود این هشداررا داده بود که آخوندها قدرت و حکومت را حق خود می دانند و بهمین دلیل هرگاه فرصتی پیدا کنند ، پاپی دولت روز می شوند . نه شاه و طرفداران وجیره خوارانش به حرف این مرد توجه کردند ونه روشنفکران مترقی جامعه . آیا جا ندارد که بگوییم : « درخانه اگر کسی هست یک حرف بس است » متأسفانه حرف ها مکرر و بسیار بوده و اهمیت دهندگان بس قلیل . به هرحال مبارزان ما تمامی این نوع تحرکات و فعالیت ها ی ملایان و مکلا های همفکر وهمقدم را که تا حوزه های نجف ، کربلا و سامره سربرداشته بود ، یکدستی و کم اهمیت گرفته بودند . آنها بنام خلق و زحمتکشان ، عمدتاً چشم به روشنفکران داشتند وجغرافیای پر جمعیت سیاسی ایران را درآینهٌ راسته خیابان دانشگاه تهران رؤیت و مساحی می کردند . دلشان برای خلق ، برای کارگران و زحمتکشان درتپش بود اما آنچه نمی دانستند راه یافتن به آن دل ها بود . چون « فیدل کاسترو » ی دانشجو و یارانش توانسته بودند درجزیره کوچک کوبا پیروز شوند ، پس چرا آنها نه ؟ ! کوه نشد ، از جنگل . ازجنگل نشد ، ازخیابان های تهران . دلم می سوزد که همه آنها پاک و شریف و با استعداد ترین جوانان پیشتاز میهن ما بودند . اگر کسی گمان برد که درسال 57 مردم با الهام از یاد آن عزیزان بحرکت در آمدند باید مطمئن باشد که همچنان یک ایده الیست سیاسی بیش نیست ، هرچند سواد تئوریکی و ماتریالیست فلسفی – تاریخی اش بد نباشد . اشکال درعدم شناخت مردم و عدم توجه دقیق به نقش اکثریت مردم در پروسه های تاریخی ایران می باشد . بسیاری از روشنفکران ما عمری را با مردم می گذرانند بی آنکه مردم را به درستی شناخته باشند . شاید باز ضرب المثل خودمان گویاتر باشد : « هرکسی نقش خویشتن بیند درآب » . عوامل و زمینه و پیش زمینه های داخلی و خارجی انقلاب 57 چیزهای دیگری بود که متأسفانه ما هنوز لااقل از بخشی از آن عوامل غافل هستیم . عامل و اثر مبارزات چریکی درچند روز آخر بهمن ماه تجلی وتبلور پیدا کرد و نتوانست تعیین کننده بشود . پادگان ها و مراکز مختلف بدست نیروهای مترقی فتح شد ولی سایر عوامل چنان قوی ، گسترده و با سابقه بود که آن فتوحات را عقیم و سرانجام بدست ملایان سپرد . و به گناه همان تخطی و از خط بیرون زدن ! ! چند روزه بود که بعد از استیلای ارتجاع آخوندی ، مبارزان ما به چنان کیفری رسیدند که از یاد رفتنی نیست . در بافت و ساختار طبقاتی و مردمی جامعه ایران بدون حمایت اکثریت نمی توان بجایی رسید و این امر بخصوص در مقطع کنونی بیش از هر دورهٌ دیگر مطرح است . من بنا به تقسیم بندی که قبلاً کرده ام وقتی به بخش « مردم ایران » رسیدم بیشتر دراین باره بحث خواهم کرد . اما چه باید کرد که همچنان به نقش اخلاق و فرهنگ بی اعتنا مانده ایم . درجامعه یی که بعد از آنهمه لطمات و صدمات و تلفات هنوز هم نمی توان چه درقلمرو دیکتاتوری حاکم و چه اپوزیسیون ، حرف حق را زد و مورد بغض و خشم قرار نگرفت باید از بنیاد تربیت اجتماعی ، اشکالات بزرگی وجود داشته باشد که دامنگیر همگان شده است . و اشکال بزرگتر اینکه نخواهیم آن را جدی بگیریم . قدرمسلم ، تا پایه های اخلاقی و فرهنگی روی آب یا هوا پی ریزی شده ، معایب ، مشکلات ، نارسایی ها و موانع به قوت خود باقی خواهد ماند و بسیار تلاش های سنگین و صمیمانه ما را عقیم خواهد گذاشت . حافظ جان شیرازی صرف نظر از مقام شاعری اش یک روشنفکر بزرگ عصر خویش بود . جهان ندیده ، جهان را پیش روی داشت . « جام جهان نما » منشوروار، معانی زیادی را در بر دارد . حافظ با این جام دمخور بود . با وجود این از محتوا و بارتاریخی سرزمینش ایران زمین ، سرشار . او و همگنان پیش از او با همه روشن بینی ، علت العلل حوادث را در تقدیر و بازیگری سرنوشت ساز فلک می دیدند . ستمگران ، مستبدان و منحرف و معیوب کنندگان را درروی زمین رویا روی خود داشتند اما مسئله را به چرخ فلک حواله می دادند . رند جهانسوز می فرماید : « آسمان کشتی ارباب هنر می شکند / تکیه آن به که براین بحر معلق نکنیم » بیچاره آسمان ! حافظ با همه عظمت و جلال فکری و هنری اش تحت تأثیر رسوبات فرهنگی – تاریخی جامعه به یک امر مهم و پایه یی و عینی ، برخوردی عامیانه و غیرواقعی می کند . او توجه ندارد که آنچه در زمین می گذرد در نوع مناسبات و توسط خود زمینیان رقم می خورد . درجایی دیگر می فرماید : « فلک به مردم نادان دهد زمام مراد / تو اهل دانش و فضلی ، همین گناهت بس » فلک گناهکار است یا قدرتمندان یکه تاز روی زمین ؟ نقل شده است که وقتی اسکندر سرزمین بسیار پهناور ایران را به تسخیرخود درآورد ، درچگونگی اداره آن درماند . از استاد خود ارسطو درآتن ، نظرخواهی کرد . ارسطو نسخه یی موجز و ساده برای اسکندر نوشت وارسال داشت : « کارهای بزرگ را بدست نادانان و حقیران خودشان بسپار و خیال را راحت کن » .....

ادامه دارد

0 نظرات: