۱۳۸۷ اسفند ۲۶, دوشنبه

قهرمانشهر اشرف مظهر آرمان ملي و...


رحمان کریمی



قهرمانشهر اشرف مظهر آرمان ملي و بشردوستانه مردم بلا زده ايران




اشرف در عصر ازپافتادگان ايستاده است تا تاريخ تهيدست نماند
مجاهدين خلق با جان وداع کرده اند تا حريف ميداني نابرابرباشند.


سي سال است که شياطين و شريران و به نام دين، شلوغ کنهاي ننه غريبم درآور، برميهن بلازده ما و منطقه لقمة الصباح خاورميانه تا اقصا نقاطي از جهان که دردسترس باشد؛ مي تازند و درکثافات به لجه خون نشسته خود مي لولند و مي نازند و درخواب رفتگي عقلاي جهان، مي بالند. تنها نگراني و اضطراب دائمي وکابوسي آنها پاشنه آشيل است که اگر برعقلاي فراخدست قدرتمندان سياره زمين به سهو يا عمد پوشيده مانده اما برنسل بيداران يعني مجاهدين خلق، هرگز. آنان دقيقاً و بنابه يک شناخت تاريخي، اين پاشنه را نشانه کرده و خوشبختانه ول کن هم نيستند. هرقدرهم که دنيا براين دشمن آشتي ناپذير رويين تن، تنگ بگيرد باز کافي و وافي براي حس امنيت و آسايش نيست مگر تومار اين ازپا نيافتادگان را برچينند و آنگاه با فراغ بال به ميوه چيني از باغ پربار نمروديان عصر بيايند. آن مجموعة شرخبيث از شاهرگ ملل مسلمان بنام خداي خود که جز ابليس نمي باشد، خون بخورند وآقايان ميوه هاي جنت برين را.
آري قهرمانشهر اشرف همانا تبلور و تجمع مجسم خواست جوشان و برحق ملتي ست براي کسب آزادي وعدالت که هميشه دريک پيکار خونين نابرابر از دسترس او به دورداشته اند. بدين دليل قهرمانشهر اشرف مصمم است که در دشوارترين مرحله عصر بي مسلکان تا پاي جان برحقوق حقه ملت خود پاي بفشرد و دشمن را عاجز و مستأصل و ذليل تر کند. مردم ايران سي سال است که هم از طرف استبداد لگام گسيخته فقاهتي به بي رحمانه ترين اشکال ضد انساني، سرکوب شده و مي شوند و هم از طرف حاميان خيلي دموکرات و متمدن آنان؛ ناديده گرفته شده اند. ناديده گرفتن خود يک مشکل و به سود سرکوبگران ضدبشر، مانع و رادع ايجاد کردن مشکلي بزرگتر و تأسف بارتر. اين تنها صداي باباطاهرعريان نيست که مي گويد: «توکه مرهم نه يي زخم دلم را / نمک پاش دل ريشم چرايي ؟» بل اين صداي دردآشنا و از قرون ستم و بي عدالتيها برآمدة ملتي آرمانخواه و با فرهنگ است. البته «چرايي» اين درد جانسوز دلگداز را ما و بخش اعظم مردم ايران و ساير ملل تحت انقياد و ستم جباران زمان، با گوشت و پوست و استخوان و هستي به تاراج رفته مان به خوبي دريافته ايم. حضور طاقت فرسا اما بس غرورآميز و پرافتخار قهرمانشهر اشرف بيانگر همين مضمون و مطالبة حق طبيعي يک ملت است که نه به يک قرن که به قرنها ضايع و به محاق تعطيل کشانده شده است. اشرفيان قهرمان طليعه داران صبح صادق ظفرنمون ملتي هستند که دقيقاً از صبحهاي کاذب طراحي شده درکارخانجات اقتصادي ـ سياسي بين الدول تجربه هاي تلخ اندوخته است.
امروزه آرمانگرايي ملي حتي پيش بخشهايي از مدعيان چپ که طاير ترکانده و چپه کرده اند به دليل ناخواني با واقعيتهاي ناگزير موجود نه تنها رد بل به سخره هم گرفته مي شود. البته اين اکتشاف سياسي حاصل از وادادگي به زيان ملتها و به سود زورمندان واريز وکارساز مي شود که لابد مهم نيست زيرا از واقعيتهاي ناگزير موجود مي باشد!! ولي ما آرمانگراييم و تا آخرين نفس هم. چگونه آرمانگرايي؟ فانتزي پردازي ايده آليستي يا دفاع و مبارزه براي کسب نسبي ترين و طبيعي ترين حق و حقوق انساني و اجتماعي که طبق موازين و ميثاقهاي به ثبت رسيده بين المللي مورد تأييد ظاهري خود ضايع کنندگان هم مي باشد. آزادي و دموکراسي، حق حاکميت ملي، حکومت قانون مردمي و اجراي بدون تبعيض آن و .... هکذا، اقلام آرمانهاي ما را صورت مي دهد. ما به دنبال مدينه فاضله افلاتوني نيستيم. ما ايراني برکنار از ستمکاريها و سرکوبگريهاي فاحش مي خواهيم و اين حق هر انسان آگاه و بيدار و مسئول است. آنان که به هر دليل مي توانند لااقل به دستاويز جناح يا چهره يي از نظام ولايت مطلقه، زمان را پشت ميکروفونها و زير سقفهاي کوچک و روي صفحات صدا و تصوير، به راحتي سپري کنند بايد که ازما بيزار و گريزان باشند. ما هم تهديد کننده فراغت و آسايشيم و هم مخل رزق و روزي بي خطر و بي مانع. اشرفيان قهرمان، حقا که آبرو و شرف و اعتبار انساني نه تنها ايراني که ملل وحشت زده از آفت بنيان کن بنيادگرايي، هستند. ما بدانان مي نازيم و زنده ايم و مي دانيم که سير تکامل تاريخي با آنان است و زوال و انهدام حتمي ازآن ضدتاريخيان شرور و خونريز و بس دغلکارو محيل. بي فرهنگي سياسي صاحبان طمعکار قدرت نمي تواند به هرحيله، مردگان از گور برآمده را از چشمه آب حيات چنان جرعه يي بنوشاند، که زندگي را درحساس‌ترين منطقه جهان به مرگ و عزاي دائم مبدل کنند. اين مردگان زنده خوار اگر بمانند، درخانه خود آنان هم دق الباب خواهند زد اما ملت ايران به پيشتازي نيروي پيشتاز خود يعني مقاومت ايران؛ فرصت را از آنان خواهد گرفت.

0 نظرات: