رحمان کریمی
..... قدرت وتوان تشکیلاتی  برای تغییرنظام دیکتاتوری تا بن دندان مسلح و بی رحم ، زمانی می تواند به پیروزی بیاندیشد که بی ابهام وترس و تردید ، دراذهان و قلوب مردم جا گرفته و با اعتماد واطمینان ، شناسایی شده باشد . درهر دوره و برههٌ زمانی  ونیز درهرمکان و موقعیت اجتماعی ،  الزاماً یک اقلیت نمی تواند بر حاکمیت فایق آید مگر آنکه مردم با آن و چشم به راه آن باشند . تجربه مبارزات چریکی و انزوا درخانه های تیمی را نباید هیچگاه دست کم و نادیده بگیریم .  فرزندان زبده و نجیب و قهرمان ما در شرایطی تا پای جان مبارزه می کردند که لشکر آخوندها در تمامی  سطوح  وزوایای جامعه ایران حضور و موذیانه فعال بودند . فعال برای انتقال محتویات ذهنی و مکتبی خود به مردم و جوانان . آنها زیر پوشش جلسات آموزش و قرائت قرآن و سازماندهی های به ظاهر غیر محسوس ، درخیال کسب قدرت بودند . بسیار سال ها پیش بزرگمرد مصلحی چون «  احمد کسروی » درکتاب «  شیعه گری » خود این هشداررا داده بود که آخوندها قدرت و حکومت را حق خود می دانند و بهمین دلیل هرگاه فرصتی  پیدا کنند ، پاپی دولت روز می شوند . نه شاه و طرفداران وجیره خوارانش  به حرف این مرد توجه کردند ونه روشنفکران مترقی جامعه . آیا جا ندارد که بگوییم  : « درخانه اگر کسی هست  یک حرف بس است »  متأسفانه حرف ها مکرر و بسیار بوده و اهمیت دهندگان بس قلیل .  به هرحال  مبارزان ما تمامی  این نوع تحرکات و فعالیت ها ی ملایان  و مکلا های همفکر وهمقدم  را که تا حوزه های نجف ، کربلا و سامره سربرداشته بود ، یکدستی  و کم اهمیت گرفته بودند . آنها بنام خلق و زحمتکشان ، عمدتاً چشم به  روشنفکران  داشتند وجغرافیای پر جمعیت سیاسی ایران را درآینهٌ  راسته خیابان دانشگاه تهران رؤیت و مساحی   می کردند . دلشان برای خلق ، برای کارگران و زحمتکشان درتپش بود اما آنچه نمی دانستند راه یافتن به آن دل ها بود . چون «  فیدل کاسترو » ی دانشجو و یارانش توانسته بودند درجزیره کوچک کوبا پیروز شوند ، پس چرا آنها نه ؟ ! کوه نشد ، از جنگل . ازجنگل نشد ، ازخیابان های تهران . دلم می سوزد که همه آنها پاک و شریف و با استعداد ترین جوانان پیشتاز میهن ما بودند . اگر کسی گمان برد که درسال 57 مردم با الهام از یاد آن عزیزان بحرکت در آمدند باید مطمئن باشد که همچنان یک ایده الیست سیاسی بیش نیست ، هرچند سواد تئوریکی  و ماتریالیست فلسفی – تاریخی اش بد نباشد .  اشکال درعدم شناخت مردم و عدم توجه دقیق به نقش اکثریت مردم در پروسه های تاریخی  ایران می باشد . بسیاری از روشنفکران ما عمری را با مردم می گذرانند بی آنکه مردم را به درستی  شناخته باشند . شاید باز ضرب المثل خودمان گویاتر باشد : « هرکسی نقش خویشتن بیند درآب »  . عوامل و زمینه و پیش زمینه های داخلی  و خارجی انقلاب  57 چیزهای دیگری بود که متأسفانه ما هنوز لااقل از بخشی از آن عوامل غافل هستیم .  عامل و اثر مبارزات چریکی  درچند روز آخر بهمن ماه تجلی  وتبلور پیدا کرد و نتوانست تعیین کننده بشود . پادگان ها و مراکز مختلف بدست نیروهای مترقی  فتح شد ولی  سایر عوامل چنان  قوی ، گسترده و با سابقه بود که آن فتوحات را عقیم  و سرانجام بدست  ملایان سپرد . و به گناه همان تخطی  و از خط بیرون زدن ! ! چند روزه بود که بعد از استیلای ارتجاع آخوندی ، مبارزان ما به چنان کیفری رسیدند که از یاد رفتنی  نیست .  در بافت و ساختار طبقاتی  و مردمی  جامعه ایران بدون حمایت اکثریت  نمی توان بجایی رسید و این امر بخصوص در مقطع کنونی  بیش از هر دورهٌ دیگر مطرح است . من بنا به تقسیم بندی که قبلاً کرده ام وقتی به بخش «  مردم ایران »  رسیدم بیشتر دراین باره بحث خواهم کرد . اما چه باید کرد که همچنان به نقش  اخلاق  و فرهنگ بی اعتنا مانده ایم . درجامعه یی که بعد از آنهمه لطمات و صدمات و تلفات هنوز هم نمی توان چه درقلمرو دیکتاتوری حاکم و چه اپوزیسیون ، حرف حق را زد و مورد بغض و خشم قرار نگرفت باید از بنیاد تربیت اجتماعی ، اشکالات بزرگی وجود داشته باشد که دامنگیر همگان شده است . و اشکال بزرگتر اینکه نخواهیم  آن را جدی بگیریم .  قدرمسلم ، تا پایه های اخلاقی  و فرهنگی روی آب یا هوا پی ریزی شده ، معایب ، مشکلات ، نارسایی ها و موانع به قوت خود باقی خواهد ماند و بسیار تلاش های سنگین و صمیمانه ما را عقیم  خواهد گذاشت .  حافظ جان شیرازی صرف نظر از مقام شاعری اش یک روشنفکر بزرگ عصر خویش بود . جهان ندیده ، جهان را پیش روی داشت .  «  جام جهان نما »  منشوروار، معانی  زیادی را در بر دارد . حافظ با این جام دمخور بود .  با وجود این از محتوا و بارتاریخی سرزمینش ایران زمین  ، سرشار . او و همگنان پیش از او با همه روشن بینی ،  علت العلل حوادث را در تقدیر و بازیگری سرنوشت ساز فلک  می دیدند . ستمگران ، مستبدان و منحرف و معیوب کنندگان را درروی زمین رویا روی خود داشتند اما مسئله را به چرخ فلک حواله می دادند .  رند جهانسوز می فرماید : «  آسمان کشتی ارباب هنر می شکند / تکیه آن به که براین بحر معلق نکنیم  »  بیچاره آسمان ! حافظ با همه عظمت و جلال فکری و هنری اش تحت تأثیر رسوبات فرهنگی – تاریخی جامعه به یک امر مهم و پایه یی و عینی  ، برخوردی عامیانه و غیرواقعی می کند .  او توجه ندارد که آنچه در زمین می گذرد در نوع مناسبات و توسط خود زمینیان رقم می خورد . درجایی دیگر می فرماید : «  فلک به مردم نادان دهد زمام مراد / تو اهل دانش و فضلی ، همین گناهت بس »  فلک گناهکار است یا قدرتمندان یکه تاز روی زمین ؟ نقل شده است که وقتی  اسکندر سرزمین بسیار پهناور ایران را به تسخیرخود درآورد ، درچگونگی اداره آن درماند . از استاد خود ارسطو درآتن  ، نظرخواهی کرد . ارسطو نسخه یی موجز و ساده برای اسکندر نوشت وارسال داشت  :  «  کارهای بزرگ را بدست نادانان  و حقیران خودشان بسپار و خیال را راحت کن »  ..... 
 
                                                    ادامه دارد 

0 نظرات:
ارسال یک نظر